تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۰ ق.ظ

اپلِ شهاب یا نوت‌بوکِ علی‌رضا

یا لطیف

پیش‌نوشت:

این نوشته‌ بدنه‌ای دارد که من در زمینه‌اش چیزی نمی‌گویم. ساکتم. به اسمِ بدن‌نوشت. انتقادی است. من در پس‌نوشت کمی درباره‌ی این بدنه حرف زده‌ام. جدای از درستی یا نادرستی این بدن‌نوشت، مهم این است که بدانیم این دست نگرش به روحانیّونی که از های‌تک بهره‌ می‌گیرند بین آدم‌های مسلمانِ باهوش طرف‌دارانی دارد. رواج چنین دیدگاهی و در پسند بودنش خیلی جالب نیست.

بدن‌نوشت:

چند شب پیش درگیر بحثی بودیم با بَروبَچ درباره‌ی این که مثلا یک روحانی، که عمّامه‌ی محترمِ مشکی یا سفید به سر دارد و از های‌تک استفاده می‌کند، چه جور پدیده‌ای است. خوب است، بد است؟ مثلاً آی‌فونِ 5 دارد یا مثلاً نوت‌بوکِ 11 اینچ دارد یا مثلاً خودروی گران‌قیمت سوار می‌شود.

بحث بین من و رسول و وحید و امین بود. رسول کارشناس ارشد جامعه‌شناسی، وحید کارشناس‌ ارشد گیاه‌پزشکی، امین کارشناس ارشد جامعه‌شناسی.

من: بچّه‌های اَپلِ شهاب را دیده‌اید؟ از این جدیدهاست؟

رسول به تأسّف سر تکان می‌دهد.

رسول: بله. از این جدیدها...

من: به نظر شما مشکلی دارد؟

امین: به نظرت همه‌ی مردم می‌توانند از این موبایل تهیّه کنند؟

من: از همین جدیدها؟! خوب معلوم است نه. قیمتش فکر نکنم زیر 2 میلیون آمده باشد.

امین: دو بحث است؛ یکی این که یک روحانی چه احتیاجی به موبایل 2 میلیونی دارد و دوّم این که آیّا این در سطح متوسط مردم هست یا نه.

من: چه اهمیّتی دارد؟

رسول: اهمیّتش این است که در این موارد نظر عُرف مهم است. عُرف است که معلوم می‌کند چه چیز تجمّلی و گران است و چه چیزی در سطح عموم. اگر یک کالایی در نظر مردم تجمّل باشد، خوب تجمّلی است. اگر هم عرف، یعنی عموم مردم بگویند این کالا گران نیست و معمولی است، معمولی است. در این موارد معیار عُرف است.

من: بعد این عرف معیار چه چیزی است برای یک روحانی؟

رسول: معیار زیِّ طلبگی. یک روحانی باید زیِّ طلبگی داشته باشد یا نباید داشته باشد؟ این را امام گفته و از روحانیون خواسته که آن منش طلبگی را فراموش نکنند. بعد منش طلبگی هم ایجاب می‌کند یک روحانی سطح زندگی‌اش یا در حدِّ متوسطِ مردم باشد یا از آن ساده‌تر باشد.

من: خوب؟

امین: این که یک روحانی وسیله‌ای را بخرد که بیشتر مردم نتوانند بخرند مخالفِ زیِّ طلبگی است.

من: یعنی شما با پول‌دار بودن یک روحانی مخالف هستید؟

امین: نه چه ربطی دارد؟ یک روحانی می‌تواند پول‌دار باشد، ولی نباید این پول‌داری را به رخ بقیّه بکشد. این به نوعی دنیاخواهی است.

من روی «به نوعی دنیاخواهی» است فکر می‌کنم. تا این‌جای بحث امین و رسول به شدّت مخالفِ اپلِ شهاب هستند. رسول معتقد است وقتی یک روحانی زندگی‌اش به زرق‌وبرق‌های دنیایی که ضروری هم نیست آغشته می‌شود دیگر نمی‌تواند به مردم بگوید که مثلاً ساده ازدواج کنید.

