تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱:۵۵ ق.ظ

نقد فیلم ها از سال ۸۹ به قبل

یا لطیف

یکی از بهترین سریال‌های ساخته شده در تاریخِ رسانه‌ی ملی روزی روزگاریِ امرالله احمدجو است.  

از زمانِ اولین سریال‌های پخش شده‌ی موفق در زمانِ پهلوی چون سلطانِ صاحب‌قرانیه و یا دایی جان ناپلئونِ ناصر تقوایی، تا امروز که مختار نامه پخش می‌شود و طنزهای آب‌گوشتی، هم‌چنان روزی روزگاری بی‌ادعا می‌درخشد. روزی روزگاری به عنوانِ یک سریالِ معناگرا، پر حادثه، عبرت‌آموز، به دور از کلیشه‌های عوام‌پسند و روشن‌فکر پسند هم چنان به ما یادآوری می‌کند که برای ساختنِ هر اثرِ هنری شعور مهم‌تر از امکانات است. مخصوصا امروز که برخی آثار مبتذل، مانندِ اثرِ وقیحانه‌ی مهران مدیری در موردِ شبکه‌های ماهواره‌ای،در بازار موج می‌زنند باید یادی کنیم از روزی روزگاریِ خوب و فاتحه‌ای بخوانیم بر سریال‌های بی‌ادعای پرمعنا... 

روزی روزگاری طولانی نیست، دقیقا به مکان و یا زمانِ خاصی اشاره نمی‌کند. شعار نمی‌دهد. هزل نیست. در مقابل، در نگاهِ اول وسترنی به نظر می‌رسد. تحولِ یک شخصیت را بسیار خوب از آب در می‌آورد.  بحثِ مسخِ تاریخی را به خوبی پیشِ می‌کشد. 

طولانی نیست. چون آن زمان‌ها شاید قیچی مدیرانِ شبکه روی نگاتیوِ فیلم‌ها نبود که طوری برش دهند که 26 قسمتِ 45 دقیقه‌ای از آب درآورند. بلکه 13 قسمت است. اساسا سریال‌های موفقِ سیما چندان کش‌دار نیستند. هزار دستانِ 10 قسمتی را در نظر بگیرید تا دایی جان ناپلئونِ 13 قسمتی، تا امام علی 18 قسمتی. وقتی همین امرالله احمدجو تفنگِ سرپرِ 40 قسمتی را ساخت، باید می‌اندیشید که احتمالِ روی اوج ماندنِ یک سریالِ تاریخی تلویزیونیِ طولانی کم است. مگر این که داستان آن قدر پرحادثه، جذاب، با لوکیشن‌های متنوع باشد که سریالِ طولانیِ تاریخی را ملال‌آور نکند؛ مثلِ مختارنامه. 

به مکانِ خاصی اشاره نمی‌کند. اما در واقع دارد اشاره می‌کند. این یعنی توجه به خرده فرهنگ‌ها به طورِ صحیح. به طوری که دقیقا به موقعیتِ جغرافیایی یک مکان اشاره نمی‌کنید، اما با دقت خرده فرهنگ‌های آن ناحیه را با دقت زیرِ نظر می‌گیرد. مثلا این که دزدها وقتی صدایی را می‌شنوند بی‌حرکت می‌ایستند، از آن ریزه‌کاری‌های عجیب است. یا نحوه‌ی تکلمِ انسان‌های سریال تشخص دهنده‌ی یک خرده فرهنگ است. سریال چنان موفق است که مخاطب را کنجکاو می‌کند تا ببیند این حرف‌ها در کجای جهان زده می‌شود. عبارت‌هایی مانند «تمام شد رفت پی کارش»، «تو فهمیده‌گی نداری»، «هیچیِ هیچیِ هیچی»، و یا اضافه کردنِ واو به آخر برخی کلمه‌ها، و... همه‌گی نشان دهنده‌ی یک جای جهان است. این تشخص دهی به هر یک از آدم‌های سریال، موردی است که نایاب است در سریال‌ها و فیلم‌های ما. شاید اگر من بخواهم از دو اثر در این تشخص دهی نام ببرم یکی، فیلمِ کم‌مانندِ کیارستمی، طعمِ گیلاس است و دیگری روزی روزگاری. مشکلی که در مختارنامه هم حس می‌شود. در این فیلم آدم‌ها یک جور حرف می‌زنند. در حالی که در روزی روزگاری، کلمات و عبارات و جملاتِ خاله لیلا فرق می‌کند با حسام بیگ و مراد بیگ و نسیم بیگ و مراد بیگ. می‌خواهم بگویم حتی منطقِ این آدم‌ها هم با هم فرق می‌کند و این کارِ بزرگی است. مثلا منطقِ شعبان با قدرت خیلی فرق دارد و این در برابرِ منطقِ خالدآبادی‌ها، تا منطقِ دزدانِ گرگ‌دره، و تا منطقِ صفر بیگ تلورانسِ بیشتری می‌یابد. این تشخص‌دهی و ساختنِ آدم‌های واقعی کارِ ساده‌ای نیست. من که طلبه‌ی رمانم، تا حدی این مفهوم را درک می‌کنم و تکریم می‌کنم کارِ بزرگِ احمدجو را.  

