تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب‌خوانی» ثبت شده است

مخاطب این نوشته نویسنده‌هایی هستند که در کانون حوادث نیستند و از سویی با قطع شدن اینترنت احساس خلأ می‌کنند.

 

چند روزی است اینترنت قطع شده است که به قول وزیر جوان، دودش به چشمِ سیستم می‌رود. هم دودِ امنیتی‌، هم دودِ تجاری‌. ولی فرصت مغتنمی است تا بزنیم بیرون. فرصتی است تا بیشتر معاشرت کنیم. هم‌زمان کتاب بخوانیم و راه‌حل چه باید کرد را از بین سیاهی‌های کاغذ و تحلیل‌های تاریخی و مشاهدات خیابانی بیابیم. دیگر کسی نیست که از طرف حکومت یا اپوزیسیون، هشتگِ فیک و جشن همگانی ابتذال را کلید بزند. کسی نیست که هم‌چون مگسی بر پیشانی ما بنشیند و ما را از دیدن و فکر کردن به مسائل اصلی و کلیدی جامعه باز دارد. فرصتی عالی است برای بازنگریستن در مشکل جمهوری اسلامی. موقعیتی حیاتی است تا بینیم کانون‌های اصلی فساد و انحطاط در ایران چه نسبتی با سیستم دارند. آقازاده‌های کثیف کیستند و رانت‌خوری‌ها چه نسبتی با سیاست‌های اقتصادی جمهوری اسلامی پیدا کرده است. حال به دور از حواشی کاذب و هیاهوهایی که توییتربازهای دونبشه ایجاد می‌کردند، می‌توانیم دقیق‌تر به فروبستگی‌های سیاسی و فکری امروز بنگریم. دیگر نه فاسدان وصل به حکومت امکان آن را دارند که ذهن‌ها را منحرف کنند، نه اطرافیان مفسدان اقتصادی اپوزیسیون و حامیان فرنگی‌شان خواهند توانست سرابِ آگاهی ایجاد کنند. از همه‌شان به دوریم.

مردم و کتاب‌ها رو به ما لبخند می‌زنند. دیگر لازم نیست انگشت‌تان را عمودی حرکت بدهید تا کانال‌ها و پست‌ها را ببینید. انگشتان شما افقی حرکت خواهند کرد تا کتاب‌ها را ورق بزنند. دیگر لازم نیست چشم‌مان به صفحه‌ای کاذب خیره شود، صفحه‌های حقیقی و باکیفیت و تازه از تاریخ معاصر کشورمان دارد از مقابل چشم‌های ما عبور می‌کند. 

گفته‌اند انقلاب ۵۷، انقلاب کتاب‌خوان‌ها بود و یک کنشگر معتقد به آرمان‌های انقلاب ۵۷، دوباره باید بکوشد ۵۷ی شود. دوباره در آن فضا تنفّس کند. به موقع و هوشمندانه عمل کند. این طور می‌تواند به دور از جنجال‌های ساختگیِ بی‌بی‌سی و بیست‌وسی عمل کند و در برابر هر نوع ابتذالی واکسینه شود. این طور نه دغدغه‌نمایی‌های فیک ارزشی‌نماها فریبش می‌دهد، نه شارلاتان‌های سلبریتی می‌توانند تحت تأثیرش قرار دهند.

چقدر خوب است سلبریتی‌های جمهوری اسلامی خفه شده‌اند و حرفی برای گفتن ندارند. کاش شورای امنیت کشور (که نمی‌دانم کجاست) عقل کند و چند روزی بیشتر اینترنت را بسته نگه دارد تا آن‌ها نتوانند حرفی بزنند و خرمن پوشالی‌شان بیشتر دود شود. آن خواجگانِ در بندِ نقشِ ایوان به پستو خزیده‌اند. ترسیده‌اند و حالا ما بهتر می‌توانیم یکدیگر را پیدا کنیم. 

وقتش است دردی‌کشان میخانه به میان بیایند و ببینند و بگویند. از دیده‌ها روایت کنند. از پیرمردی بگویند که سهمش از سفره جمهوری اسلامی را یک ماشین لباسشویی مدرن تشخیص داده بود. آن را بر پشت انداخته بود و در تاریکی پیش می‌رفت. تنها لبخندش دیده می‌شد. 

 

 من سگ کی باشم که به مردم توصیه کنم. مخاطبم نویسنده‌هایی هستند که فکر می‌کنند فضا بسته است و نمی‌شود کاری کرد. اتّفاقاً تازه وقتش است. وقت دیدن و مطالعه کردن و نوشتن و البته همیشه دیدن برای یک نویسنده اصل است. 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۹۸ ، ۱۰:۴۵
میثم امیری
سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۳ ب.ظ

هم‌نوایی شبانه مصباح و سروش

برای من که می‌نویسم، هم‌نشین‌های تنهایی‌ام باقدر است؛ ارزش دارند برایم. بدهای‌شان هم؛ چموش‌های‌شان هم. آن که بد است را هم چونِ هم‌نشینِ تنهایی‌ام بوده، نمی‌تارانم. کتابش را توی کتاب‌خانه آرام می‌نشانم. درست است بد است، درست است سخیف است، ولی اخراجش نمی‌کنم. فیلم‌ها هم همین هستند. فیلمِ مجیدی توهین به پیامبر است، با این حال درباره‌اش حرف می‌زنم، بحث می‌کنم. قدرش را می‌دانم؛ قدرش بحثم است و گفت‌وگوی انتقادی‌ام. قَدرش نشاندن در گوشه‌ی کتاب‌خانه یا فیلم‌خانه‌ام است. ادبیات دنیای تاراندنِ اثرها نیست. ادبیات، عالمِ خلوت‌گزینی است که بی‌صدا آثار را می‌پذیرم و دریافت می‌کنم. منِ خواننده ادبیات از شرّش خلاص می‌شوم یا از خیرش؛ آن را جذب می‌کنم و کوهِ یخِ فُرم را پرتر آن زیر می‌بندم. ادبیات، عالمِ کوه‌های یخ است؛ کوه‌هایی که سرشان اندکی بیرون است به هدفِ تنفّس و معاشرت و باقی همه آن پایین است به هدفِ اندوخته‌‎ای داشتن وقتِ سختی. وقتِ سختی هم روزِ آفرینش است، روزِ خرج کردن است. آن‌جا که باید بذّال بود و خرج کرد و پایه بنا را بست. بنایی که داستان نام می‌گیرد. این بنا بر داشته‌های خلوت سَخته می‌شود و آن‎‌جا می‌ماند. از سیاست بیزار باشم یا نباشم، کتاب‌های ادبی و حتّی ناادبی من کنار همند. اوصافِ پارسیانِ سروش کنارِ آموزشِ عقاید مصباح آرمیده است. این هر دو در خلوت‌هایم بوده است، جدا از این که سروش بهتر می‌نویسد و هر دو موردِ علاقه من نیستند. ولی بودن‌شان در کتاب‌خانه انکارشدنی نیست. و بودنِ آن دیگران هم. 

پس‌نوشت:

1. دیده‌ام یکی دو جا، با ادبیاتِ معلوم‌حال!، نویسنده‌ی درجه یکی مثلِ ساعدی را برده‌اند توی تیمِ چریک‌های مسلّح ضدِّ مملکت و شروع کرده به کوبیدنش. متنِ استیری پاتکِ خوبی بود در قبالِ این دست کارهای غیرِ فرهنگی که تنها یک کارکرد دارد؛ آن یک کارکرد هم قوی کردنِ آن جبهه‌ای است که بولتن‌نویسان، مخالفش هستند.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۸:۲۳
میثم امیری
پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۳۴ ب.ظ

حاجی بابای امیرخانی

به نامِ مهربان


اردی‌بهشتِ 90 بود؛ شاید هم 89. با حیدر -مردِ تمام‌نشدنی ریاضی‌ و فیزیک‌-، سجّاد نوروزی، و عظیمِ گرگین رفته بودیم یکی از دانش‌گاه‌های خوبِ شهرِ تهران تا در جلسه‌ای با نامِ «جغرافیای داستان‌های امیرخانی» -که با حضور او برگزار می‌شد- شرکت کنیم. چون برگزارکننده‌ی این جلسه انجمن اسلامی دانشگاه بود، به ما اجازه‌ی ورود ندادنند. جوِّ امنیّتی بی‌خودی که در آن روزها درست شده بود و حراست‌چی‌ها می‌ترسیدند که با پرچمِ سبزی که ما هوا می‌کنیم، نظام سقوط کند. به این هم اهمیّت نمی‌دادنند که ما سبز نیستیم! به این هم اهمیّت نمی‌دانند که جلسه، از اساس یک جلسه‌ی ادبی بود، نه سیاسی. مدیریّت مزخرفِ آن روزهای حراستِ آن دانشگاه گرفتاری هم برای ما درست کرد که باید در زمان دیگری برای‌تان نقلش کنم. یک قصّه‌ی بی‌خود برای ما درست شد و نزدیک بود برای حمید -که از بچّه‌های دانشگاه بود- پرونده درست شود که خدا را شکر با امدادِ غیبی! توانستیم از آن کار جلوگیری کنیم. این‌ها داستانک‌های ریز و پر از فاجعه‌ی نظامِ ماست که باید زمانی آن‌ها را برای‌تان تعریف کنیم.

آن قدر پشتِ درِ دانشگاه منتظر ماندیم تا جلسه تمام شود و رضا امیرخانی بیاید. رضا امیرخانی از درِ دانشگاه آمد بیرون و از رفتاری که بر ما گذشت اظهار ناراحتی کرد. که این هم داستانِ دیگری است. آن روزها، در آن نزدیکی‌ها، یک کتاب‌فروشی خیلی خوب بود. یک جورهایی پاتوقِ من بود؛ قبل از این که حمید حبیب‌الله را کشف کنم. که در این روزگارِ عسرت، هر دوی این‌ها -هم آن کتاب‌فروشی و هم وجهِ کتاب‌فروشی حمید- به ذیغار رفته است. (این کتاب‌فروشی و تجربه‌های من در آن هم داستانی است که باید وقتِ دیگری بگویم.) با امیرخانی واردِ کتاب‌فروشی شدیم و مفصّل گپ زدیم (گپ‌های آن روز هم نکته‌هایی داشت که زمانِ دیگری باید بازگویش کنم!) و امیرخانی هم کتابِ «میکله‌ی عزیزِ» ناتالیا گینزبورگ را برایم خرید. (چرا امیرخانی این کتاب را خرید باز خود داستانِ مفصّلی دارد که آن هم طلبِ شما.)