رسول: فرض کنید مردم همین روحانی را که مثلاً موبایل گران‌قیمت دارد یا ماشینِ مدل بالا سوار می‌شود را توی خیابان ببینند، بهش چه می‌گویند؟ چه نظری درباره‌شان دارند.

امین: حتماً می‌گویند نگاه کن این هم از آخوندها که این‌همه ما را به خدا! دعوت می‌کنند، ولی خودشان گرایش به دنیا دارند.

من جمله‌ی خاصّی نمی‌گویم. اصولاً آدمی نیستم که بخواهم جمله‌ی خاصّی بگویم. من سعی می‌کنم در بحث‌ها بیشتر گوش بدهم. چون تا به حال از گوش دادن بیشتر چیز نصیبم شده تا حرف زدن. ولی اگر بخواهم حرف بزنم، دیگر بدجوری حرف می‌زنم. ولی ساکتم. [همیشه از سکوت گردن قضاوت‌های جالبی دستم می‌آید. توی دانشگاه، هم‌کلاسی‌هام به شدّت از این که روحانی با اوباما صحبت کرده‌اند خوشحالند، و مُدام این را برایم تعریف می‌کنند و خوشحالی‌شان را بروز می‌دهند. بعد از ظهرش هم یکی از دوستان به شدّت ناراحت است و این ناراحتی‌اش را برایم بروز می‌دهند. هر دوی این آدم‌ها دغدغه دارند، درست نیست چشمه‌ی جوشان این دو تا آدم را که از آن دغدغه فوران می‌کند کور کنم. باید گوش بدهم. این بیش‌تر به دردِ یک داستان‌نویس می‌خورد!]

رسول: بعد چرا باید این‌ها برای یک منبر یک میلیون یا حتّی در مواردی که من خودم شاهد بودم بیشتر هم بگیرند؟ چرا؟

این جور جاها من یک جمله‌ی خنثی دارم:

من: البته فرق است بین دادن و گرفتن.

وحید که لهجه‌ی یزدی‌اش در سرعتِ صحبت‌کردن و فورانِ دغدغه‌اش تأثیری جهش‌آمیز دارد، جنبه‌ی دیگر از بحث را پیش می‌کشد:

وحید: اصلاً این که پناهیان روی منبر تبلت دستش می‌گیرد یعنی چی؟ من این را نمی‌فهمم.

امین ارادتِ ویژه‌ای به علی‌رضا پناهیان دارد و ناگهان گوشش می‌جنبد و ضربه‌ای را حس می‌کند. من مثل خری که موز بخورد کیف می‌کنم:

من: امین جان من ازت معذت می‌خواهم. ولی تحویل بگیر.

امین: این چه ربطی به دنیاطلبی دارد وحید؟

وحید تند و پرشور صحبت می‌کند:

وحید: نه دیگر. یعنی چی این تبلت؟ (من حرف وحید را قطع می‌کنم: البته آن تبلت نیست، نوت‌بوک است) حالا هر چی! مثلاً چرا کاغذ دست نمی‌گیرد. چهار تا حدیث بیشتر که نمی‌خواهد بخواند؛ آن‌ها را هم از روی نوشته بخواند یا از روی کتاب بخواند اشکالی دارد؟ چه اشکالی پیش می‌آید که او باید از روی تبلت بخواند؟

امین: حالا این که از روی تبلت بخواند چه عیبی دارد؟

وحید: من می‌گویم تبلت چه ضرورتی دارد. ضمناً مگر آن روستایی‌ها می‌داند تبلت چیست (من تذکّر می‌دهم: نوت‌بوک) حالا چه فرقی می‌کند! اصلاً عامه‌ی مردم ما در شهرستان‌های کوچک همچین وسیله‌ای دارند؟ اصلاً این وسیله روی منبر چه پیامی دارد؟

رسول: پیامش این است که پناهیان دارد می‌گوید وقتی این وسیله هست دیگر نیازی به من نیست.

وحید: دقیقاً.

امین هم مثل من به منفعلین بحث می‌پیوندد.

