تیلِم
روایتِ بدونِ گلِ میثم امیری
سوره اندیشه وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی است. آن طور که از نامش پیداست باید نشریّهای باشد تبلیغی-ایدئولوژیک برای نظام جمهوری اسلامی. طبعا باید «ابزار»ی برای تثبیت نظام و «بصیرت»زا باشد در میدانِ جنگِ نرم.
امّا مهدی مظفّرینیا که سردبیر این نشریّه است، دو سالِ پیش مطلبی در این نشریّه نوشته که باید از انتشارش در سوره اندیشه خوشحال بود. مطلب را که میخوانی میگویی محمّد قوچانی و رفقایش باید بروند پارکینگ. این شبهمحافظهکارهای لیبرال که البته بهترین ژورنالِ عمومیِ چهاررنگِ مملکت را درمیآورند، در برابر این مقاله کم میآورند و زه میزنند؛ بس که مقاله دکتر مظفّرینیا درست است و بهجا و امروزی.
در نظر داشتم که مقالهای با همین عنوانی که دربالا میبینید بنویسم، مقاله مظفّرینیا را که دوباره خواندم پشیمان شدم و گفتم، چه کاری است، وقتی او به این خوبی توانسته از پسِ مطلب بربیاید.
مقاله او را بخوانید که افقگشایی در آن است و باز کردن راهِ تفکّر و فهمیدنِ این که رهبری را نباید در دیوارهای ایدئولوژیک، بسته و فضاببند، گرفتار کرد.
مقاله مهدی مظّفرینیا را از وبسایتِ سوره در اینجا بخوانید و ببنید اگر روزی آوینی سردبیر سوره بود، امروز هم بوی آوینی از دلِ برخی از مطالبِ نشریه سوره به مشام میرسد. یکیاش، همینی است که مظفّرینیا نوشته است. من هنوز با ضدِّ مدرنیته بودنِ مظفّرینیا در این مقاله مشکل دارم؛ ولی نقطه عزیمتِ نویسنده در بحثِ ولایت، بسیار سرِ پاست و قدرتمند و تا بخواهی درست.
پسنوشت:
+ دو چیزِ مقاله مظفّرینیا هنوز ضعیف است؛ یکی عنوانِ بیخطر و ماستش و دیگری محافظهکاریاش در بندهای آخر که میخواهد علیه ظاهر باشد. اتّفاقا گفتوگو با ولی را باید از ظاهر آغاز کرد. از همانجاست که بحث شکل میگیرد. (راستی ادبیاتِ فارسی مظفّرینیا هم در این مقاله، در جاهایی، شلخته است!)
یا لطیف
همشهری جوان در شمارهی این هفتهاش رفته سراغِ
بازیگرانِ معروف و قیمتِ آنها را منتشر کرده است. تعجب میکنم از این که این نشریه
برای چندمین بار سراغِ این موضوع نخنما شده رفته. احتمالا همشهری جوان مظنهی
بازیگران را اعلام میکند تا بعدِ هدفمندی یارانهها آخرین قیمتِ آنان از تیررس
مخاطبین خارج نشود.
فرض کنیم این حرکت درست باشد و این اعلام یک اتفاق مهم محسوب شود و ارزشِ ژورنالیستی داشته باشد. [که البته بعد از چند بار تکرار، حتی ارزشِ حرفهای هم ندارد.] اما چرا عزیزانِ همشهری جوان سراغِ طیفِ سخنرانان نمیروند و مظنهی آنان را اعلام نمیکنند؟
اگر
ملاک جذابیت و آوانگارد بودن است چرا سراغِ این موضوع نمیروند تا مجبور نشوند
مکررات گذشته را چاپ کنند؟ آن از ویژهنامهی کارتون که یک کارِ تکراری و حتی بعضا
حاوی یادادشتهای قدیمیِ نویسندهگان آن است، این هم از این کارِ کمارزش و زرد.