دارم از لابه‌لای آن روز پرخاطره و عمیق و داستانک‌های مین‌گذاری‌شده‌اش می‌گذرم تا به وقتِ خریدنِ کتاب‌ها برسیم. امیرخانی از کتابِ «پاریس؛ جشنِ بی‌کرانِ» همینگوی خیلی تعریف کرد و آن را ارزشمند خواند. بعد به من گفت: «این کتاب را نمی‌خری؟» من هنوز درست پاسخ نداده بودم که امیرخانی پیش‌دستی کرد و گفت: «امیدوارم نخواهی بخری‌اش. چون من می‌خواهم بخرمش.» کتاب‌فروشی هم همان یک نسخه را داشت. این‌جا هوش و تجربه‌ی امیرخانی بر زبل‌بودنِ من چیره شد و کتاب را خرید. آن لحظه امیرخانی از کتابِ دیگری هم تعریف کرد؛ به نامِ «مکتبِ دیکتاتورها» نوشته‌ی اینیاتسیو سیلونه. من البته هر دوی آن کتاب‌ها را در وقت‌های دیگری خواندم. امیرخانی هر دوی این کتاب‌ها را خوانده بود و جزو انتخاب‌های خوبِ زندگی‌اش بود. پس چرا هر دو را خرید؟ درباره‌ی «پاریس؛ جشن بی‌کران» کمی تردید دارم، ولی مطمئنّم خودش گفت که «مکتبِ دیکتاتورها» را برای پدرش خریده است. از آن وقت پدرِ آقای امیرخانی در نظرم یک اهلِ مطالعه‌ی جدّی به حساب می‌آمد و همان لحظه من شخصیّت پدرش را شبیه‌سازی کردم با شخصیّت حاجی بابا؛ پدربزرگم که نه سال پیش، دقیقاً در همین روزها به رحمتِ خدا رفت.

پدرِ امیرخانی و حاجی بابای من! -این دو نفر- یک تفاوتِ جدّی‌ دارند. آن هم این که پدرِ آقای امیرخانی آدم باسوادی بود و حاجی بابا بی‌سوادِ مطلق بود. ولی هر دو عاشقِ کتاب. دستِ کم پدر بزرگم بسیار علاقه‌مند بود من برایش کتاب بخوانم و مُدام هم توصیه می‌کرد که من حتماً به حوزه بروم و درس دین بخوانم. چون بنده‌ی خدا معتقد بود من بیانِ خوبی دارم و استعدادم در فراگیری و انتقال مطالب خیلی خوب است. البته این بیشتر به هوشِ بالای حاجی بابا  برمی‌گشت. هر چه می‌خواندم روی هوا می‌قاپید. از تاریخ تا حدیث تا اصول عقاید تا «گناهانِ کبیره»ی مرحوم شهید آیت الله دستغیب.

من جلدِ یک «فروغِ ابدیّتِ» آقای سبحانی را جلوی رویم باز می‌کردم و برایش می‌خواندم. حالا من ده سالم بود، ایشان هم مثلاً 80 سال. تقریباً با هفتاد سال سن اختلاف، این کتاب بود که من و پدربزرگم را کنار هم می‌نشاند. من می‌خواندم و گاه تبیین می‌کردم و ایشان با دقّت گوش می‌داد. این کارِ حاجی بابا به من اعتماد به نفس زیادی داد. طوری که بعدها برای اجرای کنفرانس در کلاس‌های دانشگاه همیشه پیش‌قدم بودم. یک‌بار هم «نشتِ نشا»ی رضا را با همان حالتی که در برابر حاجی بابا داشتم، در کلاسِ ریشه‌های انقلاب کنفرانس دادم. شاید از همین روزنه من دوست داشتم و دارم که بنویسم.

حدیث هم زیاد برایش می‌خواندم. حالتِ عیجبی بود. مثلاً می‌دیدم حاجی بابا خیلی به ولایتِ امیرالمؤمنین حسّاس است. در این‌باره برایش حرف می‌زدم. جالب بود پیرمرد معتقد بود که اگر هیچ‌کدام از اعمالش موردِ قبول نباشد، حبّش به علی بن ابی‌طالب دستش را خواهد گرفت. یادم می‌آید که می‌گفت: «نماز و زکات و این‌های ما که قبول نیست؛ ولی درباره‌ی حبِّ علی مطمئنّم که قبول است.»

کتاب، من و حاجی‌ بابا را بهم نزدیک و نزدیک‌تر کرده بود. من هم بسیار ایشان را دوست داشتم. حیف که حاجی زود از بین ما رفت. من تازه نسبت به بسیاری از رفتارهای حاجی بابا خودآگاه شده‌ بودم که رفت. حیف که تازه معنای بسیاری از خاطره‌هایش را می‌فهمم. حیف که مستندنگاری‌ام از حرف‌های حاجی خیلی کم بود. حیف که من تازه دانشجو شده بودم و حاجی رفت. و فرصتی پیش نیامد تا من باز هم برایش کتاب بخوانم. برای حاجی خوب.

ای کاش آن‌جایی که فروغ می‌گوید چقدر سینمای فردین خوب است، می‌سرود چقدر کتاب خوب است. چقدر مکتبِ دیکتاتورها خوب است. چقدر سیلونه نویسنده‌ی چیره‌دست و صاحب‌سبکی است. چقدر «فونتامارا» خوب است. چقدر «پاریس؛ جشنِ بی‌کران» کتابِ خوبی است.

همین دو کتاب، یعنی دنیایی از احترامِ ذهنی که من به حاجیِ بابای رضا امیرخانی داشته‌ام. وقتی خبرِ رحلت‌شان را شنیدم، اوّلین چیزی که به ذهنم رسید این بود که من این آدم را می‌شناسم. این آدم خواننده‌ی کتاب‌های خوبِ سیلونه بود. و خواننده‌ی خوبِ همینگوی.

اتّفاقاً همین کتاب‌خوانی حاجی بابای امیرخانی باعث شد که من شامّه‌ام تیز شود نسبت به این شخصیّت. آن طور که فهمیدم حدسم اشتباه نبود. ایشان به رضا امیرخانی اعتماد به نفس و همّت داد و اراده‌اش را تقویت کرد و با سبک‌بالی، اجازه‌ی خلّاقیّت‌ورزی به فرزندی داد که نامی در میانِ نام‌ها برآورد. او بود که به امیرخانی نگفت که این خاک‌های تازه‌برگردان‌شده؛ قهوه یا چه‌می‌دانم کاکائو نیست؛ او بود که رییس بانک را دعوا کرد که چرا رضای نونهالِ حاملِ چک را نپذیرفته و چک را به حساب نخوابانده است. این یعنی آموزشِ عزّت و احترام و رعایتِ دنیای کودکی یک نونهال. 

پدر برای همه‌ی ما مهم است. برای همه‌ی ما عزیز است. امّا پدرِ کتاب‌خوان، پدرِ باهوش، پدرِ خلّاق، پدرِ آزاداندیش یک چیز دیگر است. دو تن از این پدران از میانِ ما رفته‌اند. یکی پدرِ امیرخانی که امشب همه‌مان باید آن نمازِ معروف را برایش بخوانیم. و دیگری حاجی بابای من است که سال‌ها پیش از میان‌مان رفته است و امشب حتماً پذیرای حمد و سوره‌ی ما خواهد بود. و آن که ما باید بدانیم قدرِ بزرگ‌ترهایی است که مانده‌اند. مهم این است که از این رفتن‌های بزرگ‌ترها خودآگاه شویم و قدرِ مانده‌ها و نرفته‌ها را بدانیم. فردا دیر است.

پس‌نوشت:

1. برای پدرِ آقای امیرخانی و حاجی بابای خوش‌قلبِ من همین السّاعه حمد و سوره‌ای بخوانید.

2. میانه‌ی هفته‌ی بعد باز هم خواهم نوشت.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۲ ، ۱۶:۳۴
میثم امیری
سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۵۶ ق.ظ

کتاب‌خانه

(5 ستاره روشن یعنی شاهکار؛ 4 ستاره روشن یعنی عالی؛ سه ستاره روشن یعنی خوب؛ دو ستاره‌ی روشن یعنی متوسط؛ یک ستاره روشن‌ یعنی ضعیف. یک صفرِ روشنِ کله‌گنده یعنی بی‌ارزش.)
/////////////////////////////////////////////////
5 دی  93

وداع با اسلحه ارنست همینگوی

دیر خواندم این کتاب خوب را. فصل انتهایی کار یکی از بهترین پایان‌بندی‌هایی بوده که تا به حال دیده‌ام.

****

/////////////////////////////////////////////////
28 آذر 93

آونگِ فوکو از امبرتو اکو

سخت کتابی است؛ سخت‌خوان. با گفت‌وگوها و مناظره‌ها و نمادهای پرمایه‌ی رنسانی. من 60 درصد کتاب را خواندم و انداختمش کنار. 60 درصد یعنی تقریبا 700 صفحه. 

/////////////////////////////////////////////////
19 آذر 93

سفر به ولایت عزرائیل از جلال

از چاه به چاه از رضا براهنی 

پوست انداختن از فوئنتس

اولی کتابی جلالی با چهره‌ی چپِ متعادلِ جلال درباره‌ی اسرائیل و کیبوتص. نوشته‌ی براهنی قصّه‌ی از خودش و روایتی جان‌دار از زندانش با لحنی متوسط و جاهایی مقاله‌ای. کتابِ فوئنتس یک روایت غیر خطی از آدبیاتِ آزاد و اباحه‌گر مکزیکی. با خطِّ قصه درخشان و با لحنی طولانی و حوصله‌سربر.  

***

***

****

/////////////////////////////////////////////////

9 آذر 93

زندگی در پیش رو از رومن گاری

کتابی با بخش‌‎های درخشان. ولی من نمی‌توانم دوستش داشته باشم. یا نباید. 

***

/////////////////////////////////////////////////

30 آبان 93

غروب جلال از سیمین

کتابی جالب درباره‌ی جلال. جلال آدم حسابی بود، مردی اهل خانواده، خوش‌رفتار و دوست‌داشتنی.

***

/////////////////////////////////////////////////

1 آبان 93

جای پای جلال از مهدی قزلی

قزلی رییسم است این روزها. دخترِ کوچکِ قزلی بهم توصیه می‌کند به حرف‌های پدرش گوش کنم، چون رییسم است. خوشحالم که رییسم این کتاب را نوشته و خوشحالم که رییس Narrativeنویسِ باشعوری دارم. ولی جلال، جنم و جسارتی در نوشتن داشت که این جنم و جسارت در هیچ نویسنده‌ی دیگری دیده نشده است. کتابِ خوبی‌ست. روایتِ اسالمش شاهکار است. و روایتی‌ست دستِ اول از آخرین روزهای جلال. روایت یزدش متوسط است. روایت خوزستان و بویین‌زهرا و اورازانش خوب است. روایت خارگ هم خواندنی‌ست. همه‌ی روایت‌ها از یک حداقل‌هایی از سرِ پا بودن برخوردار هستند. قول داده‌ام به رییس که در نوشته‌ای جداگانه‌ درباره‌اش بنویسم. انصافا هم ارزش دارد. کسی که مدّعی جا پای جلال گذاشته و تا اندازه‌ای از این ادّعا درست است. به قول رییس خیر است. 

****

/////////////////////////////////////////////////

22 مهر 93

کتابی هنوز منتشر نشده از حسام مطهری. 

کتابی‌ست که اگر منتشر شود خوب خواهد بود. به دور از توّهم، قابل اعتنا، و به اندازه‌ی خوبی پخته و به‌روز. 