رسول: یکی از شاگردان آقای مصباح از دوستان من است. حاج آقای فاضلی است. من قم که می‌روم بهش سر می‌زنم. او یک کتاب‌خانه داشت که تویش بیشتر از 5 هزار نسخه کتاب بود. دفعه‌ی قبل که رفتم خانه‌شان دیدم از آن کتاب‌خانه‌ی بزرگ، فقط یک قفسه با سی چهل تا کتاب باقی ماند. بهش گفتم حاج آقا آن کتاب‌خانه‌تان چی شد؟ گفت همه‌اش را فروختم. گفتم چرا؟ گفت نیازی ندارم. الان همه‌ی آن کتاب‌ها را توی همین چند تا دی‌وی‌دی دارم.

رسول اجرا کرد که نزدیک بود «دست بیاندازد و دهان خودش را» به قول حاج آقای قاسمیان «جِر بدهد».

رسول: یعنی چی؟ بابا خودِ آن کتاب‌ها موضوعیّت دارد. خود تورق و گشتن یک مطلب توی کتاب‌ها موضوعیّت دارد. خودِ بحثِ کتاب و کاغذ مهم است. این خودش یک بحث مهم است که چرا باید آخوند ما توی این دام بیافتد که فکر کند هر چیزی که در دنیای واقعی هست، معادلش هم می‌تواند در دنیای مجازی باشد با همان کارکرد. این طور نیست. چرا روحانی ما نمی‌فهمد که خودِ کتاب، حضور کتاب اهمیّت دارد. و دی‌وی‌دی معادلش در دنیای مجازی، نمی‌تواند کارکرد کتاب را داشته باشد. وقتی این را نفهمد، با تبلت روی منبر حاضر می‌شود. فکر می‌کند تبلت می‌تواند برایش کار کتاب را بکند.

وحید: تو فرض کن مثلاً همین فردا آقای مکارم به جای کتاب، با تبلت و نوت‌بوک توی کلاس درسش حاضر شود، به نظرت خیلی مسخره است؟ این هم مثل همین است. یک چیزهایی توی تاریخ علمی و دینی مملکت ما هست که باید آن‌ها حفظ بشود.

رسول: اگر قرار است نوت‌بوک و تبلت روی منبر موضوعیّت داشته باشد، دیگر چه نیازی به حضور توی روحانی هست؟

امین: بالاخره آن هم دارد از تکنولوژی استفاده می‌کند.

رسول: ما هم استفاده می‌کنیم. ولی باید حدودش را هم معلوم کنیم. ما توی دانشگاه یک استاد زبان داشتیم، خیلی خوب این نکته را فهمیده بود. او ما را منع می‌کرد از این که توی نرم‌افزار و توی کامپیوتر دنبال واژه‌ها بگردیم. می‌گفت حتماً توی یک دیکشنری واقعی، نه مجازی، دنبال معنای کلمه‌ها بگردید. چون خود این جست‌وجو و گشتن دنبال واژه موضوعیّت دارد. این خودش یک نوع یادگیری و کلاس درس است. چون حداقلش این است که شما که می‌خواهی یک واژه را پیدا کنی چشمت به چهار تا واژه دیگر هم می‌افتد. و این اثر دارد.

وحید: تو فکر می‌کنی از دلِ این دست تحقیق‌ها عالم بیرون بیاید؟ مثلاً اگر بگویی درباره‌ی غیبت صحبت کن. بیاید فقط کلمه‌ی غیبت را توی نرم‌افزار بزند، بعد حدیث‌ها را کنار هم بگذارد و اسمش را بگذارد تحقیقی درباره‌ی غیبت! این شد کار دینی و تحقیق دینی؟

رسول: بعد همان حدیث‌های توی نرم‌افزار را کنار هم بگذارد و بیاید روی منبر به مردم بگوید ببینید این هم معنای غیبت. فکر می‌کنی این منبر اثر دارد؟

من: پناهیان خودش منتقد غرب است و تقریباً تمدّن غرب را در هر سخنرانی‌اش می‌زند.

