تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۰۳ ق.ظ

انقلاب اسلامی، مائده‌ی آسمانی نیست

پیش‌نوشت:

این نوشته متنی‌ست که قرار بود این هفته جایی بخوانم و نخواندم. من خودم الان بخش‌هایی از این متن را نادقیق می‌دانم یا تعابیر یا واژه‌هایی را خارج شده از مواضع‌شان می‌بینم. با این وجود، همین متن را منتشر می‌کنم. چرا؟ نمی‌دانم. حس می‌کنم یک ذرّه باید انقلاب اسلامی را آورد توی میدان. بی‌پروا. بندِ دوّم این نوشته، الهام گرفته شده از یکی از مطالب خوبِ وبلاگِ پیاده‌روست. آیدا وبلاگ‌نویسِ خوبی‌ست. ما -یعنی ایرانی‌ها- وبلاگ‌نویسان موفّقی داریم. که همه‌شان با نظم حاکم مشکل‌ دارند؛ یکیش آیداست. در بین طرفدارانِ انقلاب اسلامی، وبلاگ‌نویس خوب در حد و اندازه‌های آیدا یا کمی پایین‌تر از آن نداریم. آدم‌های انقلاب اسلامی چندان مجالِ متنِ خوب نوشتن ندارند انگار.

 بدن‌نوشت:

من 27 سال است در وضعیّت انقلاب اسلامی زندگی می‌کنم. شما هم کمابیش چنین‌ هستید. با نهایت چند سال کم‌تر یا بیش‌تر.

من شلوراک‌پوش باشم، مهمانی مختلط داشته باشم، الکل، دوست‌دختر، ابروهای برداشته، موسیقی، کانال V، متالیکا، جاستین بیبر داشته باشم، یا من خانواده‌ی بی‌حجاب، عروسی مختلط، زیرابرو با حفظ میان ابرو، خواستگار، نذر، وی‌ پی ان، احترام به بکارت و ترانه‌های شجریان داشته باشم، یا من شلوار پارچه‌ای گران، نماز، مفاتیح الجنان و الحیات، ابروهای پُرِ مشکی، نگاهِ زیرزیرکی به خواهر دوستم، صدایِ خوشِ افتخاری داشته باشم، یا من برادرِ شهید، شوهر خواهرِ معمم، عکس امام و آقا، نماز مستحبی، طهارت نجاست، حج عمره و صدای خوش منشاوی داشته باشم، در همه‌ی این موارد من در وضعیّت انقلاب اسلامی هستم. (Ref: http://piaderou.com/?p=101)

من نمی‌توانم از این مسأله بگریزم.

یادم می‌آید که یکی از زنانِ فمنیستِ شبکه‌ی من و تو داشت درباره‌ی حجاب حرف می‌زد با موهایی که خلیجی درست شده بود و با سفیدی چهار بندِ انگشتِ زیرِ گلویش که چشم‌ها را می‌زد. او یکی‌دوبار کاملا ناخودآگاه، به آیت الله خمینی یا آقای خمینی گفته بود امام خمینی. این اشتباهِ لفظیِ لحظه‌ای، به نظرم، بهتر از هر دلیلِ دیگری نشان می‌دهد که ما در وضعیّتِ انقلاب اسلامی هستیم یعنی چه! حـتّی در شبکه‌ای که مجریانش سال‌هاست از ایران جدا شده‌اند و هم‌نوای گوگوشِ آن ورِ مرزهایند، انقلاب اسلامی در روترین شکلش حضور دارد.

این امام خمینی گفتنِ مجری زنی که نظریات بدیع در حجاب ساطع می‌کند و کم مانده به قول امام حاشیه بر عروه‌ الوثقی زند، یک گزاره‌ی مهم را پیشِ روی همه ما قرار می‌دهد. آن هم این است که ما نمی‌توانیم درباره‌ی وضعیّتِ دیگری به اندازه‌ی وضعیّتِ انقلاب اسلامی ژرف شویم. چون در آن وضعیّت زندگی نکرده‌ایم. برای ما مردمِ عادی، علّامه‌ی حلّی با محققِ کرکی با یک دو جینِ عالم دیگر فرقی ندارند. ما حسّ تجربی نداریم از فرق اصول کافی با من لا یحضر. حتّی طلبه‌ی مدرسه‌ی معصومیه، دعوای جاسبی و هاشمی و احمدی‌نژاد برایش ملموس‌تر است از بحث‌های آخوند در شواهد یا حجیّتِ خبرِ واحد در اصول یا محاجّه‌اش با مکاسب. برای من، سطحی‌ترین آدمِ  انقلاب اسلامی که چینش صندلی‌ها را سیاسی می‌بیند باورپذیرتر است از دانشمندانِ ریاضی که دارم با آن‌ها سروکلّه می‌زنم.