****

/////////////////////////////////////////////////

10 مهر 93

کلیدر؛ جلد 3 تا جلد 10.

تمام. می‌شد کم‌ترش کرد. پرچانه است دولت‌آبادی. راحت می‌شد دو یا نهایت سه جلدش کرد. ولی عجب داستانی. من که از این به بعد باید حواسم باشد وقتی چیزی می‌نویسم، چون دولت‌آبادی قبلا چنین کاری کرده. با همه‌ی نقدهایی که بهش دارم، ولی امتیازش از نود کم نمی‌شود. چهار و نیم ستاره. 

*****

/////////////////////////////////////////////////

27 شهریور 93

کلیدر؛ جلد 2

بگذار تمامش کنم، تا بعد.

مفتون و فیروزه نوشته سعید تشکری؛ دو جلد

متوسط رو به بد. بیانیّه‌ای. سیاسیِ توی ذوق. یک طرفه. خیلی انقلابی. 

**

/////////////////////////////////////////////////

21 شهریور 93

کلیدر؛ جلد 1

بگذار تمامش کنم، تا بعد.

/////////////////////////////////////////////////

16 شهریور 93

مهرنامه  

لابه‌لای کتاب‌های نیمه‌خوانده، این یک را هم زخمی کردم. با مقاله‌ای از محمد قوچانی و پرونده‌هایی پروپر پیمان از تاریخ.

***

/////////////////////////////////////////////////

31 مرداد 93

کتاب ولایت فقیه از امام خمینی 

تا به حال کامل نخوانده بودمش. امام در این کتاب در اطراف وظایف و گرفتاری‌های حکومت دینی بحث می‌کند. 


/////////////////////////////////////////////////

23 مرداد 93

کتاب داستان کوتاه‌های جهان؛ جلد اوّل؛ به انتخاب احمد گلشیری

خیلی خوب. خیلی تر و تمیز. گلشیری هم این کاره است.

*****

/////////////////////////////////////////////////

17 مرداد 93

اندیشه‌ی پویا  

دارد خوب می‌شود. خوب‌تر از خوب. مثل کی‌اف‌سی‌ست، از یک حدّی ضعیف‌تر نمی‌شود، یک وقتی هم قوی می‌شود. قوی‌تر از قوی. 

****

/////////////////////////////////////////////////

2 مرداد 93

تجربه شماره 30 

درباره‌ی فروغ پرونده‌ی بامزه‌ای دارد. تجربه هیچ‌گاه از یک حدّی ضعیف‌تر نمی‌شود. مقاله‌ی یزدانی خرّم هم خوندنی‌ست. 

***

/////////////////////////////////////////////////

29 تیر 93

مهرنامه شماره‌ی 36 

می‌توان در راستای تفکّر لیبرال به آن نمره‌ی خوبی داد. آن‌ها نوشته‌اند که به این سمت متمایل‌ترند و این تمایل را از هر نظر خوب رعایت می‌کنند. 

***

/////////////////////////////////////////////////

26 تیر 93

رؤیای نیمه‌شب از مظفّر سالاری 

رمانی که یک آخوند نوشته. و ساده و بی‌پرایه و خطّی و فِلَت و مناسب و بی‌ادّعا با گره‌های معلوم.

***

/////////////////////////////////////////////////

12 تیر 93

جناب آقای دیو از محمّد علی علومی 
دوازدهم از علی مؤذّنی

هیچ‌کدام را نپسندیدم.

*

/////////////////////////////////////////////////

29 خرداد 93

رودخوانی از محمد مهدی سیّار.

با دو سه شعر خیلی خوب.

***

/////////////////////////////////////////////////

22 خرداد 93

کتابِ کافی از محسن حسام مظاهری.

نگاهی به شدّت ساده‌انگارانه به کافی داشت این کتاب. 

*

/////////////////////////////////////////////////

8 خرداد 93

یادداشت‌های علم از اسدالله علم-جلد یک

چقدر این‌ها آدم حسابی بودند. جدّی می‌گویم.

***

/////////////////////////////////////////////////

2 خرداد 93

پسری روی سکّوها از دکتر صدر

آسش شش‌تایی‌ها بود. لطف این کتاب به نوشته شدنِ مطالبی‌ست که تا به حال کسی سعی نکرده منسجم منتشرشان کند.

***

/////////////////////////////////////////////////

26 اردی‌بهشت 93

نوزده از آرش سالاری

داستان‌هایی خوب. داستان‌هایی بهتر. با آسِ آقا عمو. و چند داستان گنگ.

***

/////////////////////////////////////////////////

12 اردی‌بهشت 93

شماره‌ی یک «روایت» کاری از رفقای حرفه‌ای روزنامه‌نگار

کاری لازم و خوب و اسلوب‌دار و منطق‌دار. با پاره‌ای از اشکال‌ها و مناسبات و محدودیّت‌های خاص. ملاحظاتِ پیچیده.

***

/////////////////////////////////////////////////

2 اردی‌بهشت 93

من او را دوست داشتم از آنا گاوالدا

کاری زنانه هم در متن هم عمق و هم در همه چی. آنا گاوالدا واقعا زن است. زنِ زن. نه می‌خواهد مرد باشد و نه فمنیست و نه هر ایسم دیگر. زن است. بی‌اضافه.

**** (سه و نیم ستاره)

/////////////////////////////////////////////////

26 فروردین 93

تنهایی پرهیاهو از هرابال (حتما با ترجمه‌ی پرویز دوایی)

کار خوبی‌ست. ولی نه آن قدر که چپ‌ها تعریفش می‌دهند. فردیّت مناسبی دارد نه آن قدر که بشود شاهکارش نامید. خوب فروخته نه آن قدر که باید خوب‌ها توی این مملکت کتاب‌نخوان بفروشند! (حسودیم شده الان؟!) داستان پسندانه‌ای دارد، نه آن قدر که بتوان تهِ داستان نامیدش.

**** (سه و نیم ستاره)

/////////////////////////////////////////////////

21 فروردین 93

سنگ سلام از محمدرضا بایرامی

با قلم و احساس روستایی. که جاهایی کار از دست نویسنده در می‌رود. ولی کلّا پذیرفتنی و خوب.

***

/////////////////////////////////////////////////

17 فروردین 93

گلف روی باروت از آیدا مرادی آهنی

خیلی خوب و با احساس و قلم و لحن درست و درمان.

****

/////////////////////////////////////////////////

13 فروردین 93

هاروارد مک‌دونالد از سید مجید حسینی

کتاب خوبی نبود. روشن نبود چرا منتشر شده! هر چند روشن بوده چرا نوشته شده!

* (نیم‌ستاره)

/////////////////////////////////////////////////

7 فروردین 93

ویژه‌نامه‌ی عیدِ همشهری جوان.

تنها همین را خریده‌ام از ویژه‌نامه‌ی عی� از خریدنش هم پشیمانم. خیلی بد. خیلی روتین. خیلی بازاری. یک نوستالوژی‌بازی فاجعه و ضعیف. یادداشتِ آرش هم که چیزی نداشت. از نوشته‌های وبلاگیش هم عقب‌تر بود. با این که از نوشته‌های آن صفحه خیلی سرتر بود و از تقریبا همه‌ی یادداشت‌هایی که من خوانده‌ام در آن ویژه‌نامه. از سال پیش عقب‌تر ایستاده بودند! چرا؟ نمی‌دانم. چرا این شماره تا این حد محافظه‌کار بود! حتّی گفت‌وگوهاش هم چیزی نداشت. گفت‌وگوهاش هم خالی بود انگار. آدم برای گفت‌وگوها باید کسی را بفرستد جلو که با نفر روبه‌رویش مشکل دارد، نه این که خودش هم طرف‌دار اوست. 

*** (دو و نیم ستاره.)

/////////////////////////////////////////////////

3 فروردین اسفندماه 92

کتاب‌هایی از جناب محسن کدیور.

فایل پی‌دی‌افی دو کتاب تاریخی از جناب کدیور درباره‌ی ظلم‌های نظام در حقّ مخالفانش. که مورد شریعتمداری‌ش بهتر بود، مورد آذر قمی‌اش کمی متناقض‌نما بود. کارهای کدیور، آغازی‌ست در جریان‌شناسی حوزه‌های علمیّه. کاری که هنوز جمهوری اسلامی شروع نکرده و معلوم هم نیست که کی‌ می‌خواهد مجوّز شروعش را بدهد. بالاخره این که گروهی از علما در قم، کشته‌شده‌های جنگ ما با عراق را شهید نمی‌دانسته‌اند از واضحات تاریخ است که باید جریان‌شناسی شود.

**

/////////////////////////////////////////////////

29 اسفندماه 92

شهر باریک از آیدا احدیانی.

وبلاگ را خیلی بهتر می‌نویسد. هنوز مانده داستان‌نویس خوبی شود. ولی کتاب را پسندیدم. نه اندازه‌ی داستان کوتاه‌های پیرزاد.

***

/////////////////////////////////////////////////

15 اسفندماه 92

بودن با دوربین از حبیبه جعفریان

این کتاب بی‌مانی حقیقی و بی‌ابراهیم گلستان چیزی کم دارد. که هم حبیبه جعفریان باور دارد این حرف را و هم آدم در گفت‌وگوها آن را درک می‌کند. ولی گفت‌وگوهای خوبی دارد. پرسش‌های به‌جا و به‌موقع. البته جمع کردن همه‌ی این آدم‌ها می‌توانست از کتاب یک کارِ قدرت‌مندتر بسازد. باید باور کنیم کنار هم قرار دادن همه‌ی افرادِ خانواده‌ی گلستان، بسیار کارِ مشکلی‌ست و شاید از دستِ هیچ کسی برنیاید.

***

/////////////////////////////////////////////////

11 اسفندماه 92

کارگردانی مستند از رابیکر 

من هیچ‌گاه کتاب‌های آموزشی را کامل نمی‌خوانم. بخش‌بخش می‌خوانم. این طوری تأثیر و ماندگاری‌اش بیش‌تر است. 

****

/////////////////////////////////////////////////

9 اسفندماه 92

پنجره‌های تشنه از مهدی قزلی

قلم خوب توی دستش می‌چرخد. واقعی و زیرک و خوب و دست‌شویی‌های کارزنده‌کن. یعنی با همین خرده‌ریزه‌های اطرافِ کتاب، کتاب جان گرفت.

****

/////////////////////////////////////////////////

2 اسفندماه 92

بازیگیری مقابل دوربین

نویسنده‌اش یادم نیست. چرا من از این کتاب خوشم نیامد؟

**(یک و نیم ستاره)

/////////////////////////////////////////////////

25 بهمن‌ماه 92

تجربه شماره‌ی آخر با روی جلدِ حسین علیزاده

یکی از بهترین تجربه‌ها. با پرونده‌ها و گفت‌وگوهای خوب.

****
/////////////////////////////////////////////////

18 بهمن‌ماه 92

مفاهیم نقدِ فیلم از مجیدِ اسلامی  

کتابِ خوبِ نقد. تنها اشکالش این است که تویش نقدِ منفی نیست. این خیلی ویژگی‌ بدی برای یک کتاب نقد است. فصلِ دوّم این کتاب معرکه است و همین طور نقدش بر قیصر.