رسول: ولی با این کارش، خودش خودش را نفی می‌کند. این‌ها کنار هم که گذاشته می‌شود مردم را اذیّت می‌کند. مردم می‌بینند این‌ها حرف‌شان با عمل‌شان نمی‌خواند. نمونه‌ای از مدیریت آن‌ها را می‌توانی در قم ببینی. آن از پروژه‌ی منوریل، آن هم از نحوه‌ی شهرگردانی قم. یعنی توی قم که راه می‌روی فکر نمی‌کنی شهری از این بی‌صاحب‌تر هم ممکن است وجود داشته باشد. این یک نمونه مشخّص از برخورد آن‌هاست. و خودِ مردمِ قم، چه دیدی نسبت به روحانیّون دارند؟ تا به حال پرسیده‌ای؟ یک بار من به بچّه‌ها می‌گفتم اگر قم مثلاً توی بحث حجاب، اجبار چادر را بردارد، به قدری این شهر مشکل دارد، با همان برداشتن چادر کلّا شهر از دست می‌رود. یعنی با همین یک کار، شهر می‌رود روی هوا. دیگر هم نمی‌توانند جمعش کنند. خوب چرا باید این‌جوری شود؟ این سؤال جدّی است؟

پس‌نوشت:
0. من: این که چه چیزی در نظر عرف تجمّل است و مخالفِ زیِّ طلبگی است، در یک جمع سه نفره قابل تشخیص نیست. یعنی سه نفر آدم نمی‌توانند یک جا بنشینند و بگویند طبق نظر عرف این مخالفِ زیِّ طلبگی است. متأسّفانه دوستان به جهل مرتبه‌ی دویم مبتلا هستند. (همان چیزی که روحانیّون بهش می‌گویند جهل مرکّب) اوّل این که عُرف چیست و عُرف چه وقت عُرف مؤمنین است؛ این‌ها همه جزء بحث‌های پرچالش است. یحتمل هم باید در اصول فقه در موردش بحث کرد یا در خودِ فقه. این طور نیست که تو توی اتاق بنشینی و بگویی عُرف همین است  که من می‌گویم و مدّعی باشی با دقّت بالایی عُرف همانی است که من می‌گوییم. این یک اشتباه است. تازه عُرف روستایی با عُرف شهری فرق دارد. تازه با بودِ کلان‌شهری مثل تهران، نمی‌توان عُرفِ ایوان شمس را با عُرفِ مثلاً شاه عبدالعظیم (ره) یکی گرفت! هیچ کدام این پیچیدگی‌ها در بحث بالا لحاظ نمی‌شود. چرا؟ چون دور هم هستیم. عرف هم یک عرف است. نه تاریخی دارد و نه ریشه‌های اجتماعی و طبقاتی. عرف موردِ بحث بچّه‌ها یک عرفِ ساده شده‌ی مطلق است. این درباره‌ی اَپلِ یا هر وسیله‌ی خوبِ دیگری که شهاب مرادی ازش استفاده می‌کند درست است. البته از نظر من اپل در هیچ عُرفی، تجمّل نیست. البته من منکر زیِّ طلبگی نیستم، منکر معیارهای ساده‌ای هستم که دوستان در این‌باره لحاظ می‌کنند.

امّا این که استفاده‌ی یک روحانی روی منبر از های‌تک نفی کننده‌ی خودش است، درست نیست باز هم. می‌فرمایید های‌تک جای کتاب را نمی‌گیرد؛ این حتماً درست است. این هم درست است که کتاب موضوعیّت دارد و خودِ کتاب و قلم و نوشتار مهم است. این‌ حرف‌های رسول، که اتّفاقاً آدمِ عمیقی است نسبتاً، کاملاً درست است. هرگز نمی‌توان با این بحث رسول مخالفت داشت. چون کتاب به ما هو کتاب مهم است و موضوعیّتش فرق دارد با معادلِ مجازی‌اش. ولی یک چیزِ مجازی، ولو روی منبر نفی کننده‌ی چیز حقیقی نیست. درست است که آن چیز مجازی، یعنی نرم‌افزار یا ای‌بوک، جای کتابِ واقعی و مجلّد را نمی‌گیرد، ولی استفاده از ای‌بوک، به معنای نفی real book نیست. استفاده از نرم‌افزار هم نفی‌کننده‌ی کاغذ نیست. جایگاه‌ها معلوم است، کارکردها هم معلوم. مثلاً بعید می‌دانم روحانی محترمی که روی منبر از های‌تک استفاده می‌کند بی‌توجّه به اهمیّت کتاب باشد. او به کارکرد تکنولوژی نگاه می‌کند و فکر می‌کند این تکنولوژی در مواردی می‌تواند در مهارِ او باشد. بی‌راه هم فکر نمی‌کند. این هم از نوت بوکِ علیرضا پناهیان.
راستی حرف‌های مردم‌شناختی رسول درباره‌ی مردم قم، یا دیدِ مردم، یا آن طلبه‌ی شاگرد آقای مصباح، خودش یک نوع تحقیق جامعه‌شناختی است که با حرف‌های دورهمی و ساده‌انگارانه کمی فرق دارد. به آن‌ها توجّه شود لطفاً.