چرا؟

چون این وضعیّتی بوده که من حسّش کرده‌ام، در آن فکر کرده‌ام، تجربه‌اندوخته‌ام، معنا ساخته‌ام، ارزش پرورانده‌ام. هیچ تجربه‌ی زنده‌ای از هیچ یک از گذرهای تاریخی دیگر نداشته‌ام. من فرزندِ کوپن‌های رنگارنگ هستم. من فرزندِ دفترچه بسیجم که هیچ تنابنده‌ی دیگری در آن سوی مرزها نمی‌تواند بفهمد دفترچه بسیج چرا اندازه‌ی شناسنامه مهم بود. من -چه بفهمم، چه نفهمم- فرزندِ گودر هستم. گودر خبرخوانِ گوگل است. ولی -به قول آرش سالاری- هرگز یک آمریکایی نمی‌تواند بفهمد همین اپلیکیشنِ ساده چه نقشِ جدّی در زندگی مجازی ما بازی کرد و در وضعیتِ انقلاب اسلامی و در این خاک، چطور مهم شد و اصالت یافت. مفهومِ ساده‌ی فرودگاه، آن تعیّنی که برای بسیاری از دوستانِ من داشته و دارد، شاید برای هیچ کسِ دیگری در جهان نداشته باشد. شما به بازتولیدِ مفهومِ فرودگاهِ امام در متن‌های کسانی که رفیق از دست داده‌اند نگاه کنید. فرودگاهِ امام خودش تبدیل به معنا شد. فی‌المثل در این متن به دوستی که رفیقش مهاجرت کرده به آمریکا بنگرید:

«بشود یک روز جمع بشویم و پول بگذاریم روی هم، فرودگام امام را بخریم یک جا. خرابش هم نکنیم الزاما. ترمینال اتوبوسش کنیم. یا فقط بگذاریمش برای پروازهای داخلی. آدم‌هایی که دوست‌شان داریم فقط به قدری بتوانند دور بشوند ازمان که نیاز به اسکایپ نشود. که رفاقت نمیرد.»

ماننده‌ی این متن را بسیار در اینترنت می‌توانید ببینید. این محصولِ تنفّسِ در شرایطِ انقلابِ اسلامی‌ست.

اگر از من بپرسی پَهلوی چطور بود، ممکن است بتوانم به تو کلیّاتی بگویم، ولی آیّا می‌توانم حسِّ بی‌واسطه‌ام را بهت انتقال دهم؟ حسّی که در آن زیسته باشم و لمس کرده باشم. من اگر از دورانِ پهلوی یا هر دوره‌ی تاریخی دور و نزدیک دیگری سخن بگویم، مستقیم یا نامستقیم دارم از زاویه‌ی انقلاب اسلامی به آن نگاه می‌کنم. زوایه‌ای که از زندگی در دورانِ انقلاب اسلامی آموخته‌ام. حتّی من عاشورا را با توجّه به نگاهِ امروزی‌ام در انقلاب اسلامی بازتولید می‌کنم. برجسته شدنِ «فتنه‌گر بودنِ امام حسین» در نظرِ «سبزهای انقلاب اسلامی» و برجسته شدنِ «بصیرتِ امام حسین» در نظرِ «ولایی‌های انقلاب اسلامی» هر دو از این زاویه قابل تحلیل است. یعنی حتّی وقتی یک انسان سبز، یعنی مخالفِ ولیِّ فقیهِ موجود یا ولایت فقیه، می‌خواهد از امام حسین سخن بگوید -ولو کارگردانِ حرفه‌ای سینما و سازنده‌ی رستاخیر هم باشد- روی این نکته تأکید می‌کند که این یزدیان بودند که به امام حسین می‌گفتند فتنه‌گر و شبیه این داستان هم برای طرفدارانِ ولی فقیه برقرار است. بهترین نمونه‌اش مقایسه‌ی دو نماز جمعه است. نماز جمعه آقای هاشمی در 26 تیر 88 و نماز جمعه‌ی رهبر در شهریور همان سال. یعنی نوع مواجهه‌ی ما با تاریخ و خوانشِ دوباره‌اش بستگی پیدا می‌کند به ادبیات و معنایی که واژه‌ها و تحلیل‌ها در دوران انقلاب اسلامی یافته است. به آمالِ ما در این دوران.