***

///////////////////////////////////////////////// 

11 بهمن‌ماه 92

شرحِ اسم از هدایت الله بهبودی 

زندگی رهبر انقلاب. خوب و خوش‌قلم. احتمالا تا حدِّ زیادی درست. قابل استفاده. آیت الله خامنه‌ای به همراه سیگار و پیپ و اظهار نظرهای صریح و روحیّاتِ انسانی و اشتباه‌ها و تصمیم‌گیری‌های فوق العاده‌اش. به همراهِ روحیّاتِ درستِ انسانی و دینی و روشن‌فکرانه! اگر شخصیّتِ جوانی ایشان را دقیق بخوانیم، شاید دقیقاً همان جوانِ موردِ علاقه‌ی برخی از این انقلابی‌های امروز نباشد! حیرت‌انگیز است برخی برگ‌های زندگی رهبر. حزب اللهی‌ها حتماً این کتاب را بخوانند.

****(سه و نیم ستاره)

///////////////////////////////////////////////// 

3 بهمن‌ماه 92

برادرانِ کارامازوف از داستایوفسکی جلد یک

نتوانستم تا تهِ جلدِ یک بخوانمش. داستان‌های با جزئیّاتِ ناضرورِ زیادی پر شده بود. ولی اهمیّت این قصّه در این است که صد و پنجاه سالِ پیش، چیزی بینِ ارتباطاتِ انسانی نوشته شده که هنوز زنده است. با این که شاید کلِِ این جلد را می‌شد در دویست صفحه‌ی رقعی جمع کرد. ولی باید قدمتِ اثر نمره داد. و به این که در نونهالی داستان‌نویسیِ مدرن، این داستان شاهکار بود و هنوز هم می‌توان غول حسابش کرد. ادبیّاتش ماندگار، روایتش صادقانه است.

****

///////////////////////////////////////////////// 

17 دی‌ماه 92

مسیرِ مصیر شماره‌ی دو از مؤسسه پیامبر اعظم ساری

خودم توی این نشریه هستم؛ کار را خودم خیلی دوست ندارم. ولی برای عدّه‌ی زیادی از خانواده‌ها می‌تواند مفید باشد. 

**

/////////////////////////////////////////////////

10 دی‌ 92 
دیوانِ اشعارِ فروغ
با شعرهای خوب. بهترین‌شان مجموعه‌های تولّدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغازِ فصلِ سرد.
88

/////////////////////////////////////////////////


 5 دی‌ 92 
همشهری ‌24 از حسین معززی‌نیا
چون درباره‌ی فیلم‌هایی بود که اخیراً دیده‌ام خریدم. گفت‌وگو با بهرام توکّلی گفت‌وگوی خیلی خوبی بود. بخشِ خارجی‌اش هم مثلِ همیشه خوب و قوی بود. ولی من هنوز به درستی واردِ سینمای خارجی نشده‌ام. 
81

/////////////////////////////////////////////////


27 آذر 92 
رمانی منتشر نشده از آرش سالاری
اگر منتشر شد حتماً بخواندیش. انشالله بعد از انتشار بهش نمره هم می‌دهم.

/////////////////////////////////////////////////


20 آذر 92 
مهرنامه به سعی قوچانی. 
باز هم خوب و یک‌طرفه و هیجانی و پر از مطلب خواندنی. 

82

/////////////////////////////////////////////////


12 آذر 92 
تاسیان به سعیِ سایه. 
 شعر یعنی‌ این‌هایی که ابتهاج می‌گوید. پرفکر و عالی. پر از واژه‌های خوب و ساختنی.

89

/////////////////////////////////////////////////


7 آذر 92 
نشریه‌های همشهری جوان در سه شماره‌ی اخیر. 
این شماره‌هایش زیادی زرد شده بود. دلیلش را شاید در یک مطلب بیان کنم. 

73

/////////////////////////////////////////////////

1 آذر 92

کتاب خاطرات سیّد منیرالدّین شیرازی

کتاب نکاتِ جذّاب زیادی داشت، ولی حیف که نه یک مدرک چاپ کرده بود و نه یک عکس. تازه خیلی هم بی‌سروته و ناگهانی تمام شد. از مرکز اسنادِ انقلاب اسلامی بعید بود که حتّی یک عکس از این شخصیّت جالب را منتشر نکند. ضعفِ اسنادی کتاب نابخشودنی بود. کتابِ تاریخِ شفاهی، هویّت و قدرتش را از سند و مدرک و عکس‌هایش می‌گیرد. البته نوعِ نگارش و خاطراتِ مرحوم سیّد منیر و پدر بزرگ‌وارشان آیت الله سیّد نورالدّین خوب  پسندیده بود. 
67

/////////////////////////////////////////////////

24 آبان 92

هابیل شماره‌ی 11 

دست از حزب‌اللهی‌‎ها بردارد هابیل. خیلی خوب.

84

/////////////////////////////////////////////////

18 آبان‌ماه 92 

همشهری 24 آبان‌ماه و سرزمین من 

هر دو خوب و خیلی خوب. سرزمین من بهتر.

80.

/////////////////////////////////////////////////

8 آبان‌ماه 92 

مهرنامه از محمّد قوجانی 

88

عالی. فوق‌العاده. به ویژه آشنایی با محمّد زهراییِ خلّاق. 

همشهری 24 از حسین معززی‌نیا

81

فراستی و افخمی و مانی حقیقیِ خوب. همه‌ چی‌اش خوب بود. 

مناظرات تاریخی امام رضا از آیت الله آقای ناصر مکارم شیرازیِ شیرین‌سخن

79

کم بود. منقطع یک جاهایی و البته بسیار جالب. روز تولّد حضرت فکر کنم خواندمش. 

/////////////////////////////////////////////////

17 مهرماه 92

چیزی نخوانده‌ام. جز مجلّه‌ی داستان. که مجلّه‌ی تحلیلی مفیدی است. به نظرم درست‌تر است اسمش را بگذارند تحلیل داستان. یا درباره‌ی داستان‌نویسی. 

11 مهر 
فردید از نگاه دیگران از بکتاش منوچهری
78 

مقاله‌های خوبی داشت. یک گردآوری خوب. ولی دیگر خیلی روی هوا بود و سازمان و نظم خوبی نداشت. یعنی آدم نمی‌توانست با خواندن کتاب بفهمد نویسنده به فردید ارادت داشته است. ولی در مجموع کار پسندیده‌ای بود و نویسنده به حق توانسته بود نظرهای موافق و مخالف را درباره‌ی فردید جمع‌آوری کند. 

4 مهر 92 

فقط مطالعه‌ی کتابی به نام Semi-Riemannian Geometry With Applications to Relativity 
را از آقای اونیل به فراخور درس دوره‌ی دکتری شروع کرده‌ام. دانشگاه هم شوخی‌بردار نیست. درسش هم وقت‌گیر است، فرصت نمی‌دهد چیز بیشتری بخوانم. دعای کنید بتوانم رمان بخوانم تا اول ماهِ بعد. خیلی دوست دارم کاری ناتالیا گینزبورگ را بخوانم. 


29 شهریور 92
دانش‌نامه از تیم علوم طبیعی مهرنامه
73
خوب و وزین، و زیادی غرب زده. خیلی. نباید این قدر علوم طبیعی تجربه را این قدر تقدیس کرد!
15 شهریور ماه 92
مهرنامه از محمّد قوچانی
78

با یک مصاحبه‌ی مغلوط از دکتر نصر. ولی بهترینش به نظرم همین بود.
آقا مجتبی 
74
درباره‌ی آقا مجتبی تهرانی؛ کمی همراه با غلط‌نویسی و در عین حال شیرین و با برخی خاطره‌های ناضرور و تقسیم‌‎بندی خام.
30 مرداد ماه 92

تجربه از آزرم-یزدانی خرّم و رفقا

79

انگار تقوایی هم دارد تمام می‌شود! قابل مقایسه با هوش و سرحالی گلستان نیست.

25 مرداد 92

پس از تاریکی از هاروکی موراکامی

83

مثل همه‌ی کارهای موراکامی جذّاب و خوب.

28 تیر 92 

رمان هرتزوگ نوشته‌ی سال بلو. 

76

از نویسنده‌های حرّاف و بعضی وقت‌ها هذیان‌گو خوشم نمی‌آید. سال بلو نمی‌خواست در این کار چیزی به ما یاد بدهد. چقدر حرف تو حرف آورد!

اورازان نوشته‌ی جلال آل احمد

82

مثل همه جلال‌ها. خوب و زیبا و دقیق و موشکافانه.

/////////////////////////////////////////////////

6 تیر 92

مجلّه‌ی تجربه؛ شماره‌ی 21 اردی‌بهشت و خرداد 92

84

منتظر بودند ببینند امّت شهیدپرور چه کسی را انتخاب می‌کند تا بعد شماره‌شان را منتشر کنند. با مطالبی خواندنی درباره‌ی ادبیّات و البته سینما.

/////////////////////////////////////////////////

30 خرداد 92

«بیانیه‌های سندیکاهای کارگری» 

70

به قول خودشان چرا سندیکاهای کارگری به نئولیبرالیسم نه می‌گویند. ولی کتاب بیشتر کلّی‌گویی‌های چپ بود. خواندنش جزء اعمال شاقّه بود. انگار یک آدمِ بی‌ذوق مذهبی درباره‌ی دین حرف بزند. همان طور کلّی و بدونِ خلاقیّت. فقط باید بگویم از این کتاب فهمیده‌ام وضع جهان رو به وخامت است.

/////////////////////////////////////////////////

25 خرداد 92

«شورشیان آرمان‌خواه» نوشته‌ی مازیار بهروز. 

83.

یک کتاب عالی درباره‌ی شورشیان چپ‌کرده و آسیب‌شناسی چپ‌های ایرانی. و در عین حال ظرفیّت‌های بی‌پایانِ آن‌ها در دوباره متولّد شدن و قوی شدن‌شان در همین جمهوری اسلامی. 

/////////////////////////////////////////////////

21 خردادِ 92

نشریه «گیتی‌نما» ترجمه شده‌ی نشنال جئوگرافیک

87.

خیلی خوب بود. خدا خیر بدهد آرش سالاری را به خاطر پیشنهادش. فقط قیمتِ 15 هزار تومانی‌اش آدم را لیبرالیزه می‌کند. ولی گزارش‌ها و آدم‌ها و موضوع‌هایش نو و جذّاب و جدید و خلّاقانه و حائز nتا صفتِ خوبِ دیگر بود.

/////////////////////////////////////////////////

10 خرداد 92

«همشهری 24» شماره‌ی اردی‌بهشت.

77.

تارانتیونوی بازی قلّابی.

/////////////////////////////////////////////////

27 اردی‌بهشت 92

«اندیشه‌ی پویا» شماره‌ی 7.

87. 

آن قدر خوب که هنوز نتوانستم به آخر برسم. با مصاحبه‌ای عبرت‌انگیز از دولت‌آبادیِ نویسنده. 