1. درباره‌ی رابطه با آمریکا باید نکته‌ای را عرض کنم. این نکته خیلی مهم است: انقلاب اسلامی یک کار مهمّش همراهی مردم در همه‌ی عرصه‌هاست. یعنی نمی‌شود آدم‌های انقلابی خودشان تخته‌گاز بروند و بعد فکر کنند مردم خودشان می‌آیند. یا مردم را به زور خواهیم برد. خیر. انقلاب اسلامی در هر شرایطی باید همراه مردم گام بردارد. نظر مردم، اقناع مردم، جزء کارهای انقلاب اسلامی است. این داستان هم همین طوری است. برای جمعی از مردم این سؤال مطرح است که اگر ما با آمریکا رابطه‌ی حسنه‌ای داشته باشیم، بسیاری از مشکل‌های ما حل می‌شود یا آمریکا در این راه به ما کمک می‌کند. این که بسیاری از مشکل‌های ما در ارتباط با آمریکا حل می‌شود، چندان بیراه نیست. این را نمی‌شود کتمان کرد. ولی مردم ما نیاز به صحنه‌ها و محک‌هایی دارند تا متوجّه شوند که این کشور در برخوردهایش صداقت ندارد. موضعش هم موضع یک انسان واقعاً بی‌طرف و شریف نیست. آمریکا نماد انسانی است که باور دارد که باقی کشورها باید آن طوری که آن‌ها فکر می‌کنند، بیاندیشند. این‌ها گزاره‌هایی است که نظام به‌شان اعتقاد دارد. مردم هم باید هم‌اعتقاد با انقلاب اسلامی در این مواضع شوند. این کار با تکنیک‌ها و روش‌ها صورت می‌گیرد. یعنی مردم خودشان باید به این نتیجه برسند. ما هم نمی‌توانیم مردم را زور کنیم. شاید همین برخورد و گفت‌وگو و برخی رفتارهای نادرست و حق‌به‌جانب آمریکایی‌ها ما را متوجّه کند. اگر این اتّفاق بیافتد، شما نیاز به کار تبلیغاتی ندارید. به سادگی مردم قانع می‌شوند. به نظرم در همین داستان هم تا به حال آمریکایی‌ها در برابر صداقتِ رییس جمهور ما و در برابر صمیمیّت و درست‌کاری آقای دکتر ظریف، مواضع فریب‌کارانه و دروغ‌پردازانه‌ای گرفته‌اند. به قطع و به یقیین و به طبع و به لزوم و به حتم باید ما به رییس جمهورمان بیشتر از آمریکایی‌ها اعتماد داشته باشیم. آن که راست می‌گوید آقای دکتر روحانی است و آن که دروغ می‌گوید حتماً دولت آمریکاست.

2. مطلبِ بعدی را انتهای هفته‌ی بعد خواهم نوشت.

نظرات  (۴)

بسم الله الرحمن الرحیم

اولاً اینکه تشکر می کنیم از دوستان که یک همچه بحثی را پیش کشیدند و وارد نقدهای جدی و پرسش های بعضا بدون پاسخ شدند.

حقیقتا این مهم است که ما در ابتدای بحث به تعاریف مشخصی از یک موضوع برسیم. مثلا تعریفمان را از یک روحانی، روحانی نما، طلبه، زی طلبگی، ساده زیستی و دیگر موضوعات مشخص کنیم و به نظری واحد یا حداقل فصل مشترک برسیم.