 انقلاب اسلامی درونِ کتابِ حدیثِ پیمانه‌ی پارسانیا یا این کتاب جدیده‌ی حسین کچوئیان نیست. انقلاب اسلامی، موجودِ کت‌وشلواری مانند صفویه یا علمای سلف یا نسل درخشانِ عرفای نجف نیست. انقلاب اسلامی مهمانِ وی‌آی‌پیِ ما نیست. انقلاب اسلامی به خانه‌های ما، به خصوصی‌ترین اتاق‌ها و محفل‌های ما راه پیدا کرده است. ولی از این هم درونی‌تر است. انقلاب اسلامی اتمسفری‌ست که در آن زندگی می‌کنیم. همین ما با همه‌ی بحران‌های‌مان. با همه‌ی لایی‌کشیدن‌های‌مان بین اخلاق و بی‌اخلاقی. بین ادب و بی‌ادبی. بین فوتبالِ بارسا-ختافه دیدن و نماز جمعه رفتن‌مان. انقلاب اسلامی حتّی به قول سهراب این نزدیکی‌ها نیست. انقلاب اسلامی همین ما هستیم، همین مایی که این‌جا نشسته‌ایم و می‌خواهیم درباره‌ی چیزهای دیگری از بیرون نظر بدهیم. ولی من می‌خواهم بگویم نظر بدهیم، عیبی ندارد. حرف بزنیم، مسأله‌ای نیست. بحران‌ها را بشناسیم، منعی ندارد. فقط شخصیّتِ خودمان، فردیّتِ خودمان و خودِ خودمان را منقطع از این زمان و این حال ندانیم. ما از دریچه‌ی وضعیّتی که نامش را گذاشته‌ایم انقلاب اسلامی داریم به جهان و بحران‌هایش می‌نگریم. این دریچه و این فردیّـت و این تأثیر و این اتمسفر و این اکسیژن را فراموش نکنیم. انشاالله.

انقلاب اسلامی گرفتار کرده ما را. گریزی از این گرفتاری نیست؛ هست؟

 

نظرات  (۱۱)

۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۵۱ سجاد نوروزی
سلام
اگر انقلاب اسلامی مائده‌ی آسمانی نیست پس چه چیزی مائده‌ی آسمانی است؟ متوجه تیتر مطلب نشدم. توضیح بدهید.
یک نکته‌ی نسبتا عمیق درباره‌ی انقلاب اسلامی در مغزم رژه می‌رود.
و آن این است: اگر گروهی هم‌پیمان یا ناهم‌پیمان( یعنی هماهنگ نشده ) تصمیم بگیرند وارد عرصه‌های کلان مدیریت حاککمیتی و دولتی و سپاه و... بشوند و با استفاده از منافع مادی فساد کنند و اختلاس کنند و بچاپند و بخورند و مردم را هم به استضعاف بکشانند؛ چه طور باید در ساحت انقلاب اسلامی این کار را بکنند؟ انقلابی که نماز جمعه دارد و جزو رسمی‌ترین تریبون‌های مملکت است و هر هفته خطیب دعوت به تقوا می‌کند. انقلابی که شهید گمنام را می‌آورد و جلوی چشم مردم در کوی و دانشگاه و... دفن می‌کند تا همه به یاد بیاورند که جوانانی برای فرمان ولی و حفظ دین و ارزش‌های حکومت علوی رفتند و جان دادند تا تو اختلاس نکنی و از کار و پول مردم نبری. آرمان‌های انقلاب آن‌قدر روشن هستند که حتی دشمنان هم اعتراف می‌کنند. 
در مورد اتمسفر باید گفت که این اتمسفر فعلی به هر حال مولود اتفاقات دهه‌ی 60 و 70 و 80 و... است. همه‌ی اتفاقات دخیل هستند. شاید اگر دولت‌های دیگری به جای دولت‌هایی که بودند سر کار می‌آمدند این جو طور دیگری بود. این که انقلاب را به این اتمسفر موجود تقلیل بدهی شاید مطابق واقع نباشد. شاید هم قصدت تقلیل دادن نبود. شاید بحث‌ات این بود که باور کنیم انقلاب آن‌قدر عمیق است که نشانه‌هایش را می‌توان در این اتمسفر و جو دید. که سالومه هم بگوید امام. امام گفتن سالومه خود حکایت مفصلی است. خود داستان غریبی است. امام که بود؟ ما هنوز ابعاد مختلف و عمق بینش امام را درک نکردیم. البته شاید سالومه هیچ وقت به ولی فعلی آقا یا حضرت آقا نگوید. که درست‌اش هم همین است. شاید جذب شدن کسی به سمت آقا فرمول‌اش با جذب به سمت امام فرق می‌کند. به نظر من انقلاب اسلامی در زمان حال یعنی اندیشه و اتمسفر آقا. 
بچه‌ها نظر بدهند تا بحث جهت خودش را پیدا بکند.
پاسخ:
سلام.
بحث کنید. خوب است.
۱۵ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۵۴ سید روح اله حسینی
با درود
بهره بردم
البته نقدی دارم ، این نقد منفک از متن زیبا شماست
درستی گفته های شما را با نقدم نمی شکنم
امید همیشه آنگونه بنویسید که حتی مخالف شما در اندیشه به چگونگی بیانتان دست مریزاد گوید
بی غرض بود و سبب ساز تفکر
پایدار باشید

پاسخ:
درود بر سیّد بزرگوار.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

وای از شما انقلاب زده های مکتب دوست از هر جنس و قماش. از نازیسم گرفته تا کمونیسم تا مائویسم تا اسلامیسم و هر عنوان نحس دیگری که برروی آن بگذارید.

بیست سال دیگر خواهی دید که این اسلامی که تو را گرفتار کرده به چه سرنوشتی دچار خواهد شد. بیست سال خیلی خیلی دیر است شاید کمتر از 5 سال.  شما جوانهای مغز شسته حقایق دنیای امروز را نه اینکه نمی بینید نمی خواهید ببینید.  بقول اریک فروم فرق یک آدم مذهبی با متفکر غیر دینی (ما اصلاً متفکر دینی نداریم چون کسی که فکر داشته باشد دچار توهمات دین که مشتی لاطائلات و خرافات فاقد اثبات است نمی شود) در آنست که آدم مذهبی اول اعتقاد پید می کند و بعد دنبال توجیه آن می رود حال آنکه یک انسان متفکر اوّل شک می کند و بعد در صدد رفع شک خود بر می آید و هرگز با قاطعیت چیزی را اثبات شده نمی داند.

افسوس که شما جماعت مفهوم آفرینش و عظمت پروردگار دانا و مهربان را درک نمی کنید.  خدای شما حقیر است و به تبع آن ****** * ********* چه برسد به مجتهدان و حجت الاسلام های بی سواد و حقه بازتان.

شما متوهمین یک ملت را و چند نسل ایران را به نابودی کشاندید و هنوز هم نمی خواهید درک کنیدکه حکومت مذهبی یعنی فاجعه.

پاسخ:
سلام.
1. توهین‌تان را نقطه‌چین کردم که مصداق سب النبی نشوید.
2. نوشته‌ی شما من را یادِ بیانیّه‌های بسیج در روز 22 بهمن انداخت.
۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۱۱ به مدیر این سایت
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

تنها پاسخی که برایتان دارم آنست که کتاب تولدی دیگر از آقای شجاع الدین شفا را بدون پیش داوری بخوانید و اندکی بیندیشید:

http://mamnoe.files.wordpress.com/2008/12/tavalodi-digar.pdf

مایۀ تاسف است که انسان عصر اینترنت و جوانی مانند شما که در مقطع دکترا تحصیل می کند به خرافاتی پایبند باشد که یک اتم حقیقت در آن وجود ندارد.