هرچند
از دیدگاهِ من:
همشهری
جوان و مجلههایی از این دست، مثل چلچراغ، شبه زرد هستند و همان طور که در اینجا گفته بودم برای کسی که واقعا اهلِ علوم انسانی
و یا هنر باشند، خواندنِ آن وقت تلف کردن است. (مگر استثنائاتی) اما آنها حتی برای
حفظِ خود دست به موضوعاتِ تکراری میزنند که به زرد بودن پهلو میزنند. [البته هنوز
که هنوز است من عاشق نشریهی تخصصی و جذابِ همشهری داستان هستم؛ چون خیر سرم
میخواهم داستاننویس باشم.]
شاید به
خاطرِ این که بازیگران و فوتبالیستها نه پناهی دارند و نه پشتوانه و نه دستشان به
جایی بند است که بخواهند حقخواهی کنند.
فرض
میکنیم که کارِ همشهری جوانیها درست است. فرض میکنیم این حق مردم است که بدانند
که بازیگران و فوتبالیستها چقدر درآمد دارند.
حتی با
این فرضها، تکرار این پرونده کاری عبث و بیرنگ و لعاب است. رعایت نکردنِ قاعدهی
حرفهای بودن است.
فرض
میکنیم فرضهای دو بند بالاتر درست باشد و حقِ مردم باشد که بدانند بازیگران و
فوتبالیستها چقدر درآمد دارند. با همین مبنا:
چرا مردم نباید بدانند که روحانیون و سخنرانان و مداحان بابتِ هر جلسه چقدر پول دریافت میکنند؟
خدا
وکیلی این مساله نه ربطی به بیبصیرتی دارد و نه ربطی به ضد انقلاب. این یک
مسالهی قابلِ بررسی است. همان طور که این کار برای فوتبالیستها و بازیگران درست
است، برای روحانیون و مداحها هم باید درست باشد. مثلا پر بیراه نیست اگر همهی ما
بدانیم فلان حاج آقایی که توی تلویزیون حرفهای قشنگ قشنگ میزند و خاطرات حتی
عرفانی نقل میکند، برای هر بار منبر رفتن چقدر میگیرد. یا چه شد توی شمیرانات
10هزار مترمربع زمین را بالا کشید. آیا این حقِ ما نیست که یدانیم؟
نمیگویم اینها را بدون اجازهی سخنرانان و مداحان منتشر کنند. بلکه به دفتر تک تکشان مراجعه کنند و بگویند: «آیا این چیزهایی که نوشتهایم درست است یا نه؟» و اگر دیدند طرف قبول دارد که اینها درست است و نمیتواند از زیرش دربرود چاپشان کنند. حتی اگر فلان روحانی یا مداح ناراحت شود. خب ناراحت شود. به جهنم. آن وقتی که برای یک سخنرانی 40 دقیقهای داشت یک میلیون میگرفت باید فکرِ اینجایش را هم میکرد. به این میگویند روزنامهنگاری حقمدارانه. و به این میگویند گردش آزادِ اطلاعات.
اصلا به
دفتر روحانیون و مداحان و سخنرانهای زیر مراجعه کنند و از خودِ دفتر حاج آقا
بپرسند که برای هر سخنرانی یا روضه چقدر دریافت میکند. و بعد بروند درستی
ادعایشان را بررسی کنند.
آقایان سخنران:
علیرضا
پناهیان، ناصر نقویان، سید عبداله فاطمینیا، محسن قرائتی، حسن رحیمپور ازغدی، حسن
عباسی، مرتضی ادیب یزدی، مهدی دانشمند، سید حسین مومنی، کاظم صدیقی، حسین انصاریان،
مرتضی آقاتهرانی، سید حسین هاشمینژاد، ناصر رفیعی، راشد یزدی، عالی، حسن بلخاری،
حبیب اله فرحزاد، دهنوی، انجوینژاد، ماندگاری، میرباقری، شهاب مرادی، صمدی آملی،
حاج علی اکبری، سید احمدی خاتمی، علم الهدی، محمود امجد، رنجبر، شب زندهدار، مهدی
طائب، عبدالحسین خسروپناه، رائفیپور، محمدرضا زائری، و سعید قاسمی.