ببینید عزیزان، سؤال اساسی اینجاست که اصلا یک روحانی مثلا برخلاف زی طلبگی و ساده زیستی و پرچم خواری و زندگی در اتاقی کوچک و نمور، می تواند از مواهب دنیا هم استفاده کند یا نه؟ دقت کنید، این سؤال بسیار مهم است.

شما ببینید یک لپ تاپ یا تب لت هنوز هم که هنوز است یک وسیله ی لوکس است. یعنی خلق الله با دیدن این وسیله بین یدیکم احساس می کنند که شما سرتان به تنتان می ارزد. این یعنی عرف مردم.

از آن طرف مردم تصورشان از یک روحانی آنیست که مرام امیرالمؤمنین را داشته باشد آن هم نه در دوره ی خانه نشینی، بلکه در دوره ی حکومت هرچند کوتاه ایشان. آن هم نه براساس آنچه که بوده بلکه براساس آنچه که از میان لبان مبارک آقایان شنیده اند. خب این هم تصور رایج در عرف مردم است.

تازه بگذریم از اینکه بسیاری از مردم ما ته ذهنشان صفر و یک است. شما را به خدا ببینید. یکی از چیزهایی که پیامبر در دنیا می پسندیده اند مثلا عطر و بوی خوش بوده است. چیزی که ایشان بابتش بسیار هم خرج می کرده اند. حالا مقایسه کنید با فضای مذهبی جامعه. بسیاری پول دادن بابت عطر و اودوکلن را سوسول منشی می دانند. اینها همه عرف مردم ماست. آن هم عرف متشرعه. شما در مسجد گاهی از بوی بد پای مصلیان برای سر از سجده برداشتن آرزو می کنید.

خب شما ببینید چقدر ما فاصله داریم. با پیامبر چقدر فاصله داریم. با امیرالمؤمنین چقدر فاصله داریم. اصلا اگر امام حسن سبط اکبر نبود در مانیفست فکری ما دیده می شد؟ قطعا شیعه بقای خود را مدیون امام حسین است اما شیوه ی زندگی که فقط در انقلاب خلاصه نمی شود. به قول طلبه ها ثم ماذا؟ حالا انقلاب شد و بساط کفر ورافتاد و آدمهای صالح جایگزین شدند. برای معاش مردم چه می خواهیم بکنیم.

اصلا معیارهای سادگی چیست؟ مشخص است که بنابر نظر اشخاص از ساده ترین فرد جامعه گرفته تا تجملاتی ترین و حتی لوکس پرست (بخوانید لوستر پرست؛ دلیلش را بعدا می گویم) ترین آنها معیارهای مختلف، متفاوت و حتی مغایر وجود دارد.

بنده می خواهم از این جای کار وارد یک بحث دیگر شوم. ببینید برای اینکه یک روحانی عقیده خودش را تبلیغ کند و نهایتا در دلها جای بازکند و پاگیر شود احتیاج به همدلی دارد. این همدلی خیلی مهم است. آدم همدل و رفیق می تواند با رفق و همدلی روی دیگران تأثیر بگذارد. آدم می تواند ساده زیست باشد ولی همدل و رفیق نباشد ولی یک آدم رفیق اگر اگر ساده هم زیست نکرد تأثیر خودش را روی ذهن و فؤاد دیگران باقی می گذارد. یک مثال واضحش همین شبکه های ماهواره ای هستند که آدمهای 10 دهک جامعه یا از آن استفاده می کنند و یا میل به استفاده در آنها سوسو می زند. علتش چیست؟ علتش همان همدلی است. درد طرف را فهمیدن است. حالا اینکه چه دوایی تجویز می کند بماند.

می دانید چه خدمت باهرالنور شما عرض کنم؟ ببینید عزیزان من؛ روحانی باید رفیق باشد. باید با مردم باشد. اگر پولدار هم هست باید بتوانددلیلش را به مردم بگوید. باید بتواند مجابشان کند. اگر کمک خواستند بتواند بهشان در حد وسعش کمک کند. اینکه بتواند تبلت بخرد اما نخرد، اینکه داشته باشد اما درنیاورد چه کمکی به مردم می کند. روحانی باید بتواند تصورات و عادات غلط مردم را ذره ذره تغییر بدهد.