هنگامی که حقیقت را دریابید دیگر از اظهار نظر دربارۀ پیامبر اسلام واهمه ای نخواهید داشت چون تمام دکانی که آخوندهای ایران برباد ده باز کرده اند ** ** * ***** ****** ** **** و اگر این دکان بسته شود چیزی برای نادان نگاه داشتن ملت باقی نمی ماند و خرافات مانند برف آب می شود و ملت ما آزاد.

شناخت پروردگار عالم بعنوان دانای مطلق و عشق کل از طریق ادیان سنتی غیر ممکن است و بگویم که منظور از این حرف آن نیست که بسوی عرفان سنتی رو بیاورید زیرا در اشعار بسیار زیبای مولوی در دیوان شمس تبریزی جابجا در کنار بارقه هایی که از شناخت خدای راستین ارائه می دهد پیش داوریهای او را که نشات گرفته از محیط مذهبی او بعنوان یک ملای سنّی بوده است براحتی می توان دید. بنظر من مولوی که این همه او را می ستایند یک انسان دو شخصیتی بوده است. انسان امروزی نیاز به شناخت دوبارۀ خدا بیرون از دین و عرفان دارد. تنها راه شناخت آفریدگار مهربان و پیوستن به اقیانوس بی کران عشق تعقل و اندیشه است. تنها از طریق علم می توان نشانه های آفرینش را رسد کرد و با تعمق و تفکر به درک خدا رسید.



پاسخ:
سلام.
1. لطفا طوری بنویسید که من مجبور نشوم نظرتان را سانسور کنم.
2. این کتابِ آقای شفا را در ایّامِ جوان‌ترم خوانده‌ام. شاید دوباره نیاز باشد به آن نگاه بیاندازم. کتابِ مناسبی برای ایمان آوردن به قرآن و رسول گرامی اسلام است.
3. این نوشته‌تان کم‌تر هیجانی‌ست و بیش‌تر بابِ گفت‌وگو را باز می‌کند. به‌تان پیش‌نهاد می‌کنم کمی دیپلماسی سخن گفتن را بیاموزید. ممکن است شما اعتقادی درباره‌ی پیامبر اسلام یا قرآن داشته باشید، که بیش‌تر مردمِ ایران آن اعتقاد را ندارند. پس به نفعِ شما و گفتمان‌تان است که از رویارویی صریح و توهین‌آمیز دوری کنید.
4. بندِ آخر نوشته‌تان نسبتا خوب است و ربطی به آن عقاید قبلی‌تان ندارد. دوست‌داشتنِ مولانا آغاز مناسبی‌ست برای این که با یکدیگر گفت‌وگو کنیم.



۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۰۴ هم دانشگاهی
سلام علیکم.
در این که انقلاب اسلامی یک مسئله انکار ناپذیری است شکی نیست....ولی دوستان به این مساله کم لطفی دارند و با خلط مباحث قصد دارند این مهم را زیر سوال ببرند....
اما..
اما..انقلاب اسلامی ما به رهبری روحانیت شکل گرفت ولی روحانیت موفقیتی در حفظ این جنبش نداشته اند و در واقع با درگیر شدن جامعه روحانیت در مسایل سیاسی به طور بیش از حد و نا به جا و عدم استفاده به جا از لباس شخصی ها که نیروی متخصص در این امر بوده اند ضعف زیادی در حفظ نظام شکل گرفته است.....
یک روحانی باید جایگاه و وظیفه خود را بداند و دید مردم را نسبت به این قشر تغییر ندهد...
خواهشا برای بنده جدا نبودن دین از سیاست را مطرح نکنید که بنده این مسیله را مطرح نکرده ام...بنده فقط نظرم این است که روحانیون جایگاه اصلی خود را از دست داده اند و به صورت نا به جا و نادرست خود را در هر جایگاهی وارد میکنند....
قابل توجه دوستان بهانه گیر عرض کردم....
پاسخ:
سلام.
من و شما که هم‌دانشگاهی هستیم، قرار بگذاریم همدیگر را ببینیم. این که تا به حال این کار را نکرده‌ایم منطقی نیست. من معمولا روزهای یک‌شنبه و سه‌شنبه دانشگاه هستم. هماهنگ کنید یک‌دیگر را ملاقات کنیم. یک نسخه از کتاب را هم با افتخار تقدیم‌تان می‌کنم.