آقایان مداح:
منصور
ارضی، علی انسانی، سعید حدادیان، محمود کریمی، حسین سازور، ذبیحالله ترابی،
محمدرضا طاهری، حسن خلج، سید مهدی میرداماد، مهدی سلحشور، عبدالرضا هلالی، سید مجید
بنیفاطمه، حسین سیبسرخی، احمد اثنی عشران، احمد واعظی، مهدی مختاری،مهدی اکبری،
اسلام میرزایی، سلیم موذنزاده، ابولفضل بختیاری، مهدی سماواتی، روح الله بهمنی،
حمید علیمی، نریمان پناهی، حسین فخری، سید محمد موسوی، صادق آهنگران، نزار قطری،
کویتیپور، و احمد نیکبختیان.
میبینید
که همچین لیستِ کوچکی هم نیست.
البته
قبول دارم که:
دادن با
گرفتن فرق میکند. بعضی وقتها است که صاحب مجلس دوست دارد پولِ خوبی به سخنران یا
مداح بدهد. این بحثِ جداگانهای است در نسبت با قیمتی که هر کدام از این عزیزان،
بای دیفالت، تعریف کردهاند. و اگر پاکت از آن حد سبکتر باشد نمیپذیرند که صحبت
کنند.
مثل حاج آقای «...» که داداشم اینها، توی یک مجموعهی نظامی، دعوتش کردند برای سخنرانی. بعد از جلسه هم یک سکهی تمام بهار آزادی بهشان دادند. دفعهی بعد که خواستند دعوتشان کنند از سبک بودنِ پاکت گله کردند و به مسئول دفترشان گفتند که دیگر جوابِ اینها را ندهد. این در حالی است که این حاج آقا خودش مسئولیتِ حکومتی دارد و این طور نیست که فقط از راهِ منبر درآمد کسب کند.
همشهری
جوانیها در این باره میتوانند پروندهی خوبی ترتیب بدهند در موردِ حاج آقاهایی که
بالای 400هزار تومان برای هر منبر دریافت میکنند. همین طور اشاره کنند به
سخنرانانی که علی رغم شهرتشان پولِ زیادی دریافت نمیکنند.
بنده با
تسامح تا 400هزار تومان دریافت کردن برای هر منبر را امری طبیعی و حق روحانیون
دانستهام. ملاکم برای 400هزار تومان این بود که امروز هر خانوادهی متوسطِ روی خطِ
فقر در کشور ما میتواند تقریبا 800هزار تومان در ماه کسب کند. و فرض هم میکنیم
روحانیون ماهی دو بار منبر بروند و غیر از منبر هیچ دریافتی دیگری نداشته باشند.
که البته بهتر از من میدانید همهی این مفروضات دستِ بالا و با تسامح انتخاب شده
است.
ضمنِ
این که فراموش هم نمیکنیم تقریبا همهی روحانیون امام جماعتِ جایی هستند و برای آن
هم حقوق میگیرند. ضمنِ این که تقریبا همهی آنها از سهمِ امام هم بهره میبرند.
ضمن این
که میدانیم «سطحِ زندهگی و مصرفِ» روحانیون نباید از قشر متوسط بهتر باشد. چون
اگر باشد، فحشش را مردم میدهند. خلافِ دین هم است.
و ضمن
این که میدانیم آدم هر قدر که کار میکند باید مزد بگیرد. و در این میان آیا
سخنرانهایی که بالای یک میلیون برای هر منبر دریافت میکنند، به واقع هموزنِ
کارشان مزد دریافت کردهاند؟ امروز اساتیدِ دانشگاهی هستند که حقوق یک ماهشان
کمتر از یک منبر حاج آقای یک میلیونی است. مثلا یک استادیار به طور متوسط 1.2
میلیون، یک دانشیار به طور متوسط 1.8 میلیون و یک استاد به طور متوسط 2.2 میلیون
دریافت میکند. ولی متاسفانه روحانیونِ مشهورِ ما، آن طور که من شنیدهام و منابعِ
قابل اعتماد مثل اخوی بنده نقل کردهاند، برای هر منبر بیش از 800 هزار دریافت
میکنند.
