تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
یالطیف

امیدوارم پیش از آن که بخواهید این نوشته را مطالعه فرمایید نوشته ی آقای امیرخانی پیرامونِ سمپاد را خوانده باشید. این مطلبِ خواندنی را من در پستِ قبلی در همین پایین آورده ام. منتها چند نکته به نظرم رسید که آن را خدمتِ شما به عنوان نقدک عرضه می دارم.

اول؛ با نوشته ی امیرخانی خیلی حال کردم. (هر چند آدم باحالی نیستم.) این نوشته را نمونه ی یک نوشته ی آزاد اندیشانی و به دور از ملاحظات باندی و سیاسی می پندارم. اما این همه ی ماجرا نیست.

دوم؛ روزگار ِ ما را غیر از بی صفتی موردِ اشاره ی آقای امیرخانی باید روزگار ِ بی غیرتی نیز نامید. این اتفاقا رخدادی میمون و مبارک محسوب می شود. به زعم ِ من هر کسی در این روزگار باید نسبت بسیاری از مطالب و نوشته هایی که خود آن را خلاف می پندارد بی غیرت باشد. چون در این وانفسای نفسانیت سالاری پاسخ به هر شبهه و هر امرِ خلافی ناممکن می نمایاند و اساسا آدمی را از باقی فعالیت هایش باز می دارد. باید در نسبت به خیلی از مسائل بی غیرت بود، ماند و گذشت. اما با توجه به ارزشی که من به عنوان یک بچه دانشجو و طلبه نسبت به قلم آقای امیرخانی قائلم، بنابراین نیکوست که این حق ِ اخلاقی را ادا کنم و با وجودِ این که ساعت 2 بعد از ظهر امتحانِ مهمی دارم نقدکی بنگارم، و نه نقدی، بر آن چه ایشان در سایت محترم تابناک نگاشتند.

سوم؛ ناامیدی را قبل ِ این که آقای امیرخانی در بندِ اول بیان کنند، من پیش از این در عکس هایی ایشان در مصاحبه با مجله پنجره دیده بودم و همان جا نسبت به این مساله ابراز ِ نگرانی کرده و عنوان داشتم که آقای امیرخانی لطفا لبخند بزن. منتها یقین دارم این ناامیدی موردِ نظر ِ ایشان پیرامونِ همین موضوعی است که می خواهند بنگارند، وگرنه در حیطه ی فعالیت هایی که ایشان دارند و انشالله همه ی ما را با نوشته هایی خود همچون نفحاتِ نفت و سفرنامه افغانستان مستِ فیض خواهند کرد ناامیدی جایی ندارد. چه بسا رضای امیرخانی از بسیاری از ما جوانترک ها آرمان خواهی پر شر و شور تری داشته باشد. این را روی هوا نمی گویم، گواه عاشق ِ صادق در آستین باشد. کمی صبر کنید انشالله با چاپ کتاب های جدیدشان همین را می بینید.

چهارم؛ این بند پیرامون نوشته ی آقای امیرخانی در موردِ حاجی مسگری و آقای رئیس جمهور هم صادق است. کما این که ما منتقدانِ خاتمی نسبت به این نقدِ خواندنی خیلی خوش خوشان مان شد، ولی یک نکته ی ضخیم! را فراموش کردیم. نکته ای که دوباره همین جا  نیز دیده می شود. نکته ای که در نوشته ی این جانب در باره ی آرمان خواهی و وضعیت اسفناک آن هم رویت می شود. و آن این که برخی از کلمات را با بی دقتی و بی پروایی می نگاریم. مثلا در همان نوشته آقای امیرخانی نوشته بود شهردارِ مافنگی، البته با درایت خودشان یا ناشر در کتاب سرلوحه ها آن کلمه حذف شد. این که نقد داریم؛ قبول. نقدمان هم وارد است باز هم قبول. این که ناراحتیم؛ قبول. این که دل مان می سوزد باز هم قبول. همه ی این ها قبول، ولی قبول داشتنِ همه ی این موارد باعث نمی شود که رویه ی نوشته ی مان یک سویه و حاوی جملاتی باشد که خواننده گان اصلی یعنی مسئولین را از خواندن آن باز بدارد. قطع به یقین اگر این نوشته را به رویتِ یکی از مسئولین آموزشی برسانند خواهد گفت سیاه نمایی کرده. وقتی در آن نوشته می شود که سمپاد در دولتِ نهم نابود شد، آیا این قضاوت در قبالِ مسئولان بی انصافی نیست؟ سمپاد  به گواهِ جوانانی که آقای امیرخانی نام بردند و باز هم متولد خواهند شد زنده است انشالله. نمونه ی مناسب از نوشته های امیرخانی در این باره می توان به مغالطه ی یک رئیس جمهور اشاره کرد. در آن فقط رئیس جمهور نقد می شود؛ و نه آن که با قلمی متبخترانه به برخی مواردِ غیر مرتبط با متن پرداخته شده باشد.