شعار نمی‌دهد. ولی در عینِ حال وقتی کلمه‌ای مذهبی را می‌گوید آدمی از کنهِ وجودش احساسِ همدلی می‌کند. آن‌جا که دزدِ متحول‌شده به حسام بیگ می‌گوید «یاد نگرفتی روزی پنج بار شکرِ خدا کنی»، به هیچ وجه شعاری نیست. یا آن‌جا که قلی‌خان دارد از خسرانش در دنیا می‌نالد و در آن حالِ دراماتیک از دنیا می‌رود تاثیرِ عجیبی روی مخاطب می‌گذارد. آن‌جا که او می‌نالد از این که نتوانسته حتی یک «بار» را سالم  به منزل برساند، بعد از این که هزار کاروان را لخت و توبه کرده بود. آن‌جا که به دزدِ یاغی می‌گوید نان و روغنِ سفره‌ی او را بخورد تا راستِ یک روزش کم‌تر برود دوزخ. 

فیلم در عینِ حادثه‌ای بودنش خرده فرهنگ‌ها را فراموش نمی‌کند. مثلا زمانِ تحولِ مراد بیگ 40 روز در نظر گرفته می‌شود، که اشاره به سلوکِ شرقیِ 40 روزه‌ی عرفا است. در عینِ حال که در موردِ صحرا صحبت می‌کند، کُله و کتیرا و سوخت را فراموش نمی‌کند. دزدی را نشان می‌دهد، منتها از روناس هم سخن به میان می‌آورد. این در آن مونولوگِ سرزنش‌بارِ و مهیج تاجر به خوبی دیده می‌شود. که قلی خان را متهم می‌کند به کارنابلدی در بلدچیِ راه بودن. 

مسخِ تاریخی هم نشان داده می‌شود. تا بگوید مشکلاتِ بشر، مصائبِ انسان هم‌چنان ادامه دارد. و این فرصتِ برگشتن و خوب شدن برای همه‌ی آدم‌ها وجود دارد. بسیاری از صحنه‌های فیلم حداقل دو بار تکرار می‌شوند... بارِ این تکرار چند باری بر دوشِ دو شخصیتِ فیلم یعنی مخور و آدم دیده می‌شود. لحظه‌ی پایانی دقیقا به این مسخِ تاریخی و تکرارِ تاریخ اشاره می‌کند... روزی روزگاری تمام نمی‌شود تا به مخاطببگوید تاریخ ادامه دارد. این مقوله در عنوانِ سریال هم مشهود است. 

این روزها احمدجو اوسنه‌ی پادشاهی را می‌سازد. گفته این کار ادامه‌ی روزی روزگاری است... هر چند من بعید می‌دانم روزی روزگاری تکرار شود به خاطرِ خسرویِ سینمای ایران. 