سلام

اول اینکه بعضی از حرفهای آقای همدانشگاهی را قبول دارم.

واقعا از صحبتهای این بابا که نامش "جوانکم" یا "به مدیر این سایت" است ظاهرا، بسیار شاد شدیم و خنده مان گرفت.

اگر همه ی منتقدان اسلام و پیامبر گرامی اسلام به همین اندازه بی سواد باشند هم جای بسی تأسف است و هم بسی خوشحالی! تأسف از آن رو که آدم دلش می خواهد پنجه در پنجه ی یک دشمن یال و کوپالدار و قوی بیندازد و خوشحالی از آن جهت این موجودات ابله اثبات می کنند که خودشان دقیقا مصداق بارز همان چیزهایی هستند که به فداییان و سینه چاکان حضرتش نسبت می دهند.

شجاع الدین شفاء سلطنت طلب و نویسنده ی اصلی کتابهای محمدرضا هم اوست.

او اگر یک اتم به حرفهای خودش ایمان و اعتقاد داشت پس دامن محمدرضایی را نمی گرفت که به زیارت امام رضا می رفت و از آن به عنوان دلیلی بر شیعه بودن و ارادت به حضرتش بهره می گرفت و مدعی شده بود که امیرالمؤمنین او را در کودکی درحالیکه در بستر بیماری بوده به جام شفای خود میهمان کرده و یک بار هم  که درحال قدم زدن پیرامون کاخ بوده امام زمان را نیز زیارت کرده!

واقعا باید خندید به این همه بلاهت! کوری عصاکش کور دگر شود.

آقای جوانکم که واقعا از سر تحقیر سزاوار این نامی و نه از سر تحبیب؛

"رَصَد" را "رَسَد" نمی نویسند!

یاد سید حسن حسینی بخیر که گفت:

این گریه آور است

در فصل جوشش صد چشمه ی زلال

جمعی زتشنگان به خاطره ی آب دلخوشند

این خنده دار نیست؟

هنگام فجر و رویش خورشید بی زوال

بوزینگان به کرمک شب تاب دلخوشند

پاسخ:
سلام.
در مقامِ داوری، هم باید من قال توجّه داشت و هم نباید توجّه داشت. این‌ را درباره‌ی شجاع شفا می‌گویم. این که شفا که بوده، مهم است. این که ما به بحث‌های شفا چه پاسخی می‌دهیم، بحثِ دیگری‌ست و باز هم مهم است. اتّفاقا بحث‌های شفا برای شخص من در آن سال‌های ابتدایی کارشناسی مفید بوده.
۱۷ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۰۶ هم دانشگاهی
سلام علیکم.
در اینکه باید قراری برای دیدار حضوری گذاشته بشه شکی نیست ولی بنده دیگه دانشگاه نیستم...فارغ التحصیل شده ام....انشاالله هر زمان که برای اتمام کارهام دانشگاه مراجعه کردم حتما یک قرار با شما خواهم گذاشت...البته دوستی دارم که با ایشان هم به  تازگی اشنا شدم که از بچه های ارزشی دانشگاه هستند و ادرس وبلاگ شما رو به ایشون میدم که بتونید با هم ارتباط داشته باشید.ایشون ورودی امسال هستند و کلی فرصت برای کار های انجام نداده ما دارند....شاید مفید واقع بشه
در پناه حق...التماس دعا....
پاسخ:
سلام.
توکل بر خدا.
۱۷ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۴۵ پاسخ به آقا مجتبی باسواد


طبق آمار بانک جهانی در سال 2008 درآمد کشور عربستان از توریسم یا به زبان ساده خانه کعبه معادل مبلغ 29.865.000.000.-دلار یا قریب سی میلیارد دلار بوده است.


زائرین ایرانی که بصورت تمتع ویا عمره در همان سال به مکه رفته اند 1.937.000 نفر بوده اند که مجموعا مبلغ 4.879.000.000 دلار یا بعبارتی قریب به مبلغ پنج میلیارد دلار درآمد تقدیم اقتصاد پادشاهان عربستان کرده اند و در میان تمام کشورهای اسلامی مقام اول را به خود اختصاص داده اند. 