پنجم؛ اگر عملی در زمان خود انجام نگیرد و زمانِ اجرای آن دیر شود، شاید هیچگاه آن تاثیر سابق را نداشته باشد. گویا این نوشته باید خیلی قبل تر در همان سال های 84 و 85 نوشته می شد. زیرا این نوشته برای بعدِ آن تاریخ حرفی هم برای گفتن داشته باشد همان نوش داروی معروف است. پندارِ من این است که نویسنده از همان سالِ 84 و 85 امید خود را از کف داده است. شاید رضا امیرخانی عزیز با نوشته ی تعددِ آقا و از این دست نگارش ها می خواست نگرانی خود را از چنین موضوعاتی که ما هم از آن رنج می بریم ابراز بدارد. شاید... نگاهِ رئیس دفتری اما همچنان آزرمان می دهد... نگاهِ فرهنگی او، نگاهِ آموزشی او... بگذارید تا بگویم:

بسمه تعالی 
جناب آقای دکتر احمدی نژاد، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
با سلام و تحیت

انتصاب جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی به معاونت رئیس جمهور بر خلاف مصلحت جنابعالی و دولت و موجب اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان به شما است.
لازم است انتصاب مزبور ملغی و کان لم یکن اعلام گردد. 
سیدعلی خامنه‌ای 
27 /4/ 88

ششم؛ مشکلِ راه ِ حل هم همچنان پابرجاست. در اوجِ ناامیدی هم باشیم باز هم راهی هست. حتی اگر دولتِ فعلی عمیقا غیرفرهنگی و به تعبیر درست تر لمپن باشد. حتی اگر...

بگذار بگویم مگر نه این که رئیس موردِ انتقادِ شما کم از یک سال گم و گور شد و این حداقل لطفی بود که می شد به سمپاد داشت. امکان ندارد بگویید راه حلی وجود ندارد و سمپاد برای همیشه ی تاریخ نابود شد. به نظرِ من این حرف مناطِ قدرتمندی ندراد و سست است. می دانید که بعدِ عاشورا شیعه با 6 نفر، به روایتی البته 20 نفر، آغازید و جان گرفت. و در کم تر از چند سال این تعداد به کلاس های پرشور و تمدن ساز امام صادق رسید. قطع به یقین واقعه ی که بر سمپاد  در کم از یک سال رخ داد از عاشورا سنگین تر نیست، هست؟ راستی چند نفر سمپادی هستند که کمر همت ببندند برای یاری سمپاد. فکر می کنم بیش از 20 نفر باشند. باز هم مطئمن باشید که معصومی هست تا یاری کند؛ همان امام صادق و همین امام زمان. بالاخره انشالله حجت خدا همان طور که تا به حال بچه های سمپاد را تنها نگذاشته باز هم این مومنان را که همه جا مومند را بی یاور رها نمی کند. منتها باید آستین بالا زد.

هفتم؛ همه ی آن چیزی که من بدان گیر داشتم همین بود و نه چیز ِ دیگری. پس یک بار دیگر بخوانید نوشته ی زیر را و یاد بگیرد نحوه ی صحیح کیسه کشیدن را. کار ِ دلاک ها را خوب انجام می دهد رضای امیرخانی. با کمی اغماض می توان این نوشته ی منصفانه را به عنوان تاریخچه ای از آن چه بر سمپاد گذشت نامید؛ البته با آن چند نقدکی که بر خودمان و آقای امیرخانی وارد می دانم.

راستی من سمپادی نبودم که این ها را نوشتم و از این زیاده عرضی خودم عذر می خواهم. فکر می کردم نباید در این موضوع بی تفاوت باشم. هر چند... هرچند:

بعد یک عمری که فصیحی، شب وصلی رخ داد. مـردم دیـده ی من در سفـــر دریا بـــود.

page to top
Bookmark and Share
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۱/۰۳
میثم امیری

رضا امیرخانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">