/////////////////////////////////////////////////

20 اردی‌بهشت 92

«ریاضیات» نوشته‌ی تیموتی گاورز ترجمه‌ی پوریا ناظمی.

82. 

آن قدرها هم کتاب آسانی نبود. به سادگی نتوانستم همه‌اش را بخوانم. خیلی جاهایش را نفهمیدم. سوادِ ریاضی ما واقعاً‌ کم است. با این آموزش افتضاحی که ما داشتیم. 

13 اردی‌بهشت 92 

«سرزمینِ من» کاری از گروه همشهری.

82

بخوانید. خوب است و خواندنی. بهانه‌ای شد تا این نشریه‌ی خوب را هم معرّفی کنم. 

/////////////////////////////////////////////////

5 اردی‌بهشت 92 

«چیستی علم» نوشته‌ی چالمرز ترجمه‌ی زیباکلام.

--

همان بهتر که کامل نخوانده‌امش. بدونِ مطالعه‌ی منطقی نمی‌توان به جایی رسید. مطالعه از وسطِ یک علم، بدونِ حرکت از مبادی الی المرادی، درست نیست. اوّل مقدّماتی را باید خواند. آدم را بدجوری نسبی می‌کند متأسّفانه.

/////////////////////////////////////////////////

27 فروردین 92 

«داستان‌هایی» از نادر ابراهیمی از مجموعه‌ی آرش در قلمرو تردید. 

62.

معمولی. خیلی معمولی و بدون کشفِ خاصّی.

«دم را دریاب» از سال بلو. 

بی‌کشش. نتوانست من را تا انتها همراه کند. همین. نتوانستم نمره بدهم. 

«هستی و هبوط» از حمید پارسانیا. 

کار من نیست به این نمره بدهم. با ادبیّات متوسط رو به ضعیف. با ویراستاری ضعیف. با منبع‌دادن‌های ضعیف. با تقسیم‌بندی‌های جالب و جدید و کمی افراطی. افراط در این که هفت فصل داشته باشد و هر فصل 8 بخش. آیّا با این اصرار کار حتماً تماماً منطقی خواهد بود؟

/////////////////////////////////////////////////

22 فروردین 92 

«دنیای سوفی» نوشته‌ی یوستین گردر ترجمه‌ی حسن کامشاد.

87.

یک کتاب فوق‌العاده. تاریخ فلسفه با فلسفه و داستان. به زبانِ ساده. با رگه‌هایی از اباحه‌گری. 

/////////////////////////////////////////////////

16 فروردین 92 

«مقاله‌هایی» نوشته‌ی محمّد قائد.

78.

نو بودنِ نگاهِ قائد باعث شد آن‌ها را باز این‌جا معرّفی کنم. بعضی‌هایش حرف ندارد. بعضی‌هایش هم حرف دارد. پیشنهاد می‌کنم مقاله‌های قائد را که تعدادش هم زیاد است بخوانید. همه‌اش روی سایتش است و بعضی‌هایش فوق‌العاده خواندنی است. من جدیداً مقاله‌های جدیدترش را خوانده‌ام و بعضی از آن‌ قدیمی‌ها را. 

/////////////////////////////////////////////////

9 فروردین 92 

«کتاب فیلسوفان مرده» نوشته‌ی سایمون کریچلی ترجمه‌ی عباس مخبر.

80.

یک اثرِ نسبتاً جامع و مناسب و کوتاه درباره‌ی مرگ فیلسوفان و ایده‌ی آن‌ها در این‌باره. بخش اسلام و مسلمینش هم کم‌مایه بود و هم کمی تهمت‌گون. ولی در مجموع جامع بود و بخش‌هایش خیلی جالب. مثل مرگِ نیچه یا مرگِ ارسوط و حتّی مرگ ابن سینا که کمی مشکوک روایت شده بود. 

/////////////////////////////////////////////////

7 فروردین 92 

«ما و مدرنیّت» نوشته‌ی داریوش آشوری.

86.

کتابِ خوبی بود. آن قدر خوب که به‌زودی در وبلاگم چیزی در موردش می‌نویسم. خیلی عمیق و خوب. فقط من در کتاب مهمان بودم. انصافاً هم از من خوب پذیرایی شد. 

/////////////////////////////////////////////////

29 اسفند 91 

داستان کوتاهی از آرش سالاری.

85.

داستانِ خوبی بود. گویا در همشهری داستان هم چاپ شده بود. باید فکری برای مطالعه‌ام بکنم. واقعاً این قدر درگیر تحقیق شده‌ام، کتاب‌خوانی را فراموش کرده‌ام. 

/////////////////////////////////////////////////

23 اسفند 91 

ویژه‌نامه‌ی نوروزی «اندیشه پویا».

84.

پرونده‌های پرمحتوا و سنگینی دارد. تنها ویژه‌نامه‌ی نوروزی بود که روی جلدش مجابم کرد بخرمش و پشیمان نیستم. 

/////////////////////////////////////////////////

17 اسفند 91 

«سه داستان» از آرش سالاری.

82.

چیزهای دیگری در این مدّت خوانده‌ام، ولی آن‌هایی را که کامل خوانده‌ام همین سه داستان بوده است. یکی از آن سه در شماره‌ی نوروزی همشهری جوان چاپ شده است. که درباره‌ی کال آف دیوتی است. داستانِ نو و فوق‌العاده‌ای است. نمره‌ی یک. آن دو داستانِ دگیر هم داستان‌های خوبی هستند، و اندک ضعف‌هایی دارند که خیلی مبنایی نیست. ولی داستان کال آف دیوتی جناب سالاری من را به وجد آورد. همین دو سه روزه همشهری جوان را تهیّه کنید و این داستان را بخوانید. 

/////////////////////////////////////////////////

10 اسفند 91 

شماره‌هایی از نشریه‌ی هابیل. 

90.

بهترین نشریه‌ی مسأله‌محوری که خوانده‌ام. در آن همه چیز حول‌وحوشِ انقلاب اسلامی است. یک نشریه با پاتوق‌های خواندنی با دست‌اندرکارانِ نسل سومی و دهه‌ی 60ی. هابیل‌ها را از سایت www.habil-mag.com/ دانلود کنید و کیف کنید. حیف که هابیل را تحمّل نکردند و توقیف کردند.
/////////////////////////////////////////////////

4 اسفند 91 

سه داستانِ کوتاه از آرش سالاری. 

84.

داستان‌هایی که خوانده‌ام را آقای سالاری خودشان لطف کردند برایم فرستادند. از خواندن‌شان خوشحال شدم. فضاهای جدید و بکری داشتند. مخصوصاً فضاهایی در محیطِ طلبگی و محیط قم. داستان‌های پسندیده و پاکیزه‌ای بود. یکی از آن‌ها را گویا همشهری داستان منتشر کرده است. شاید آن دو تای دیگر را جایی به این راحتی‌ها منتشر نکند. 
/////////////////////////////////////////////////

25 بهمن 91 

«آشنایی با جبر مجرد» نوشته‌ی دکتر نیکلسون و ترجمه‌ی دکتر عالم‌زاده. 

81.

با وجود نثری که تا حدّی کهنه است، این کتاب یکی از بهترین منابع جبر است. مخصوصاً در بحث گروه‌ها خیلی خوب وارد شده است. به نظرم این کتاب با تمرین‌هاش یکی از بهترین منابع آموزشی برای مطالعه‌ی جبر است. حیف که فرصتم کم است برای خواندنِ دقیق و تلاش برای حلِّ تمرین‌هاش. 

/////////////////////////////////////////////////

20 بهمن 91 

«آنالیزِ حقیقی» نوشته‌ی دکتر ریاضی و دکتر واعظ‌پور. 

81.

مشکلِ همه‌ی کتاب‌های ریاضی ما این است که با مخاطب کم حرف می‌زند. وگرنه من کی باشم که بخواهم به این کتاب نمره‌ی کم یا زیاد بدهم! برای یادگرفتن و شاید یک وقتی آزمونِ دکتری می‌خوانمش. 

/////////////////////////////////////////////////

12 بهمن 91 

«اندیشه‌ی پویا» به سردبیری رضا خجسته‌رحیمی. 

75.

این نشریّه را چند شماره‌ای است می‌خوانم. هنوز بهتر از برادر یا خواهرش مهرنامه نیست. ولی دوست‌داشتنی است. مصاحبه‌ها و یادداشت‌های خوبی دارد. در حوزه‌ی روشن‌فکری پرسش‌ها و منظرهای جدیدی را باز می‌کند. این جماعت کارشان را خوب بلد هستند. موضع‌گیری‌ها یا جهت‌گیری‌هاش هم بهتر از مهرنامه است. یا دستِ کم بی‌طرفانه‌تر است. 

/////////////////////////////////////////////////

5 بهمن 91 

«تاریخ مازندران باستان» نوشته‌ی طیّار یزدان‌پناه لموک. 

66.

کتابی در 206 صفحه درباره‌ی مازندرانِ باستان با مرجع‌هایی دقیق، ولی نثری متوسط. استفاده‌ی حقیر از این کتاب کم‌تر از 10 صفحه بوده است. 

/////////////////////////////////////////////////

21 دی 91

«مکتب دیکتاتورها» نوشته اینیاتسیو سالونه با ترجمه ی مهدی سحابی.  

79.

تا صفحه 30، 40 فکر می کردم رمان می خوانم. ولی هر چه این اعتقاد کم رنگ تر شد، خواندن من هم طول کشید. اگر انتظارم از یک کتاب برآورده نشود، به میزان برآورده نشدنش، خواندنم طول می کشد. ولی این کتاب حتماً در حوزه تاریخ علوم سیاسی و فلسفه سیاست یک کتاب فکر شده و پخته است. 

/////////////////////////////////////////////////

17 دی 91

«مهرنامه» به سردبیری محمّد قوچانی شماره 27.

82.

بهترین مهرنامه‌ای که تا به حال خوانده‌ام؛ با پرونده‌هایی خوب و به اندازه. نه زیاد طولانی و نه زیاد کوتاه. با مقاله‌های بالنسبه منصفانه. بگذریم از متلکِ ظریف که روی جلد به آقای خامنه‌ای انداخته و ما هم آن را می‌فهمیم. با یک ترجمه‌ی توی‌ذوقِ آمریکایی از اف‌پی. 

/////////////////////////////////////////////////

14 دی 91

«سوره‌ی اندیشه» به سردبیری مهدی مظفری‌نیا همه‌ی شماره‌های 9گانه‌ی پیشین.

بین 85 تا 90. 

بارها می‌خواستم چیزی درباره‌ی سوره بنویسم که فراموش می‌کردم. فقط شماره‌ی یک را ستایش کردم. شماره‌های بعدی این نشریّه هم شایسته‌ی ستایش است. همگی خوب و با منطقِ معلوم و قوی. خدا حفظ‌شان کند. الان هم که منطق سرویس‌بندی‌اش کمی عوض شده. هر سرویس را در «کلیّات»، «مقولات»، و «مصادیق» گنجانده است. منطقی جدید، کاربردی و عینی‌تر. با توضیحی که در شماره‌ی 8 جنابِ مهدی مظفّری‌نیای با سواد ارایه کرده است. اگر مهرنامه می‌خوانید، این نشریّه را هم از دست ندهید. هر بار بالغ بر 350 صفحه مطلبِ خوب، فکر شده، و سؤال‌برانگیز منتشر می‌کند.