در این باره به این مطلب فرهاد جعفری هم توجه کنید. جعفری مینویسد:
«راستش را بخواهید؛ داشتم از تعجب شاخ درمیآوردم. از اینکه سخنرانان محترم در دانشگاهها و اماکن فرهنگی دیگر، برای انجام یک سخنرانی نیمساعته تا یک ساعته؛ چیزی بین 1 تا 2 میلیون تومان دریافت میکنند! (و این تازه صرفنظر از هزینهی رفت و آمد و اقامتسخنران است).»
و در
ادامه نتیجه گرفته است:
و این
تازه حکایتِ آن کسیست که «خلاف اخلاق و عرف و شرع» هم عمل نمیکند. بلکه بهزعم
خودش، «مال حلال» هم میبرد سر سفرهی زن و فرزندش. و میتواند مطمئن باشد که در آن
دنیا هم بازخواست نخواهد شد. چون رفته سخنرانی کرده، اختلاس که نکرده!»
مرد
باشید روی این موضوع کار کنید آقایان همشهری جوان. به این میگویند عدالتخواهی؛
این که چرا یک سخنران و یا یک مداح برای هر جلسهاش بیش از یک میلیون تومان دریافت
کند.
--------------------------------------------
پانوشت:
1. حقوق اساتید دانشگاه را بر حسبِ تجریه نوشتهام. البته مبالغی که من تا به حال در فیش حقوقی اساتید دیدهام حتی کمتر از این مقدارها است.
2. لازم به یادآوری است که حسن عباسی را به دانشگاه دورانِ لیسانسم آوردیم. سخنرانیاش بیش از 140 دقیقه طول کشید. سالن هم پر از جمعیت بود. اکثر دانشجویان هم راضی بودند. حتی بعضیهایشان از ما تشکر کردند. آخرش هم ساعتِ 12 شب، بعد از این که دیدار چهره به چهره تمام شد، شام هم نخورد. و گفت بدونِ خانمش شام نمیخورد. نه تنها پول نگرفت که حتی بنده خدا میخواست پولِ آژانس را هم خودش حساب کند. این تجربهی عینی من بود از رفتار مردانهی آقای عباسی. که من یک بار پا به خانهی اجارهایش هم گذاشتهام. ولی با این وجود او را از لیست خارج نکردهام، چون باید تحقیق صورت گیرد.
3. سعی کردم در لیستم اسامی معروف را بیاورم و البته سختگیر باشم. شاید تنها نامی که حذف کردم آقای جاودان بود. چون ندیدهام ایشان این طرف و آن طرف سخنرانی کنند. حالا آن را هم بیاورید. کی بخیل است؟
4.
محمدرضا زائری هم رفتار مردانهای چون حسن داشته. حتی بچههای یکی از دانشگاهها به
ایشان بدهکارند. چون نشد که پولِ رفت و آمدش را حساب کنند. با این وجود، میشود
تحقیق کرد.
5. سعی
کردم سخنرانِ سیاسی را واردِ لیست نکنم. هر چند این اسامی هم متباین با گرایشهای
سیاسی نیستند.
6. این نوشته برای هفتهنامهی همشهری جوان ارسال شده است.
یا لطیف
بالاخره شاهد بودیم بعد از رویکردِ تخصصگرای مجلهی هابیل، نشریهی دیگری هم با رویکردی مشخص، هدفمند و قوی منتشر شده است. نشریهای با نرمهای حرفهای و دوستداشتنی و ادبیاتی خوب.
شمارهی جدیدِ نشریهی «سورهی اندیشه» را بخرید. این اولین شماره از تیمِ جدیدِ بچههای «سورهی اندیشه» است. بچههایی که تحتِ مدیریت مهدی مظفرینیا در گروهی معروف به علم و دین با عقایدی نزدیک به فرهنگستانِ علوم اسلامی قم چند سالی است مشغول به فعالیت هستند. «سورهی اندیشه» منتشر شده نویدِ یک نشریهی حرفهای و حتی بالاتر از نرمهای حرفهای را میدهد. ایشان در شمارهی اول در کنارِ 288 صفحه مجلهی سوره، 152 صفحه ویژهنامهی ادبی به نامِ اقالیمِ قلم منتشر کردهاند.