نظر باینکه هواپیمائی جمهوری اسلامی قدرت جابجائی این همه زائر را نداشته استشرکت هواپیمائی عربستان قریب به 54 درصد از زائران ایرانی را به خود اختصاص داده است....
طبق گزارش مقامات دیپلماتیک ایران در سال 2008 ماموران کشور عربستان بدترین و توهین آمیز ترین رفتار را با زوار ایرانی داشته اند و ایران از لحاظ توهین ماموران عربستان مقام اول را به خود اختصاص داده است. 


علمای عربستان در همان سال فتوی صادر کرده اند که ایرانیان شیعه کافر هستند.

طبق یک گزارش دیپلماتیک دیگر زائران ایرانی ناخواسته ترین و منفورترین خارجی ها در عربستان محسوب می شده اند.


با یک حساب سرانگشتی بوسیله پولی که ایرانیان سالانه به عربستان تقدیم می کنندمی توان تعداد 170.000 مسکن روستائی احداث کرد...


یا میتوان 714.286 فرصت شغلی کشاورزی یا 200.000 فرصت شغلی صنعتی برای جوانان ایجاد کرد


یا میتوان10.000.000.000 متر مربع ساختمان مدرسه و ورزشی در کشور ایجاد کرد


ویا میتوان با پول حجاج دوسال یک پالایشگاه سوپر مدرن با ظرفیت 75000 بشکه احداث کرد


ویا با پول پنج سال حجاج میتوان ایران را به صادر کننده بنزین مبدل ساخت و دیگر برای واردات بنزین محتاج اعراب نبود....

اما افسوس که با پول حجاج ایرانی قمارخانه های فرانسه توسط شاهزادگان عربستان که انحصار بیزنس حج را در اختیار دارند آباد میشود.....و تا رسیدن ایرانیان مسلمان به مرحله فکرکردن در بهینه هزینه کردن پول برای نزدیکی به خدا راه بسیار درازی در پیش است

و اما:

براستی اگر ما در این سی و چند سال الف شعار را خم می کردیم و بر مبنای شعور تصمیم می گرفتیم و عمل می کردیم امروز ملت سرافرازتری نبودیم؟

آیا راه حل بهتری برای رسانیدن پیام انقلابتان (که من به جز انسانیت به هیچ انقلاب و مکتبی باور ندارم) وجود نداشت که امروز این چنین یک ملت کهن با فرهنگ در جهان خوار و خفیف شود؟

اریک فروم می گوید: ملت ها موجد حکومت های خود هستند و هیچ حکومتی نمی تواند پیشرفت و ترقی را بزور به ملتی که استحقاق آنرا ندارد تحمیل کند.

ضمناً از شما بخاطر اشتباهی که کرده ام پوزش می خواهم درست می گویید رسد اشتباه است. رصد بمعنای تعیین کردن حرکات و احوال کواکب در رصدگاه است. ضمناً ما رسد کردن نداریم بلکه طبق فرهنگ معین و لغت نامۀ دهخدا رصد بستن درست است.

پاسخ:
سلام.
خوب شد حالا. مجتبی بیاید جواب‌تان را بدهد. البته این بحثِ شما ربطی به بحث‌های پیشین‌تان ندارد.

یک دیالوگ هست در جدایی نادر از سیمین خیلی قشنگ است.
سیمین از نادر انتقاد می‌کند که نادر این مصیبت را درست کرده و این مشکلات را آفریده.
نادر در پاسخ به سیمین حرفِ جالبی می‌زند. می‌گوید:
«یعنی چی حالا؟ پا شوم با تو بیایم خارج؟»

ای علی که جمله عقل و دیده ای

شمه ای واگو از آنچه دیده ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد

آب علمت عقل ما را خاک کرد

"مثنوی معنوی جناب مولانا"


سلام

از شما به خاطر لفظ مهربانانه و محترمانه ی آقا مجتبی که به کار بردید متشکرم. تا حد زیادی نظرم راجع به شما عوض شد. خصوصا با عوض کردن ادبیاتتان. به خاطر حرفهای ناشایست و دور از انصافی که در کامنتهای پیشین زدید برایتان برادرانه از خداوند طلب رحمت می کنم. امیدوارم خداوند مرا نیز ببخشد. شما هم برایم دعا کنید.