/////////////////////////////////////////////////

8 دی 91

«الدرادو» نوشته‌ی لوران گوده با ترجمه‌ی حسین سلیمانی‌نژاد. 

84. 

داستانِ تلخِ مهاجرت از لیبی به ایتالیا، و در کمالِ حیرت داستانِ مهاجرتِ تلخ از ایتالیا به ناکجا. داستانی خواندنی با گشایشی فوق‌العاده و روایت‌های بی‌نقص و بدون اضافه.

/////////////////////////////////////////////////

30 آذر 91 

«روحِ پراگ» نوشته‌ی ایوان کلیما و با ترجمه‌ی خشایار دیهیمی.

77.

تکّه‌های عالی دارد این کتاب. جاهایش هم معمولی و تکراری‌ است. جامعه‌های استبدادزده‌ی شرقی هم کم رنج نکشیده‌اند. این کتاب یادداشت‌های یک رمان‌نویس خوش‌فکر و معروفِ چکی‌ست. 

نشریّه‌ی «مهرنامه» شماره‌ی 23 و 26.

به ترتیب 79 و 73. 

شماره‌ی 23 مطالبِ مفیدِ خیلی خوبی دارد؛ مخصوصاً کتاب‌نامه‌ی خوبی. خوبیِ 26 هم برای من خوبیِ کتاب‌خانه‌اش است. 

/////////////////////////////////////////////////

23 آذر

«بالاخره یک روز قشنگ حرف می‌زنم» نوشته‌ی دیوید سداریس و با ترجمه‌ی خیلیِ خوبِ پیمان خاکسار. 

87. 

یک رمانِ طنزِ خیلی خوب. عطر سنبلِ جزایری دوما شبیه به این کتاب نوشته شده بود. با طنزی اصیل و داستان‌هایی خواندنی. بدونِ خطِّ سیرِ کلاسیک. تقریباً هر قطعه از زندگی پرماجرای سداریس را خواند، اگر دوست یا وقت ندارید کلِّ کتاب را بخوانید. فصلِ اوّل و آخرش بی‌نظیر بود. 

«یک چاه و دو چاله» نوشته‌ی جلال آلِ احمد. 

77.

یک مقاله‌ی بلند کوبنده و خواندنی با نثرِ صریحِ جلال. در کوبیدنِ سه نفر. کوبیدنِ گلستانش هم حرفه‌ای‌تر بود و هم خواندنی‌تر. با قضاوت‌هایی صریح. با حرف‌هایی رک و زننده. هر کس غیرِ جلال بود به دلم نمی‌نشست. ولی قلمِ جلال مهره‌ی مار دارد. 

«ژنرال در هزار توی خود» نوشته‌ی گابریل گارسیا مارکز با ترجمه‌ی هوشنگِ اسدی. 

79. 

داستان درباره‌ی سیمون بولیوار است. بدونِ این که مرعوبش شود، ولی با تمجید از شخصیّتِ او. با نثری پیچیده و جمله‌ها و عبارت‌هایی عجیب. با سعی در نفوذِ در «تو»های ژنرال. 

«ارزیابی شتاب‌زده» نوشته‌ی جلال آلِ احمد.

71. 

کتابی از مجموعه‌ یادداشت‌های جلال. ولی واقعاً شتاب‌زده با یک گفت‌وگوی خوب با شمیم بهار.

«فارنهایت 451» نوشته ری بردبری با ترجمه‌ی علی شیعه علی. 

84. 

داستانی فانتزی و خواندنی درباره‌ی آینده‌ی جهان با طنزی تلخ و زیرپوستی و انتقاد از آمریکایی شدن همه چیز و استبدادِ های تِک. کتاب اعجاب‌آمیز و بطن‌دار که فقط در 9 روز نوشته شده است. 

/////////////////////////////////////////////////

16 آدر 91 

«بلندی‌های بادگیر» نوشته‌ی امیلی برونته و با ترجمه‌ی عالیِ رضا رضایی. 

88.

رمانی گیرا و کلاسیک و به شدّت قابلِ پیشنهاد برای خواندن و لذّت بردن. تک‌کارِ زنِ تک‌نویس و جوانِ ادبیّاتِ انگلیس. 

/////////////////////////////////////////////////

9 آذر 91

«اَگنِس» نوشته‌ی پیتر اشتام و ترجمه محمود حسینی زاد. 

82. 

خوب. ساده. دوست‌داشتنی. زیادی ساده. زیادی دوست‌داشتنی. تلخی‌اش دربرابرِ سادگی‌اش و دوست‌داشتنی بودنش، ضعیف است. 

/////////////////////////////////////////////////

5 آذر 91 

«یادداشت‌های یک پزشکِ جوان» نوشته‌ی بولگاکف و با ترجمه‌ی آبتین گلکار. 

62. 

روایت‌هایی ساده از حضور یک پزشک در روستا. با برخوردهای جالبِ روستاییان که متأسّفانه کم‌رنگ توصیف شده است. همین وجهِ قصّه می‌توانست جالب باشد، که خوب پرداخته نشد. به جز درباره‌ی زنی. با داستانِ مورفین در انتها که داستانِ متوسّطی بود.

/////////////////////////////////////////////////

2 آذر 91

«کمی دیرتر» از سیّد مهدیِ شجاعی. نشرِ نیستان.

71.

دویست و خرده‌ای صفحه. حیف که همه‌اش در رویا و مکاشفه بود. 

نشریّه‌ی «مهرنامه» شماره‌ی 25. 

79.

درباره‌ی انجمنِ حجّتیه مطالبِ جالبی داشت. 

/////////////////////////////////////////////////

25 آبان 91

 
«خداحافظ برلین»؛ نوشته‌ی آیشروود. نشرِ فرهنگ جاوبد.

90. 

«خانواده پاسکوال دوآرته» نوشته‌ی سلا؛ ترجمه غبرایی.

80.
«مهرنامه» شماره 24.

70.
«تجربه» شماره 10. 

73.

////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

کتاب‌هایی که از سال 88 تا 91 خوانده‌ام. 

«کافکا در ساحل» 670 صفحه‌ای را نفهمیدم. نه این که دقیق نخوانده باشمش. نه. آن که برایم متحیر کننده بود نمادهایش بود. سورئالیسمش بود. به نظرم این کتابِ هاروکی موراکامی یک کتابِ بومی است؛ نه یک کتابِ‌ جهان‌وطنی. آشنایی با افسانه‌ها و متل‌های ژاپن به آدم بیش‌تر کمک می‌کند تا بتوان قصه‌ی این کتاب را فهمید. داستانِ کتاب در مورد 15 ساله‌گی آدمی است به نامِ کافکا تامورا. او نوجوانی است که بیش‌تر از سنش می‌فهمد و در لحظه‌ای که حس می‌کند باید بیش‌تر از جهان بداند، از دستِ پدرش می‌گریزد. گریختن او، از لحظه‌ی سوار بر اتوبوس شدن تا آن لحظه‌ی آخر در پیچ و تابی از وقایع عجیب و غریب ادامه می‌یابد. و سوی دیگر داستان ناکاتا است. پیرمردی عجیب که می‌تواند با گربه‌ها حرف بزند و وجوهِ شخصیتی عجیبی دارد. من واقعا نفهمیدم این قصه چه می‌خواست بگوید. برای من این داستان خوش‌خوان و حساب‌شده با توصیف‌هایی دوست‌داشتنی و تنیجری، پیچیده‌تر از داستانِ صد سال تنهایی بود.

کتاب با ترجمه‌ی مهدی غبرایی در نشرِ نیلوفر هم با نامِ کافکا در کرانه منتشر شده، منتها من ترجمه‌ی گیتا گرکانی و منتشر شده توسطِ نشرِ کاروان را مطالعه کردم. ترجمه‌ی این کتاب را دوست داشتم و به نظرم به خوبی حسِ نویسنده را منتقل کرده. واقعا که داستانِ خوبی بود کافکا در ساحل. اما من سر از محتوا و نمادهایش درنیاوردم.

«از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم» عنوان کتابی است از هاروکی موراکامی. آیا تا به حال شده است بدوید؟ روزی چند ساعت و یا چند کیلومتر می‌دوید؟ هنگامِ دویدن، به نظرتان جهان چه شکلی است؟ به چه می‌اندیشید؟ چه گوش می‌دهد؟ موراکومی داستان‌نویس بزرگِ ژاپنی، از دویدنش در چند سالِ اخیر در 179 صفحه می‌گوید.

 این کتابِ زیبا و شیرین منبعِ خوبی برای نویسنده‌گانِ تازه‌کاری مانندِ این قلم است. موراکامی با نظمِ خاصی به دویدن می‌پردازد و سال‌هاست از این عمل لذت می‌برد. او تا به حال در مسابقاتِ مارتنِ زیادی شرکت کرده. برای او دونده‌گی منبعِ کشف‌های درونی جالبی بوده است. موراکامی در موردِ ارتباطِ بینِ دویدن و نویسنده‌گی می‌گوید. دویدنِ او در سال‌های اخیر به قدرتمندی سال‌های جوانی‌اش نیست. ولی او ناامید نیست و هم‌چنان از بهبودِ رکوردِ خود در سه‌گانه‌ی 2007 نیویورک می‌گوید.

 موراکامی یک دونده‌ی خوب و شاید بالفطره است؛ همچنان که یک نویسنده‌ی دقیق است. موراکامی در این کتاب به شما یاد می‌دهد چگونه داستان بنویسید. پیشنهاد می‌کنم این کتاب را بخوانید. مخصوصا آن‌هایی که می‌دوند و به دونده‌گی اعتقاد دارند این کتابِ خواندنی را بخوانند و از آن لذت ببرند. البته موراکامی که سال‌ها است در آمریکا به سر می‌برد این کتاب را به زبانِ ژاپنی نوشته است. و سپس این کتاب به انگلیسی تحت عنوان What I talk about when I talk about running a memoir برگردانده شده و مجتبی ویسی آن را به خوبی و روانی به فارسی معیار ترجمه کرده است. یک کتابِ زیبا، آموزنده، و اخلاقی است. یک نویسنده‌ی سالم در این کتاب حضور دارد. نویسنده‌ای که از دودِ سیگار فاصله گرفت و دوید. سالم ماند و نوشت و هنوز می‌نویسد. من پیش‌بینی می‌کنم یکی از کسانی که در آینده‌ای نه چندان دور جایزه‌ی نوبل ادبی را می‌برد همین هاروکی موراکامی است.

«ایران آینده به سوی الگویی مردم‌شناختی برای ابرقدرتی ایران» عنوان کتابی است از ابراهیم فیاض در 133 صفحه. این کتاب دکتر  فیاض کم‌دقتی‌هایی دارد به نظرم. او می‌بایست این حرف‌های مهم را در قالب علمی‌تر و با دقتِ بیشتری می‌زد. برخی حرف‌های گفته شده، کلمات به کار گرفته شده، موجبِ تنزلِ محتوایی شانِ این کتاب است. به هر تقدیر اثر قابل مطالعه‌ای است. و به نظرِ من فکربرانگیز است یا حداقل شروع مناسبی است. کتاب البته فصل‌بندی‌های جذابی دارد و نگاهِ قابل قبولی به تقلید در عرصه‌های غیرِ علوم انسانی دارد.