کافی است به بخشهای مختلفِ «سورهی اندیشه» جدید توجه کنید:
خبر و گزارش، سبک زندهگی، نظام اجتماعی، نظریهی اجتماعی، تفکر، هنر و رسانه، و تاریخ.
مهدی مظفرینیا سردبیر این نشریه در دورهی جدید نظامِ نشریه را، که در بالا معرفی شد، چنین تبیین میکند:
«سبک زندگی، ظاهر تمدن و مرئیترین وجه آن است و تجلی آنچه تمدن در باطن دارد میباشد. نظام اجتماعی وجه باطنی سبک زندگی است و سبک زندگی را در میان خود گرفته است و بر اساس مبنا، غایت و ساختار آن، شیوه و سبک زندگی رقم میخورد. نظام اجتماعی، لایههای عمیقتر از سبک زندگی در واکاوی جامعه است و هر دو حوزه تشکیل دهنده عمل اجتماعیاند. زیربنای نظام اجتماعی نیز نظریههای اجتماعیاند که آن را شکل دادهاند. نظریه کاربردیترین لایه نظر است و تفصیل، تنظیم و ساخت و ساز و سامان دادن به عینیت را بر عهده دارد. تفکر رهآموز نظریهها و عمل اجتماعی است. تفکر است که امکانهای گوناگون را در اختیار نظریه و عمل میگذارد و باطنیترین حوزه نظری است. عرفان، باطنیترین وجه تمدن است که در هنر تجلی مییابد و تفکر که رهآموز تمدن است خود رهین ذکر و عرفان است. تاریخ هم تمام ساحات فوق را به شیوههای تحلیلی تطبیقی در طول زمان مورد بررسی قرار خواهد داد.
در تمام این حوزهها بر اساس افق ترسیم شده سعی بر آن است که به صورتبندی مؤلفههای هر ساحت اشاره شود که ماهیت امروزین آن چیست؟ چگونه و در چه بستر تاریخی و بر اثر چه عوامل فلسفی، جامعه شناختی و تاریخی اینگونه شده است؟ با این وضعیت به چه سو میرود و چه چشمانداز و آیندهای برای آن قابل تصور است؟ چگونه نسبتی با صورتبندیهای حوزههای دیگر و با حوزههای رقیب خود در تمدن دیگر دارد؟ طرحهای تحولآفرین و نو در آن حوزه چیست و ارزیابی از آن چگونه است؟ بدین سان رویکرد ما در بررسی ساحات اجتماعی فوق، تاریخی، جامعه-شناختی و فلسفی است.»
اولین بار است که میبینم یکی اولِ نشریهاش میگوید چه میخواهد بنویسد و چرا! این یعنی شما تنها تورق نمیزنید، بلکه یک نشریهی فکرشده را مطالعه میکنید که میتواند به گسترشِ افقِ شما کمک کند. میتواند مطلعتان کند. شاید زمانی روزنامهی شرق اینچنین بود. ولی بعدا آن هم به ورطهی سیاستزدهگی افتاد.
اگر کسی امروز روز همشهری جوان میخواند و یا چلچراغ و یا هر نشریهی شبهزردِ دیگری، بهتر است دست از این نشریههای کمعمق بردارد و به چنین نشریاتی نظر بیافکند.