بنده که کمی سر در رمان و ادبیات داستانی می کنم یک انتقادای به این آقای امیرخانی دارم از همین جنس است. اثر قیدار را اگر تورق کرده باشید حتما از ماجرای بوی کباب از خانه ی آخوند باخبرید. آیا اینکه یک روحانی در منزلش کباب درست کند کار بدی است؟ یعنی همان گوشتی که می خواهد در خورش بریزد و پنهانی مصرف کند را سیخ بکشد و کباب کند. چرا ما تقبیح می کنیم؟ پنهانی از برادر دینی خوردن که بدتر است. ترک دنیا برای دنیا که بدتر است.

آقای نویسنده ی عزیز به جای اینکه تقبیح کنی بیا منش معصوم را تبلیغ کن. منش امام رضا را تبلیغ کن که با کارگرهایش سر یک سفره غذا می خورده. حالا اگر بعضی ها تعجب نکنند که ایشان کارگر هم داشته. چرا ریاکاری را یاد مردم می دهی. حالا فرض که آن آقا کباب درست نکرد و نخورد. داشت و نخورد. لباس خوب نپوشید. ماشین خوب سوار نشد. داشت و این کارها را نکرد. زن و بچه اش چه گناهی کرده اند. اینکه ما با پدیده ی آقازادگی طرف هستیم همین است دیگر. آقایی یک عمر نخورد و نپوشید و مردم هم به اش اقبال کردند. حالا بچه اش سر از تخم درآورده ماشین چند صد میلیونی سوار می شود. من نمی گویم او ریا می کرده. چه بسا قصدش پاک بوده ولی به جای عمل به منش اهل بیت به دلخوشکنک مردم عمل می کرده.

حالا البته وضع مردم بهتر است. دیدگاه ها هم کمکی اصلاح شده. ولی جای تعجب است از بعضی مسئولین که منش شوروی سابق را تبلیغ می کنند. آقای آمده در تلویزیون می گوید لوستر وسیله ی تجملی است! شما را به خدا ببینید الآن در بسیاری از منازل هست. کسی هم اینطور نگاه نمی کند. اصلا در بین مردم لا اسراف فی السراج مشهور و مقبول است. آدم واقعا تعجب می کند.

درباره ی روابط ایران و آمریکا هم بنده موکول می کنم به یک وقت دیگری که اشاءالله مفصل صحبت خواهم کرد.

خیلی متشکریم از اینکه تحمل کردید.

والسلام علیکم

پاسخ:
سلام. 
نام و نام‌خانوادگی‌تان را کامل بنویسید. همین طور وبلاگ‌تان را. همین طور اگر جزء روحانیّون هستید، منبرتان را هم معرّفی کنید. 

سلام

در همین اول کامنت بگذار بگویم آقا میثم !!! چه شد که قلم شما رنگ تعلق به اپلِ شهاب مرادی را به خود گرفت؟؟؟ 

ولی خلاصه باید گفت :

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها...
یا علی
پاسخ:
سلام. 
اسم‌تان و وبلاگ‌تان را کامل بنویسید، رهگذرِ خالی نباشید. 
حجت الاسلام شهاب مرادی به عنوان یک معلّم برایم ارزشمند است. آن هم یک معلّم دینی که هنوز هم دارد درس می‌خواند و از آن مهم‌تر در چارچوبِ دینی فکر می‌کند. 
من تعلّق به حاج آقا را کتمان نمی‌کنم. توی فون‌بوکِ موبایلم اسم علمای دیگری هم هست و وجود آن‌ها برایم ارزشمند است. دینم را از آن‌ها می‌آموزم. 
۱۲ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۷ سمیرا روشنایی

سلام.

اتفاقا مدتی است فکر می کنم به اینکه اگر (بنا به دیدگاه آقای مرادی) استفاده از پراید، استفاده نکردن از گوشی گران قیمت و مثال هایی از این دست که هراز گاهی در کلاس درباره شان بحث می شود ساده زیستی نیست، پس این روزها ساده زیستی چه تعریفی دارد؟ نه اینکه فکر کنید من کوچکترین ایرادی به این دیدگاه استادم وارد می دانم. اتفاقا ساده زیستی به مفهوم رایج را هم اصلن نمی پسندم.