 «همشهری داستان» ویژه‌نامه‌ی نوروزش در 260 صفحه منتشر شده است. این شماره‌ی آن خواندنی و خوب است. هم روایت‌های خوبی دارد و هم داستان‌های خوبی. مصاحبه‌هایش هم بد نیست.

«خسی در میقات» در 173 صفحه به شرح تحول درونی جلال آل احمد در سفر حج او در بهار 1343 می‌پردازد. کتابِ خوبی است. ولی احساس کردم جلال در این کتاب جاهایی احتیاط به خرج می‌دهد و حتی گهگاه از آن شور و سرمستی جلال‌گونه‌اش خبری نیست. اما مهم این است که جلال از این سفر راضی بود. اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام.

«صد  درجه سانتی‌گراد» به کوششِ سارا عرفانی در 124 صفحه، مجموعه‌ی داستان‌های کوتاهی است که در وب‌سایتِ لوح منتشر شده است. از همه‌ی داستان‌های این کتاب بدم نیامد. داستانِ اول، پیش از حد برای من گنگ است. معلوم است طرف مانده تا کوتاه‌نویس شود. من خودم بعضی وقت‌ها از این جور اظهار فضل‌ها دارم. بنین داستانِ بعدی است. می‌خواهد بگوید داستانِ دینی است. البته داستانی است با موضوعِ مذهبی. با این ادعا داستانِ خوبی است. وگرنه داستانِ دینی لزوما چنین داستانی نیست. تا داستانِ پارسا داستان‌ها عادی و بی‌ادعایند. پارسای عرفانی هم مثلِ لبخندِ مسیح ایده‌آلیست است. لیلی هم خیلی بد نیست. اما یک گازِ سیبِ سرخ که افتضاح است. نه به لحاظِ موضوع و نگارش و سبک و این جور مزخرفات. که این‌هایش عالی است. اما تقلیدش از منِ اوی امیرخانی آدم را دیوانه می‌کند. به هیچ وجه قصه‌ی تقلیدی، اگر هم به عالی‌ترین وجه نوشته شود مثلِ همین داستان، قصه‌ی خوبی نیست. داستانِ بعدی هم معمولی است. ماهی‌های سرخ‌شده پایانِ مشخصی ندارد. اما داستانِ خیلی خوبی است. واقعا داستان است. همینش آدم را اذیت نمی‌کند. ولی به نظرم مبهم تمام شد. داستانِ بعدی هم دلم را نگرفت. داستانِ آخر، بدونِ صفحه‌ی آخرش خوب است. نیاز نبود این قدر تراژیک تمام شود. به نظرم تکه‌ی آخر که در صفحه‌ی 122 به صورتِ یک‌تکه آمده شعاری است.

«تولید علم و علوم انسانی» عنوانِ کتابی است 219 صفحه‌ای از مجموعه تاملاتِ دکتر ابراهیم فیاض که امسال چاپ شد. دکتر فیاض ابتدا طلبه‌ی حوزه‌ی قم بود. بعد از  این که حوزه را تا سطح خارج ادامه داد در کنکور سراسری شرکت کرد و با وجود رتبه‌ی عالی که داشت و می‌توانست حقوقِ دانشگاه تهران هم بخواند، ولی جامعه‌شناسی این دانشگاه را ترجیح داد. دکتر ابراهیم فیاض در دوره‌ی ارشد و دکتری مردم‌شناسی خواند. و سپس عضو هیات علمی دانشگاه تهران شد.

او در این کتاب به خوبی به جهالتِ ما ایرانی‌ها اشاره می‌کند. و ردِ یکباره‌ی مکاتبِ غربی را نشانه‌ی نادانی ما می‌داند. او در این کتاب حوزه‌ی علمیه را مقصر می‌داند و دولت و صدا و سیما را به شدت نقد می‌کند.

دکتر ابراهیم فیاض به خوبی در این کتاب، در موردِ ایران و اسلام و غرب توضیح می‌دهد. و مثال‌های زیبایی می‌زند. بهترین بخشِ این کتاب، گفتگوی 14 صفحه‌ای فیاض با سایتِ انسان‌شناسی ایران است. مطلبی خواندنی در موردِ مردم‌شناسی. او ساختار دانش در ایران را گسلی می‌دهد و نسبت به این وضعیت هشدار می‌دهد. نظریات دکتر فیاض در مورد ملاصدرا و مولوی و تمجیدهایش از حافظ و سعدی شنیدنی است.

دکتر فیاض بسیار اهل مطالعه، و آشنا به حوزه‌های مختلفِ فلسفه و عرفان و شعر و اقتصاد، دردمند و پر شور است. او در حوزه‌های مختلف و حتی به ظاهرِ متباین از یکدیگر مانندِ ترافیک و اصولِ فقه نظراتِ شاذی دارد. اما مهم‌ترین خصیصه‌ی او مقلد نبودن و فکر کردن است.

«عطر عطش» مجموعه داستانی است 100 صفحه‌ای از مجموعه کتاب‌های لوح. وقتی بعد از اختتامیه‌ی جشنواره‌ی داستانِ مینیمالِ عاشورایی، سربالایی ولی‌عصر را بالا می‌آمده‌ام، می‌پیچیدم سمتِ بلوارِ کشاورز، وقتی زن و مردِ جوانی بهم متلک انداختند که این جا جای مطالعه نیست مخصوصا نزدیکی هتل اسپیناس توی بلوار کشاورز، من درگیرِ مینیمال‌های این کتاب بوده‌ام.

مینیمال‌های عاشوراییِ خوبی نوشته شد و خانم عرفانی برای برگزاری این مسابقه کوششِ خوبی کرده‌اند. باید ارج نهاد. انشالله تلاش کنند صفحه‌ارایی بهتر و کاغذی شکیل‌تر و قطعی هنرمندانه برای نشرِ آن انتخاب شود. البته این کتاب با وجود فوری بودنش خوب آمده شده. منتها بعدا که فهرست‌نویسی می‌شود و شابک‌دار می‌شود باید بیش‌تر در موردِ طراحی شکیل و نفیس آن اندیشید.

 به نظرم داستان‌‌هایی که به عنوانِ برگزیده انتخاب شده‌اند خوب و به حق بودند. فقط به نظرم آمد مینیمالِ عشقِ مشترک شایسته‌ی جایزه و یا حداقل تقدیر بود. مینیمالِ فرصت هم اگر سه جمله‌ی شعاری آخر را نداشت، و همچنین عنوانِ بامسماتری برایش انتخاب می‌شد، به نظرم مینیمال خوش‌موضوعی بود.

با هم یک بار دیگر داستانِ «عباسِ بچه‌ها» را بخوانیم که به حق به عنوانِ بهترین انتخاب شده است. با حس بخوانید امکان ندارد تحتِ تاثیر قرار نگیرید:

به دست هایش که رسید مداد رنگی را محکم تر فشار داد و گفت: «دیگه هیشکی ِ هیشکی نمی تونه دستاتو بِبُره...»

جیمز جویس نویسنده‌ی کم کار و پرآوزه‌ی ایرلندی و یکی از بزرگ‌ترین نویسنده‌های قرنِ بیستم، کتابی مشهور دارد به نامِ اولیس. این رمان که طولانی و مشهور است. منوچهر بدیعی مترجمِ نام‌آشنا و چرب‌دستِ ایرانی این رمان را ترجمه کرده است، ولی سال‌هاست که از دادنِ آن به ارشاد امتناع می‌کند.

جیمز استیورات کتابی نوشته به نامِ جیمز جویس. منوچهر بدیعی این کتابچه را در ۲۴۸ صفحه ترجمه و با الصاقِ فصلِ هفده‌ی اولیس منتشر کرده است.

توضیحاتِ استیورات در موردِ اولیس جالب و حتی خواندنی است. اما با وجودِ این که جویس فصلِ هفده‌ی رمانش را مهم‌ترین فصلِ داستانش دانسته، اما چنگی به دلم نزد. با وجودِ این که نثر قوی، توصیفاتِ خیره‌کننده و بدونِ تکرار، به همراهِ سطحِ بالای اطلاعات در این رمان مشخص است، ولی باز هم دریافتنی نیست. شاید به این خاطر که این رمان را داریم از وسطش می‌خوانیم و ادامه نمی‌دهیم.

 

«نقدِ ادبی و دموکراسی» عنوانِ کتابی است از حسین پاینده در ۲۸۸ صفحه. پاینده در این کتاب مجموعه مقالاتِ خود را در موردِ نقدِ ادبی منتشر کرده است. مجموعه مقالات او خواندنی است و به خوبی توانسته نظراتش را نماینده‌گی کند. مطالبی که در موردِ ساختار یک رمانِ پسامدرن نوشته بسیار جالب است و با قیاس‌های خوبی همراه شده است. من خواندنِ این کتاب را نویسنده‌ها توصیه می‌کنم، علی رغمِ این که پاینده را در این کتاب بیش از حد مقهور غرب دیدم و تا این حد شیفته‌گی خود شگفت‌آور است. اما انصافا پاکیزه نوشته شده و خواندنش خالی از لطف نیست.

همهشری داستانِ این ماه در ۱۹۶ صفحه منتشر شده است. این شماره لاغر بود، ولی از شماره‌ی قبلی که چاق بود بهتر بود. حتی به نظرِ من داستان‌های آن در نسبت با گذشته خیلی بهتر بود. پوسترهایی که درباره‌ی انقلاب چاپ کرده بود بسیار جالب و درس‌آموز بود. هرچند من همچنان طرف‌دارِ بخشِ روایتِ همشهری داستان هستم.

«یونانیتدِ نفرین شده» رمانی است خواندنی و پرماجرا از دیوید پیس نویسنده‌ی جوانِ بریتانیایی در 474 صفحه. او در این رمان، درباره‌ی فوتبال صحبت می‌کند و دورانِ مربی‌گریِ برایان هوارد کلاف را تا قبل از سپتامبر 1974 موردِ توجه قرار می‌دهد. محوریت این رمان به 44 روز حضورِ تلخِ برایان کلاف در لیدز یونایتد اشاره می‌کند. برایان کلاف که دورانِ بسیار خوبی را با دوستش پیتر در داربی کانتی سپری کرده بود به الند روی می‌آید تا لیدز را در اوج نگه دارد. اما او در باشگاهی شروع به مربی‌گری  می‌کند که از آن متنفر است. نکته‌ی جالب این که رمان در موردِ نفرتِ برایان کلافِ تهورمسلک است، اما به هیچ وجه سیاه نیست. درسی است برای برخی رمان‌نویسانِ ایرانی که وقتی در موردِ عسل هم حرف می‌زنند تلخ می‌نویسند. اما دیوید پیس با تک‌گویی‌هایی مانده‌گار، شخصیتِ این مربی فوتبال را باورپذیر می‌کند.

