دقیق بخوانیم؛ مخصوصا شریعتی را
ما که ریاضی میخوانیم و یا حداقل «ادا»یش را در میآوریم که میخوانیم، میبایست لااقل آدمهای منطقی باشیم. که هستیم. یعنی من آن طور که خودم دیدهام از این لحاظ، ریاضی خواندهها، علی العموم، منطقیتر از فنیها هستند. این البته به شرطی است که آن ریاضیخواندهها واقعا منطقی باشند و تحت تاثیرِ نامها و ابهتِ تبلیغات و عظمتِ پروپاگاندا قرار نگیرند. تاثیر و ابهت و عظمت در این روزگار روی وهمیات قویتر است تا از رویِ واقعیات.
دیروز روزی در جمعِ رفقای ریاضی بحث گرم گرفته بود من بابِ جملهای از علی شریعتی. حالا هر چه سعی کردم نتوانستم حرفم را مبنی بر منطقی نبودنِ گزارهی علی شریعتی، و اساسا برخی گزارههای آن مرحوم، به کرسی بنشانم. معتقد بوده و هستم که دوزِ شاعرانهگی در کلامِ دکتر شریعتی بالاتر است از دوزِ منطقی بودن. یعنی دقتی که مرحومِ شریعتی در انتخابِ شاعرانهی کلمات داشتند، قویتر بود از دقتی که میبایست روی منطقِ نوشتهشان اعمال میکردند. (نشان به آن نشانی که عدهای که فهم و گسترهی دانشِ شریعتی را نداشتند، گروهِ خطرناکی درست کردند به نامِ فرقان. در حالی که اینان به واقع سخنانِ شریعتی را درک نکردند، یا متوجهی برخی اشکالاتِ شریعتی نبودند، به بدترین وجهِ ممکن به سخنانِ شریعتی جامهی عمل پوشاندند و از سخنان دکتر شریعتی بدترین برداشتِ ممکن را کردند. همین باعث شد که این گروه دست به اسلحه ببرند و روشنفکرترین روحانی صاحبِ متدِ دینی، یعنی مطهری، را ترور کنند.)
به این گزاره بنگرید:
«من ریشم را با تیغ میزنم، ولی مردم را با ریشم تیغ نمیزنم.»
دوستان میگفتند نگاه کن حرفِ درستی میزند. من هم گفتم باید ببینید از چه زاویهای میخواهید به آن نگاه کنید.
در اینجا، من فقط جهتِ شاهد مثال، به هدفِ این که همهی ما در انتخابِ تعابیرِ ادبی به وجهِ فلسفی و منطقیِ آن دقت داشته باشیم، این گزاره را باز میکنم. البته بنده چنین تقسیمبندی برای دوستان نکردم، و فقط سخنانم گزارههایی بودند پراکنده از این تقسیمبندی. باری این هم از خصوصیاتِ گعدههای دانشجویی است، که بعدا آدم در موردِ حرفهایش فکر میکند و روی رزولوشنِ حرفهایش تامل میکند و شفافتر و منطقیترش میکند. و اما آن فرضها:
1. علی شریعتی قبول دارد که تراشیدنِ ریش، یعنی با تیغ، ژیلت و یا هر وسیلهی بُرّای دیگری، مشکلِ شرعی دارد و علما حکمِ به حرمتِ آن دادند.
2. علی شریعتی نظرِ علمای دینی را در این باره قبول ندارد و معتقد است که سخنِ عالمانِ دینی در این باره مندرآوردی است و ربطی به قرآن و سنتِ اهلِ بیت ندارد.
اگر گزارهی 1 صادق باشد؛ یعنی علی شریعتی پذیرفته است که تراشیدنِ ریش مشکلِ شرعی دارد. چرا که او با توجه به وسعتِ مطالعاتیاش، نسبت به نظرِ فقها در این باب، آشنایی کامل دارد، و میداند که این عمل حرام است.
در این صورت جملهای او خَش دارد. مغالعه است. زیرا آدمی نمیتواند بگوید من گناهِ کوچکی انجام میدهم، ولی گناهِ بزرگتری مرتکب نمیشوم. مثلِ این میماند که آدمی بگوید من به خودم آسیب میرسانم و با بقیه کاری ندارم. یا مثلِ این میماند که بگویم: من خودکشی میکنم، ولی مردم را نمیکشم. درست است که گناهِ کشتنِ دیگران بسیار بیشتر است از خودکشی و عرشِ خدا از این که بندهای بیگناه کشته شود به لرزه در میآید، ولی آیا این مساله خودکشی را نتیجه میدهد؟ بنابراین اگر گزارهی 1 درست باشد، جملهی شریعتی با جملهی من در بارهی خودکشی فرقی ندارد. پس سوالِ اساسی این است که: آیا جملهای درست، اگر بپذیرم که تراشیدنِ ریش مشکل دارد، این نیست که: «من نه ریشم را میتراشم و نه مردم را تیغ میزنم»؟ درست است جملهی شریعتی شاعرانه و مسجع است، ولی آیا به همان اندازه منطقی و بدونِ مغالطه است؟
و اما فرضِ دوم؛ شریعتی انسانی است که قبول ندارد که تراشیدنِ ریش حرام است. بلکه معتقد است تراشیدنِ ریش مشکل ندارد و چیزهایی که فقها بر مبنای آن مثلِ «تَشّبُه به نسا» حکم میدهند از واقعیتِ دینی به دور است. یعنی آنها دارند چیزی را به اسلام نسبت میدهند که در اسلام نیست، و روایاتی هم که در مذمتِ تراشیدنِ ریش از ائمهی هدی نقل شده یا ساختهگی است و یا سندِ ضعیفی دارد.
با این فرض، جملهی شریعتی بدونِ توجیه و زاید است. وقتی آدم قبول دارد که تراشیدنِ ریش مشکل ندارد چرا باید جملهی «من ریشم را با تیغ میزنم، ولی مردم را با ریشم تیغ نمیزنم.» را بگوید؟ این جمله در صورتی درست که آدمی باور داشته باشد که مقدمِ جمله فاسد است، ولی تالیِ آن افسد است و او دارد دفعِ افسد به فاسد میکند. در این صورت است که جمله معنا دارد. (که البته پر واضح است که دفعِ افسد به فاسد در عسر و حرج و یا موقعیتی خاص است، نه در روزگاری که همه میتوانند انواعِ مدلهای ریش را به نمایش بگذارند و یا حتی دینفروشی کنند.) بنابراین اگر شریعتی باور داشته باشد که تراشیدنِ ریش مشکلی ندارد، جملهای بدونِ مناقشه و به نظرِ من بیمصرف گفته است. مانندِ این است که من بگویم: «من پرتقال میخورم، ولی پرتقال دزدی نمیکنم.» چنین جملهای شاید درست باشد، ولی به همان اندازه هم اضافه و مضحک به نظر میرسد.
بزرگوارن! هر چه میخوانید دقیق بخوانید. و به منطقِ پشتِ آن فکر کنید. خیلی از حرف و مثلهایی که مشهور شدهاند مشکلِ منطقی دارند و ما متاسفانه نیاندیشده آنها را به کار میبریم؛ مانند: آب از سر گذشت، چه یک نی، چه صد نی.
افزونه:
عکسِ با سیگارِ دکتر شریعتی، که کم از یک متفکرِ شهید زحمت نکشید، را از این جهت گذاشتم که بگویم او اشتباه کرده سیگار میکشیده!
فقط میتونم بگم: ایول، دستمریزاد. از متن دکتر شریعتی و انتقاد و دقتت خیلی حال کردم.