دو بند زیر را از یکی از کتابهایم برایتان نوشتم، محض خواندن آقا «رسول» و آقا «امین»:

1.       دستاوردهای علمی و تکنولوژیک تنها چهره ی ظاهری تمدن غربی هستند نه اصول و مبانیِ آن!

2.       امام خمینی، وجود برخی جنبه های مثبت در فرهنگ و تمدن غرب را تایید می کند ولی بر این نکته تاکید می نماید که «غرب خوبی ها را برای خود نگه می دارد» و کمتر به کشور های دیگر منتقل می کند و اگر چنین اقدامی نیز انجام دهد اهداف خاصی را ار آن دنبال می نماید.

مهمترین جنبه ی مثبت تمدن غرب از نظر ایشان پیشرفت های علمی، تکنولوژینک و صنعت است که بر پذیرش آنها تاکید می کند. از نظر امام «اسلام، علم و تخصص را تمجید کرده و مسلمانان را به علم آموزی و یاد گرفتن دانش دعوت می کند و از آنها می خواهد که اگر علم نزد کافران نیز باشد، بروند و آن را یاد بگیرند و از آن برای خدمت به کشور و اسلام استفاده کنند. «در اسلام تمام آثار تمدن و تجدد مجاز است.» و هر آنچه را که موافق با مصالح امت اسلامی است تایید می کند.

علاوه بر این، امام جنبه های مثبت دیگری نیز برای تمدن غرب قایل است و آنها را با توجه به دیدگاه های اسلامی خود به کار می گیرد که از این جمله می توان به برخی نهادهای جدید نظیر نظام انتخاباتی، مجلس قانونگذاری، نظام تفکیک قوا، تحزب و ... اشاره کرد.

...

امام ایرادات زیادی را برای غرب مطرح می کند که می توان در مجموع آنها را در سه دسته تقسیم بندی کرد: دوری از معنویت، فساد و استعمار. سایر جنبه های منفی و ایراداتی که امام برای تمدن غرب قایل است در چارچوب موارد ذکر شده قرار دارند.

من می گویم اصلن مگر پیامبر اسب راهوار سوار نمی شده اند، مگر نگفته اند جلوتر از زمان خود حرکت کنید، شک دارید در اینکه پراید اسب راهوار نیست، استفاده از لپ تاپ، تب لت، گوشی های تک و ... از مناسبات زمانه ی ماست. نیست؟ آخوند مگر از مریخ آمده است که مجوز استفاده از اینها را نداشته باشد به «بهانه ی نفی تمدن غرب!!»

آیا ما جرات می کنیم در شیوه ی پنس بدست گرفتن دکتر ماندگار در عمل جراحی ان قلت بیاوریم؟ امری که در تخصص اوست! همین ما به راحتی سبک زندگی یک متخصص علوم دینی که حداقل اندازه ی سن ما مطالعه و مباحثه در باب اسلام و سبک زندگی دینی داشته را از موضع یک عالم بالفطره نقد می کنیم. همین قضیه بر سبک شمردن اسلام در مقایسه با پزشکی در نظر ما صحه نمی گذارد؟

پاسخ:
سلام. 
ممنونم. بحث درستی را مطرح کرده‌اید. منتها کمی تفاوت بین دیدگاه من و شماست. ولی در این‌جا تقریبا بحث‌های‌مان یکی است. 

بسم الله الرحمن الرحیم

فعلا همین سایبرشیخ هستیم تا بعدا خدا چه خواهد. سایت و وبلاگ و اینها هم نداریم گرچه خیلی تمایلم زیاد است.

اگر منبری داشتیم حتما از حضرتعالی و دیگر دوستان دعوت می کنیم که مجلس ما را به وجود ذیجودتان بیارایید.

یک نقدی داشتم به حضرتعالی. به نظرم آمد عکس آقایان مرادی و پناهیان با تحلیل شما ارتباط ندارد. آقای مرادی که بلیط در دست دارند و آقای پناهیان هم بچه به بغل هستند. کو تب لت و لپ تاپ؟

پاسخ:
سعی کنید با هویّـت واقعی‌تان در فضای سایبر حضور پیدا کنید. وبلاگی هم برای نشر حرف‌های‌تان بسازید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">