page to top
Bookmark and Share

تواریخ معتبر حادثه عاشورا (تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، انساب الاشراف، الفتوح، ارشاد؛ به نقل از دانشنامه امام حسین، و طرح و تحقیق فیلمنامه امام حسین (ع)) در بیان سکوت و تسلیم مختار می نویسند: مختار در هنگام قیام مسلم در لفقا -زمین کشاوزی مختار- بود و بعد از شنیدن خبر قیام، خود را با سرعت به کوفه رساند. چون نتوانست در مقابل نگهبانان شهر مقاومت کند، عقب کشید و به نمایندگان قبایل گفت که ورود شما به کوفه صلاح نیست، برگردید... خود تنها به منزل رفت، لباس جنگ از تن بیرون کرد و با لباس عادی به سوی دار الاماره رفت. در میدان دار الاماره چادر سرخ رنگ عمرو بن حریث بود که پرچمی بالای آن در اهتزاز بود و می گفتند: «امیر دستور داده هر کسی امروز زیر این چادر وارد شود، در امان است»... مختار همراه عبدالرحمن و زائده به چادر عمرو بن حریث رفت و با شفاعت عمرو فردای روز شهادت مسلم، به بار عام ابن زیاد رفت. ابن زیاد که کسانی را برای دستگیری مختار فرستاده بود، با دیدن او برآشفت و فریاد زد: «تو همانی که برای پسر عقیل به جمع آوری نیرو پرداختی؟» مختار پاسخ داد: «چنین نکردم. من دیشب را هم در زیر پرچم عمرو پناه داشتم و شب را تا صبح نزد او گذراندم. (لم افعل، و لکنی اقبلت و نزلت تحت رایه عمرو بن حریت، و بتّ معه و اصبحت)» (تاریخ الطبری، ج 5، ص 596) ... ابن زیاد با چوب دستی خود به صورت مختار زد که بر اثر آن پلک وی وارونه شد و خون از صورتش جاری شد. عمرو که قول داده بود تا مختار را شفاعت کند، از جایش برخاست و شهادت داد که او راست می گوید و دیشب (شب بعد از شهادت مسلم) در پناه ما بود. ابن زیاد گفت: اگر شهادت عمرو و شفاعت او نبود، گردنت را می زدم ... و دستور داد او را به زندان ببرند. مختار تا پس از شهادت امام حسین (ع) در زندان بود. آنگاه مختار از زائده بن قدامه خواست تا نزد شوهر خواهرش، عبدالله بن عمر برود و از او بخواهد نامه ای برای یزید بنویسد تا او را آزاد کند. ابن عمر نیز برای برادر همسرش، مختار وساطت کرد و وی از زندان آزاد شد. (همزمان با آزادی مختار، میثم تمار به دار کشیده شد).

این مطلب در کتاب «شمشیر سرخ، ایده سبز: بررسی شخصیت و انقلاب خونین مختار ثقفی» (نوشته نعمت الله صادقی و سید محمد حضرت موسوی) که در سال 1382 توسط مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما منتشر شده (و احتمالا یکی از متون اصلی تحقیقی نگارش فیلمنامه مختار بوده است) نیز آمده است و چندان اختلافی در آن نیست.

***

تمام داستان مختار ثقفی، در قسمت پخش شده هفته گذشته (با زندانی شدن مختار، که شرح تاریخی آن در بالا آمد) تمام شد. مختار آنگاه که باید سخن می گفت و قیام می کرد (که قطعا شهید می شد)، نگفت و نکرد. و پس از آنکه امام -جلوی چشم کوفیان و با مشارکت ناخواسته آنان- کشته شد، دیگر خون تمام عالم را هم که بریزی، توفیری ندارد، و این است که منتقم خون حسین، مهدی است نه مختار، و مختار فقط کشنده قاتلان آن حضرت است. کما اینکه شیعه پس از حسین، چهارده قرن است که به خود تشر می زند:

بی درد مردم، ما خدا، بیدرد مردم

نامرد مردم، ما خدا، نامرد مردم

از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم

زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند

دست علمدار خدا را قطع کردند

نوباوگان مصطفی را سر بریدند

مرغان بستان خدا را سر بریدند

در برگ ریز باغ زهرا برگ کردیم

زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم

چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما

تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما

در جمعی که این قسمت سریال مختار را می دیدیم، یکی دو جوان هیئتی بودند که حق را به مختار دادند، و اینکه مختار عمل درستی داشت که سکوت کرد و تسلیم شد تا در آینده کینه را بپراکند. این نوع استدلال مختار و رفتار وی، در زمانی است که حسین خود به خیمه زهیر بن قین می رود و دعوت می کند عبیدالله بن حر جعفی را که با ما بیا. و وقتی عبیدالله بجای جانش، اسبش را تقدیم می کند، حسین (جان عالمی به فدایش) می گوید که ما خواستار خون توایم، نه اسب و اموالت. مختار نفهمید (که یا نخواست که بفهمد) که آنچه اسلام را زنده نگاه می دارد خون شهدای کربلاست (نه کینه و انتقام)، و خون است که تا ابد جاری است.

