چه میکنم این روزها؟
در این ماهها و احتمالا ماهها و شاید حتی سال یا سالهای آینده مهمترین پروژه فکری و کاریام همآورد شدن با نوشتههای سید جواد طباطبایی درباره ایران است. از بین همة اندیشمندان و فیلسوفان معاصر که در نوشتن و رسانه داشتن -و حتی گهگاه «کمپانی» روشنفکری تأسیس کردن- دستِ پرکاری دارند، جواد طباطبایی و دیدگاههایش من را گرفته است. جستهگریخته حدود ۵ سال و با تمرکز بیشتر بیش از ۲ سال است که پیگیر نوشتهها، کتابها، سخنرانیها و گفتوگوهای این اندیشمند ملّی بودهام. لفظِ اندیشمند یا دانشمند ملّی را برای هیچکسی دیگری غیر از طباطبایی نمیتوانم استفاده کنم با این که نمیتوانم وجود دیگری را کتمان کنم. با این حال صحبت درباره سید جواد طباطبایی و پروژه زندگیاش یعنی «ایران» تنها زمانی ممکن است که راه تحلیل موشکافانه و نقادانه از گفتههای وی پدید آید. هیچ کنشگری از مجیز متفکری به جایی نرسیده است. این تحلیل موشکافانه و جامع برای من پدید نیامده است با آنکه طباطبایی و زیستش در «مشکل»ی به نام ایران را پیگیری میکنم.
البته در این بین کتاب و یادداشت مینویسم، سفر میروم و هر روز قلمم به مطلبی میچرخد و گاهی در راستای کتابی، اما نظریه بزرگی که در دل جدال با آن را در خود میپرورانم، ایرانی است که طباطبایی توضیح میدهد. البته هنوز نوشتههای طباطبایی درباره اندیشه سیاسی در اروپا را پیگیری نکردهام که شنیدهام در آنجا کولاک به پا کرده است. بلکه هر روز با قلم سربلند، غمگین و حماسهسرای او درباره ایران همراه بودهام.
اینها را ننوشتهام برای آن که فرد یا افرادی را دعوت به مطالعة آثار سید جواد طباطبایی کنم. بلکه خواستم توضیح بدهم که کمکاریام در وبلاگ به همین خاطر است. درست است در مجله ادبی الفیا و جاهای دیگری فعّالم. ولی ترجیح میدهم اندک دریافتهایم دربارة ایران -و فردیت متأثر از این سرزمین- را در قالب کتاب منتشر کنم. به همین خاطر وبلاگ کمکار شده است. با این حال، نوشتههایی را که در آن خط فردیتِ خودم پررنگ است و طبعا به ایران ربط مییابد و از سویی نمیتواند در کتابی منتشر شود، در اینجا نشر میدهم. این هم خیلی حالت خاصّی است البته. با این حال این توضیح را به احترام مخاطبان وبلاگم دادهام که قویّا درگیر ایران و خوانش سید جواد از این ایران هستم. حتی در این روزها که مقارن با عروسیام است، شبها بیمطالعه سطر به سطر نوشتههای سید جواد طباطبایی خواب به چشمانم نمیآید.