در ادامه کمی در موردِ «سورهی اندیشه» و مطالبش صحبت خواهم کرد. من به نوبهی خودم به آقای مومنی شریف تبریک میگویم و معتقدم بعدِ آقای آوینی نشریهی سوره حرفِ جدیدی نزد. تا این که جوانانی خوب و کاربلد آن را احیا کردهاند. انشالله به ورطهی سیاستزدهگی و یا ابتذال نیافتند و این روندِ بسیار خوب و انتقادی را ادامه دهند. مخصوصا ادبیاتِ سردبیران بسیار زیبا و آموزنده است. من در این نوشتار به هیچ روی نقدهایی را که به این جریان دارم بیان نمیکنم و فقط میخواهم از آنان تمجید کنم. که فرصت برای نقد فراوان است. ولی تمجیدِ درست و حسابی را نیاموختهایم. انشالله نقدم را به این نشریه در فرصتِ مقتضی، یعنی بعدِ شمارهی دو، خواهم نوشت. بعدِ هابیل چشممان خشک شده بود برای یک نشریهی خوبِ دغدغهمند. واقعا معقتدم نشریاتِ ایرانی از ولایی تا اصلاحطلب، از حامی رهبری تا حامی سبزها همهگی زردند. مهرنامهی لیبرالها هم نتوانسته حرفهای باشد. یک حرفهای بومی.
«سورهی اندیشه» در بخشِ اقالیمِ قلم، که ضمیمهی آن است دربارهی شعر و شاعری، روایت، ادبیاتِ داستانی، طنز و فکاهه و... سخن میگوید. ولی هنوز ضمیمهاش به دستم نرسید. زیرا من فقط مجله را از یکی از بچهها، رسول جوهریِ عزیز، گرفتهام و البته قول میدهم فردا بخرمش. بابا میارزد نزدیکِ 350 صفحه کارِ خوب میخوانی. کارِ فکرشده.
در بخشِ خبر و گزارش برخی خبرها در حوزهی اندیشه را میبینیم. همچنین برخی یادداشتها مربوط به برخی چهرههای عقلانیتِ دینی و نزدیک به این گروه هستند. همچنین مصاحبهی بسیار زیبایی با دکتر سعید زیباکلام انجام شده است: با رویکردی انتقادی نسبت به همایش جهانی فلسفه. زیباکلام به خوبی به نقدِ این همایش پرداخت و نحوهی اجرای پرخرجِ آن را نشانهی حقارتِ ایرانیها دانست.
بخشِ بعدی آن در موردِ سبک زندهگی است. میخواهد بگوید سبکِ زندهگی در خارج از ایران چطور است و چرا ما در این زمینه توفیق نیافتهایم. البته من تا به حال تا صفحهی 72 این نشریه را خواندهام. ولی برخی مطالبِ آتی را هم از نظر گذراندهام. به نظرم بخشِ سبکِ زندهگی آن زیبا و دوستداشتنی است. مطالبِ خوبی دارد و به مطالبِ مهمی توجه نشان داده است. هر چند من برخی از این دیدگاهها را قبول ندارم که فعلا در این جایگاه نیستم که بخواهم نقد کنم. اما مطالبش جدید است. مطلبش در موردِ تلویزیون مرا یادِ انتقادِ امیرخانی به تلویزیون انداخت. همچنین مصاحبهی آن با دکتر فکوهی جالب و مشخص است بدونِ سانسور چاپ شده است.
بخشِ بعدی در موردِ نظام اجتماعی است و به نظرم باید بخشِ جالبی باشد. مخوصا حرفهای دکتر مسعود درخشان که قبلا یک مطلبِ حرفهای از ایشان خوانده بودم. مصاحبهای با دکتر فرشاد مومنی و یادداشتی از دکتر سبحانی در این بخش دیده میشود.
جالب است که با وجودِ این که سورهایها به خوبی و با درستی گفتهاند به هیچ وجه بیطرف نیستند. و به نظرِ من به یک متدِ مشخصِ آنتی غربی مسلحند، ولی تضاربِ آرا را به خوبی رعایت کردهاند.