مختار به امید انتقام گیری بعدی، یا به هر دلیل دیگری (از جمله قدرت طلبی)، در لحظه ای که باید می ایستاد، تسلیم شد. و این همان تفاوت «لحظه» مختار و «لحظه» هانی است. مختار سکوت کرد و سریال در مقابل سکوت او هیچ موضعی نگرفت و این باعث می شود که مخاطب حق را به مختار بدهد، یا لااقل او را سرزنش نکند، و از او و سکوت او بیزار نشود (و این امر به معنای شکست سریال است).

در حالیکه در حادثه کربلا، هر کس با حسین (ع) نبود، رستگار نشد. این مطلب حتی با احتیاط در باره شخصیتی چون محمد بن حنفیه و عبدالله ابن عباس هم صادق است. از حمزه بن حمران نقل شده که در محضر امام صادق (ع)، درباره قیام امام حسین (ع) و عدم همراهی محمد بن حنفیه سخن گفتیم .امام صادق (ع) فرمود: «یا حمزه، انی ساخبرک بحدیث لاتسال عنه بعد مجلسک هذا. ان الحسین (ع) لما فصل متوجها، دعا بقرطاس و کتب: «بسم الله الرحمن الرحیم. من الحسین بن علی بن ابی طالب الی بنی هاشم، اما بعد، فان من لحق بی منکم استشهد، و من تخلف لم یبلغ مبلغ الفتح والسلام»». (ای حمزه. من تو را از حدیثی آگاه خواهم کرد که بعد از این جلسه، دیگراز آن پرسش نکنی. حسین (ع) وقتی عازم حرکت شد، کاغذی خواست و در آن نوشت :بسم الله الرحمن الرحیم. از حسین بن علی بن ابی طالب به بنی هاشم، اما بعد، هر کس از شماها به من ملحق شود به شهادت می رسد ، و هر کس بازماند به جایگاه فتح و پیروزی نخواهد رسید. والسلام.)

عظمت حادثه کربلا و هنر اباعبدالله (ع) در آن است که آنچنان حادثه را دو قطبی کرد که هیچ کس در میانه نماند، یا بر حق بود یا بر باطل. و مختار در صف حق نبود. و سریال نتوانست که این تردید را نشان دهد، تردیدی که منجر به سقوط شد.

و سریال شاید نشان از ناخودآگاه شیعه دارد که همواره پرهیز می کند از پرداختن به سکوت کوفیان، و دستی که در خون اباعبدالله داشتند. و اینهمه تاکید بر شهدا و نپرداختن به مردود شدگان شیعی (چون سلیمان ابن صرد و مختار) شاید گریز از این واقعیت باشد که ما بیشتر شبیه کوفیانیم، تا اصحاب امام حسین. و همه قوت این سریال می توانست در این باشد که نشان دهد «وقتی که در لحظه تصمیم نمی گیری، هر چه هم که بعد از آن شمشیر بزنی و جانفشانی کنی، دیگر دیر شده است». و مختار قهرمانی است که دیر رسیده است و آنکه دیر می رسد، شجاعت او به هیچ کار نمی آید و همه عالم نیز خونبهای خون مقدس حسین نیست.

نمایش تاریخ در تلویزیون به چه دردی می خورد، اگر نشود هسته مرکزی عاشورا را نشان داد. هسته مرکزی قیام کربلا، شخصیت حسین (ع) است که تلویزیون نمی تواند به آن بپردازد. و جلوه دیگر آن، خباثت امویان است و سکوت کوفیان. و وقتی سریال به سرعت از لحظه لغزش مختار می گذرد، یعنی که تلویزیون نیز به فرار مختار از این لحظه، کمک می کند و لابد بعدا سعی دارد تا بر انتقام گیری مختار از قاتلان حسین پس از عاشورا تاکید کند و از این طریق از مختار یک قهرمان بسازد، و این گریز دیگری است از اصل ماجرا. تمام زندگی مختار همان لحظه ای بود که در مقابل ابن زیاد سکوت کرد و جان خود را خرید. مانند دیگرانی که می توانستند در حادثه کربلا حضور داشته باشند ولی لغزیدند و همه عمر پشیمانی آن لحظه را داشتند.