طرح موضوعی که کردید خیلی خوب بود. به نظرم دولت عربستان سعودی، این خائن به حرمین شریفین، تشابهات و پیوندهای بی نظیری با الیگارشی حاکم بر دولتهای آنگلوساکسون دارد که البته الآن جای بحث آن نیست.

صرف نظر از اینکه حج اساساً پسندیده است یا نکوهیده، قبول دارم که پول یامفتی هرساله به حساب شاهزاده های سعودی سرازیر می شود تا با آن به قول شما قمارخانه های فرانسه را آباد کنند و می شود با این پول هزار کار به قول و قضاوت -ارزشی- شما خیر دیگر کرد، اما آیا فکر نمی کنید در همان فرانسه شاخص های اقتصادی در اوضاعی بسیار درست و درمان تر از ایران ما قرار دارند و از لحاظ تکنولوژیک و علوم پایه و مهندسی و هنر و شعر و فلسفه، فرانسه در اوضاعی بسیار مطلوب و آرمانی حتی از دیدگاه ما قرار دارد؟

یعنی کشوری که محل خرج کردن پول های حرام بسیار شاهزاده های عرب در حال حاضر است و چه بسا تمدن مدرن خود را از استثمار مردان و زنان دگرباش و مظلوم و ثروت خداد آنها سرپا کرده است، همه ی معیارهای تمدن مدرن و حتی اخلاق بشرساخته و حقوق داخله و خارجه ی مقبول ملل را داراست.

سؤال من از شما اینست؛ آیا خوب است که حجاج ما اسلام و پیامبر گرامی آن و همه ی شریعتش از جمله حج را کنار بگذارند و به قول شما شعورمندانه تبدیل به محل بریز و بپاش همان شاهزاده های سعودی-یعنی کشوری ماننده ی فرانسه- شوند؟

حتما می دانید درآمد سعودی از حج چیزی در مقابل درآمد حاصله از فروش نفت نیست.

آیا شما قبول دارید که پیام انقلاب از طریق حج به مسلمانان جهان می رسد یا نه؟ چون گفتید باید دنبال راه بهتری گشت. نتیجتا این حرف مقبول شماست.

راستش من هرگز ادعای باسوادی ندارم و نمی توانم داشته باشم. نمی دانم گفتن این حرف چقدر درست است اما می گویم؛ من با دوستانی مثل شما در دانشگاه زیاد بحث کرده ام. شاید من طریقه ی بحث را بلد نبوده ام ولی کلا این دوستان علاقه ای به بحث روی یک مورد مشخص و خاص را ندارند و مرتب از این شاخه به آن شاخه می پرند.

به گمانم رهبر انقلاب یک کلامی دارد که مضمونش "می خواهم نشنوم" است. طرف بحث می کند اما از بحث کردن فقط هدفش بحث کردن است. اگر اینطور باشیم چه شما و چه خودم، مطمئن باشید به هیچ جا نخواهیم رسید.

اگر دنبال پاسخ هستید و مطمئن نیستید که همه چیز را می دانید، شاید بتوانیم به سیر تفکر همدیگر کمک کنیم.

موفق باشید

یا علی مدد

پاسخ:
سلام.
سلام
متنت فوق العاده بود هم از نظر ادبی و هم معنایی.
اما این که چقدر متاثر از این محیط هستیم جای بحث دارد.
پاسخ:
سلام.
مخلصیم.

انقلاب سره را از ناسره کم کم جدا خواهد کرد

از میان تمام مکاتب عالم به مکتب خمینی عشق می ورزم وبس

نه بسیجی ام نه سپاهی نه نون خور دولت

یه دانشجوی بی پول

یکی که کسر خدمت نداشته فول خدمت کرده سربازی را

من با تفکرم والبته از روی عشق به اسلام این را بر میگزینم اما به نظر امثال"جوانک" احترام میگذرم حالا او به ماها احترام نذاره

از کوزه همو تراود که ...

دانشجوی بهشتی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">