در بخشِ نظریهی اجتماعی مطالبی از دکتر داوری اردکانی، دکتر کچوئیان، و دکتر پارسانیا به چشم میخورد. اما جنجالیترین نوشتهی این بخش، به نظرم و با قضاوتِ کنونیام در کلِ نشریه، مربوط است به یک چهرهی بدونِ تقلید، خوشفکر، و منتقد در سپهرِ علوم اجتماعی ایران؛ یعنی دکتر ابراهیم فیاض. فیاض در این مطلب، که گفتگو است، به خوبی انتقاد کرده است. او بدونِ سیاستزدهگی و با فکر، در موردِ حوزههای علمیه صحبت کرده است. او از آقای جوادی آملی تا آقای مصباح و تا دانشگاه امام صادق به طورِ صریح انتقاد کرده است. حتما این مطلب را بخوانید. نه به دیدِ این که ببینید موافق و یا مخالف او هستید، بلکه به این دید که میشود با احترام، متفاوت و علمی نگاه کرد. جدای از این که فیاض دردِ دلِ من و خیلی از کسانی را که مثلِ من میاندیشند، مثل سید حسین حسینیِ دانشجوی دکترای فیزیک، به خوبی زده است. در یک کلمه: «حوزه چرا ضعیف است؟» یک انسانِ خیر پیدا شود و این نقد را به آقای جوادی برساند. خدایی نقدِ بهجایی کرده. گویا فیاض همچنان بهترین چهرهی حوزهی را آقای مطهری میداند. فیاض امسال کتابی به نامِ «تولیدِ علم و علوم انسانی» نوشته است. به نظرم باید خواندنی باشد.
اما بخشِ تفکر یک سورپرایزِ فوقالعاده دارد: «گفتگوی دو نفرهی 14 صفحهای بینِ آقای میرباقری و دکتر داوری اردکانی»؛ یکی رییس فرهنگستانِ علوم و دیگری رییس فرهنگستانِ علوم اسلامیِ قم. خیلی دوست دارم هر چه زودتر به این بخش برسم. ولی آسیاب به نوبت. مطلبِ فیاض را سرپا بعدِ این که نشریه را باز کردهام خواندم. بخشِ تکفرِ این نشریه طولانی و پرپیمان به نظر میرسد.
در بخشِ هنر و رسانه جستارهایی در موردِ فارسی وان، رابطهی هنر و سیاست، چارچوببندی موضوع کاریکاتور پیامبر اسلام، سینمای ایران، و میزگردِ رسانه دیده میشود.
در بخشِ تاریخ هم مطالبِ چهرههای مهمی مانندِ دکتر کریم مجتهدی، شهریار زرشناس، و دکتر سلیمان حشمت دیده میشود.
هر یکی از این بخشها، از سبکِ زندهگی تا تاریخ، زیربخشی به نامِ آینده دارند. خلاصه هر چه در اینجا میبینید فکر شده است. مخصوصا پوسترهایی که در این نشریه طراحی شده است. پوسترهایی بعضا انتزاعی و کارا و حرفهای. باید به مسعود گروسیان نشانشان بدهم.
در پشتِ جلدِ آن نوشته شده:
«کاش مسافری بودیم از جنسِ ستارگانی که پَر به شهاب خورشید سوختند. و راستی انسان این سرزمین، مگر نه از صُلبِ همان حقیقتی است که جهان را به لرزه درآورده، و حقیقت خویش را بر جهان شناساند؟ از پس او اما روزگار ما در مسیری دیگر افتاد؛ مسیری که بر سیرت خود خواهد رفت و پی فطرت خویش خواهد گشت.»
بچهها مذهبی:
بخوانید. شما که بقیهی را میخوانید به قصدِ سرگرمی و وقت تلف کردن. این را بخوانید به قصدِ فکر کردن. مشکلِ اساسی بچه مذهبیهای امروز فکر نکردن است. اگر فکر کنید میتوانید شروع کنید. املای نانوشته غلط ندارد. بخوانید و بنویسید. ببینید این نشریه مشکلاتی دارد، من هم با بخشی از آن موافق نیستم. در هر صورت کار خوب را باید فهمید و ارج نهاد. مهم هم نیست کی و کجا دارد این کار را میکند. فقط کار تولیدی باید هدفمند، با برنامه و حسابی باشد.
آدم حال کند وقتی میفهمد طرف به همه جای کارش فکر کرده. دست مریزاد بچههای «سورهی اندیشه» و آقای مظفرینیا.