این «لحظه» مختار باید به صد هزار زبان بیان می شد، تا شرمساری بعدی او درست در بیاید (یا بیزاری از سکوت مختار و همراهی اش با ابن زیاد و عبدالله ابن عمر) و کم وزن بودن انتقام گیری اش در مقایسه با پا پس کشیدنش از همراهی با امام حسین (ع). اما این لحظه در سریال در نیامده است. یعنی به سرعت گذر کرد و حتی کسی (مثلا کیان، قهرمان ایرانی)، به عنوان وجدان جمع و سریال، مختار را سرزنش نکرد و مختار خود دچار تردید نشد، بلکه با استواری سخن گفت و نظری داد که بر ابهام ها افزود، تا ما نتوانیم با قاطعیت مختار را سرزنش کنیم. و این نقص در بنیان سریالی است که بناست چند ده قسمت دیگر از مختار را نشان دهد که انتقام خون حسین (ع) را با کشتار قاتلان آن حضرت می گیرد. ولی در اندیشه شیعی، این همه تلاش به یکی از آن سی سرباز حسین نمی رسد که شب عاشورا از لشگر کوفه به لشگر حسین آمدند.

***

وقتی نمی توان دغدغه های یک شخصیت را نشان داد و وقتی که نتیجه سریال بجای عبرت، می شود قهرمان سازی، چه سود از اینهمه نمایش و هزینه.

آنهم در زمانی که بزرگترین حماسه جمعی ایرانیان (آیین عاشورا)، سالانه با موفقیت، و بدون هر گونه دخالت حکومت برگزار می شود. و تقلای رسانه و حکومت برای همپایی با این حماسه جمعی پیشاپیش محکوم به شکست است. نگاه کنید به این روزها که اندک اندک خیمه های عزا برپا می شود، و هیچ هیئتی نیست که شب اول محرم، سخنران نداشته باشد یا در مداح یا در سیستم پذیرایی و مداحی و صوتی آن نقصی باشد، و مقایسه کنید با نحوه ساخت سریال های مناسبتی سیما، که هنوز هم لحظه آخر می رسد.

و اصولا چه نیازی است به ساخت سریال در باره مختار. اینهمه موضوع هست که در باره آن هیچ نمی دانیم، سلمان هست و تاریخ قرون اولیه هست و تاریخ شکست های دو سده اخیر و پیروزی درخشان امام خمینی و... و رسانه دست روی چیزی گذاشته که هیچ نمی تواند بگوید، جز برخی اطلاعات اضافی که تاثیری در اصل ماجرا ندارند. چون اصل ماجرا تلویزیونی نیست. و حتی مداحان برجسته نیز «فاش» روضه نمی خوانند.

و باز هم آفرین به فهم سنت مذهبی ایران که هرگز مختار را برجسته نکرده و او را در صف اصحاب و اهل بیت حسین قرار نداده است.

مقاتل از مرگ معاویه آغاز می شود و با بازگشت اسرا به کوفه تمام می شود. در این مقاتل، تنها کسانی در حماسه عاشورا نقش دارند، که در «این  فاصله» سخن گفته اند و جنگیده اند، و این شامل کسانی هم هست که پس از عاشورا به شهادت رسیده اند، مانند عبدالله بن عفیف ازدی، و فرستاده قیصر روم در دربار یزید. و اینهاست که شیعه سالانه از آنها یاد می کند. و اصل حرکت مختار برای «بعد» از این دوره است، و دوره مختار فقط بخشی از «تاریخ» است، نه «حماسه عاشورا» و چقدر میان این دو تفاوت زیاد است. و چه اهمیتی دارد تاریخ، وقتی که شیعه، حماسه عاشورا را به زیبایی می کند. مختار شهید نیست، کشته شده است.

مختار پس از این قسمت تمام شده است. به دنبال اتفاق تازه ای در زندگی مختار نگردید. از او عبرت بگیرید، او یک قهرمان نیست. می توانست «شهید» باشد، ولی در لحظه، پا پس کشید و ترسید.

------------------------------

پانوشت: بعضی وقت‌ها دکتر یگانه می‌ترکاند.


page to top
Bookmark and Share

یالطیف

طلا و مس فیلمی شبیه درباره ی الی است، و من عاشق این جور فیلم‌ها با رویکرد تجربه‌گرایانه‌ی جزیی هستم. آن‌چه در طلا و مس موضوعیت دارد نه دسته‌بندی خوب-بد آدم‌ها است، بلکه نشان دادن جریان معمولی زندگی انسان‌هایی است که از ابلیس تا جبرائیل درحال نوسان هستند. (به نظرم این نوسان در زندگی تهرانی‌ها شدید است.) خوشحالم از این که نسل جدیدی از کارگردان‌ها درحال رویش هستند که فهمیده‌اند جامعه را همان‌گونه که هست باید ببینند و اصالتا پیش‌فرض‌های ذهنی‌شان را نباید عاملی برای سردرگمی‌ بیننده قرار دهند. (به قول یکی از رفقا موقع دیدن این فیلم اذیت نمی‌شوی!)

البته این بدین معنا نیست که اسعدیان روایت‌های مورد علاقه‌ی خود را وارد داستان نکرده است و یا نسبت به اتفاقات داستان بی‌تفاوت است. اما نباید کتمان کرد او نسبت به اسلاف خود حریت بیشتری به خرج داده است و حالتی ریاکارانه و مزورانه در نمایش صحنه‌ها به خرج نداده است. گذاشته است سید عصبانی شود، ولی به هیچ روی سید را آدمی جاه‌طلب و روحانی ریاکار نشان نداده است. (منظورم این است که اگر قرار است اثر، زندگی معمولی طلبه‌ها را نشان دهد، فاسد نشان دادن آن‌ها دردی را دوا نمی‌کند.) البته من بخش‌هایی از فیلم، مخصوصا آن‌جایی که سرشیفت پرستاران بیمارستان قدم در خانه‌ی فقیرانه‌ی سید می‌گذارد را واقعی و رئال نمی‌بینم. اما هر چه باشد در برابر این جور نمایش‌های فانتزی بازهم عصبانیت و یا نای نای کردن سید را ارجح می‌دانم درمقابل برخی نمایش‌های کارت پستالی غیر واقعی که در چند جایی از فیلم دیده می‌شود.

رویکرد طلا و مس و نگاه دوست‌داشتنی‌اش به طلبه‌ها و روحانیت درمقایسه با آثار مارکتی و بازاری چون مارمولک نشان از توسعه‌ی فهم سینماگران  ایرانی در برخورد با موضوعات بومی دارد. (دلیلم این است که تهیه‌کننده‌ی هر دو فیلم یک نفر است.) چه آن‌که، مارمولک نمی‌تواند به بطن زندگی طلبه‌ها وارد شود و در حد برخی شوخی‌های کم‌عمق و کمدی موقعیت‌ها دست و پا می‌زند، اما طلا و مس با تمام سادگی‌اش ما را به دنیای زندگی واقعی قاطبه‌ی طلبه‌ها نزدیک می‌کند.

به نظر من با فیلم‌هایی چون طلا و مس، به همین سادگی، به رنگ ارغوان و... می‌توان نوید یک سینمای بومی را داد. هرچند این  سینما دوران جنینی خودش را می‌گذراند و اساسا وارد موضوعات جدی‌تر ایران ما نشده است منتها افزایش پراکندگی ساخت چنین فیلم‌هایی به نسبت دوران سینمایی قبل‌تر امیدوارکننده است.

در یک فرایند منقطع از تاریخ، طلا و مس چندان فیلم قوی نیست، اما در حال و روز سینمای گیشه‌پرست امروز، روایت زندگی غالب طلبه‌ها شیرین و قابل ستایش است. به نظرم سینمای ما باید آثار واقعی‌تری از زندگی طلبه‌ها بسازد، اما این اتفاق خرسند هنوز نیفتاده است و طلا و  مس از چنین روایت صادقانه‌ای فاصله دارد. شاید باید خود طلبه‌ها بیشتر از این دست به کار شوند. چون ناآشنایی کارگردان با جو حوزه در چند جایی از اثر قابل دیدن است. مخصوصا این اتفاق سورئال که یک طلبه تنها به خاطر درس اخلاق یک نفر از نیشابور بلند می‌شود و می‌آید تهران و یا این‌که حاضر نیست منبر برود، نشان از کم‌اطلاعی اسعدیان با حوزه دارد. هر چند پرداختن به چنین ضعف‌هایی هدف این نوشتار نبوده است و غرض تمجید از طلا و مس بود. فیلمی که موقع دیدنش اذیت نمی‌شوی!

page to top
Bookmark and Share

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۹/۱۱/۱۱
میثم امیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">