یادم می‌آید زمانی طرف‌دارِ لیدز یونایتد بودم؛ مخصوصا در سال‌های دهه‌ی نود میلادی. که لیدز در خطِ حمله جیمی فلوید هاسل‌بنک و مارک ویدوکای جوان را داشت. اگر اشتباه نکنم در آن سال‌های جاناتان وودگیتِ بزرگ هم در این تیم بازی می‌کرد. لیدز در آن سال‌ها، در ذهنِ من، یک تیمِ جوان و کم‌پول و باانگیزه، تو مایه‌های فجر شهیدسپاسی غلام پیروانیِ خودمان، بود که در برابرِ شیاطینِ سرخ و لیورپولی‌های آشوب‌گر و آرسنالی‌های مغرور خوب دوام می‌آورد و جزو پنج تیمِ اول جدول بود. هر چند این تیم بعدا نابود شد و دورانِ سرخورده‌گی‌اش در دهه‌ی اخیر دنبال شد. لیدز تازه پارسال توانست از لیگِ یک به Championship راه یابد. شاید آن‌ها را سالِ بعد در لیگِ برتر دیدم. فعلا آن‌ها ششم هستند.

دکتر حمیدرضا صدر کارشناسِ فوتبال و سینما این کتاب را به خوبی ترجمه کرده است. صدر توانسته لحنِ شوخ، گزنده و طوفانیِ برایان کلاف را به خوبی منتقل کند. برایان کلافِ دوست‌داشتنی، عصبی، خانواده دوست، جاه‌طلب، پاک دست و متاسفانه بسیار نوشنده.

«خرده جنایات‌های زناشوهری» نمایش‌نامه‌ای است اریک امانوئل اشمیت در ۸۷ صفحه. با گفتگوهایی زیبا، حساب‌شده و روان‌شناسانه. این نمایش‌نامه به خوبی توسطِ شهلا حائری ترجمه شده است. داستانِ زیبا، گفتگوهای مفید، نکاتِ جالب، اسرار آرام آرام مکشوف شده از ویژه‌گی‌های خوبِ این کتابِ خوب است. این شاهکار را بخوانید؛ در موردِ خرده جنایات‌های زنا شوهری که احتمال دارد در هر خانه‌ای به وجود بیاید. نامِ این کتاب، بسیار عالی و هنرمندانه انتخاب شده است. شاید یکی از بهترین نام‌هایی که تا به حال با توجه به محتوای کتاب دیده‌ام، همین نامِ به‌جا بوده است.

«نگران نباشِ» مهسا محب‌علی رمانی نبود که بخواهد جایزه‌ی گلشیری را ببرد، ولی برد. نگران نباش رمانِ خوبی نیست، هر چند موضوعِ فوق‌العاده‌ای را برگزیده است. مهسا محب‌علی در 147 صفحه می‌خواهد در موردِ زلزله‌ی تهران صحبت کند و تاثیرِ آن بر زنده‌گی دخترِ عجیبی به نامِ شادی. شادی که بینِ لمپنیزم، جلفی، روشن‌فکری، جوانانه‌گی در رفت و آمد است. رمان در جاهایی اصلا خوب نیست و به نظرِ من وقیحانه است، با وجودِ این که فضایِ رمان و درهم‌ریخته‌گی آن ناب است. درست است زلزله بیاید همه چیز به هم می‌خورد. درست است خر تو خر می‌شود. اما این ارتباط پیدا نمی‌کند با لحنِ «شادی» که در جاهایی بی‌ادبانه است. من شنیده‌ام این رمان توقیف شد، ولی احتمالا کذب است، چون خودِ من چاپِ زمستان 89‌اش را خریده‌ام. اما متاسفم برای خودم که باید یونایتدِ نفرین شده را بخوانم و همچنین نگران نباش محب‌علی را با هم. یونایتدِ نفرین شده در کشورِ آزاد و لیبرالی مانندِ انگلیس چاپ می‌شود؛ اما با نکاتِ درس‌آموزِ اخلاقی، و نگران نباش در کشور سانسور زده‌ای مانندِ ایران چاپ می‌شود، اما وقیح. خوب شد فهمیدم معنای سانسور را در وزارتِ فرهنگ و ارشاد، خوب شد درک کردیم معنای استبدادِ فرهنگیِ احمدی‌نژاد را! اگر استبدادِ فرهنگی و کودتایی احمدی‌نژاد این است، خدایا به تو پناه می‌برم از آزادی احمدی‌نژادی  و مشایی‌بنیاد!

پانوشت: بی‌بی‌سی انگلیسی مستندی دو سه ساعته در موردِ انقلابِ اسلامی ساخته است. حتما ببیندش. بسیار زیبا جریان‌شناسی می‌گوید. حیف که فقط یک سالِ اولِ دولتِ نهم  را تحتِ پوشش قرار می‌دهد. آقای خاتمی در این مستند می‌گوید: «من به دنبالِ آن دیدگاهی از اسلام هستم که با آزادی و مردم‌سالاری (یا همان دموکراسی)، استقلال و پیشرفت هم‌خوانی داشته باشد.» وقتی رییس جمهوریِ سیدِ آخوندی مثلِ آقای خاتمی این گونه می‌گوید... بگذریم. ولی باز گلی به گوشه‌ی جمالِ آقای خاتمی، شاید در برابرِ چاپِ چنین رمان‌هایی تحتِ فشار قرار می‌گرفت و چه بسا خودش می‌گفت نباید آزادی را فدای اخلاق کرد. اما الان در دوره‌ی احمدی‌نژاد و این مشاییِ احمق، چیزهایی می‌بینی که شاخ درمی‌آوری. همه چیز زیرِ سرِ این مشایی است. آقای مصباح یزدی قبل از همه بی‌خود نگفته بود: «امروز بسیاری از انحرافات فکری ریشه ای، که از دست سازهای مهارت آمیز ابلیس است، مؤمنان و مسلمانان را قانع می کند که ارزش، رفتار ملت و آباء و اجداد شما است، دیگر صحبت از اسلام نکنید.» برادر اخلاقِ ایرانی در رمانِ «نگران نباش» لکه‌دار شده است. امیدوارم این رمان به درستی و نه با کنترل+اف سانسور شود. چون هنجارهای اخلاقی جامعه‌ی ما، نمی‌گویم اسلامی، نباید این طور موردِ هجوِ نثرِ ولنگارانه‌ی خانمِ محب‌علی قرار گیرد. طرف هر چی خواست توی این رمان نوشت و دو تا جایزه‌ی مهم هم گرفت.

 

«فوتبال علیه دشمن» کتابی است 423 صفحه‌ای از سایمون کوپر، نویسنده‌ی جوانِ انگلیسی. او این کتاب را در 23 ساله‌گی منتشر کرده است. کوپر در این کتاب به رابطه‌ی بین فوتبال و سیاست و اجتماع می‌پردازد. او با مسافرت به کشورهای مختلف و گفتگو با شخصیت‌های فوتبالی و سیاسی و جامعه‌شناس به واکاوی تاثیرات متقابل فوتبال و سیاست پرداخته است. البته نوعِ نگاهِ لیبرال مسلک کوپر در کتاب مشخص است، ولی کارِ تجربی او بسیار ارزشمند است و اراده‌اش در نگارش چنین کتابِ مشکلی ستودنی است.

کتاب برای خاورمیانه نسخه پیچیده است، که احتمالا قسمتِ مربوط به ایران، در ممیزی ارشاد قیچی شده است. ای کاش می‌شد یک جایی این کتاب را گیر آورد و بخشِ مربوط به خاورمیانه را در آن به طورِ کامل مطالعه کرد. چون سنجه‌ی خوبی است تا آدم بفهمد چقدر نگاهش به سایرِ نقاطِ جهان صادقانه و درست است. البته از همین حالا هم می‌توان به نگاهِ جهت‌دارِ کوپر پی برد. زیرا او به هیچ وجه تاثیرِ آمریکا را در کشورهای دیگر در نظر نگرفته است. بالاخره، چه مثبت و چه منفی، آمریکا در کشورهای دیگر به خصوص کشورهای خاورمیانه تاثیر به‌سزایی دارد. با توجه به این که قسمت‌های مربوط به خاورمیانه، بعد از 11 سپتامبر نوشته شده است، این نادیده انگاشتن کج سلیقه‌گی است. سایمون کوپر انگلیسی نباید این قدر ساده‌لوح باشد که درک نکند  56 پایگاهِ نظامی آمریکا در اطرافِ ایران یعنی چه؟ این‌ها factهایی است که باید هر نویسنده‌ای به آن دقت کند؛ حالا با هر توجیهی.

کتاب را عادل فردوسی‌پور، گزارش‌گر باهوش فوتبال، ترجمه کرده است. فردوسی‌پور استادِ زبان در دانشگاه صنعتی شریف است. او کاملا به زبانِ انگلیسی مسلط است. اما تسلط برای ترجمه کافی نیست. خامی متنی که فردوسی‌پور نوشته کاملا مشخص است. این جاست که آدم می‌فهمد برای ترجمه فقط تسلط روی زبان کافی نیست، بلکه مترجم باید کاملا به دستگاهِ فکری مولف مسلط باشد. با وجودِ این که 3 فردِ کاملا آشنا به ادبیات و کله‌گنده در عرصه‌ی فرهنگی، یعنی مهدی یزدانی خرم و هوشنگ گلمکانی و مجید اسلامی، این کتاب را ویرایشِ کرده‌اند، اما باز هم اثر می‌لنگد. برخی فعل‌های کم‌کاربرد مثل «داشته بودن»، و یا قیدهای نامتناسب در اثر دیده می‌شود. (حتی من یکی دو مورد غلطِ تایپی هم دیدم.) وقتی نثر فردوسی‌پور را  می‌خوانی می‌فهمی فردوسی‌پور سیر مطالعاتی در حوزه‌ی ادبیاتِ انگلیسی و آمریکای لاتین ندارد. اما اطلاعات فوتبالی‌اش بی‌نظیر و سیرِ مطالعاتی‌اش در حوزه‌ی فوتبال قابل استناد است. مثلا همین که بگویی فردوسی‌پور این حرف را در حوزه‌ی فوتبال زده، به نظرِ من کافی است و نیاز به رفرنسِ بیش‌تری نیست. زیرا عادل فردِ صادقی است، هر چند جنجالی.

وقتی ترجمه‌ی عادل را، البته به عنوانِ کارِ اول ترجمه‌ی پذیرفته‌ شده‌ای است، می‌خواندم درود می‌فرستادم بر رضا رضایی ترجمه‌کننده‌ی آثارِ جین آستینِ انگلیسی.

توی 256 صفحه‌ی «پستیِ» محمد رضا کاتب به دنبالِ داستانِ مشخص نگردید. داستان در فضای شبهه‌ناک و تردید با تغییر نام‌های بسیار، با زوایه دیدهای مختلف رخ می‌دهد. نمی‌دانم کتابِ خوبی است یا نه. ولی من صادقانه اعلام می‌کنم این کتاب را نفهمیدم، شاید یک بار دیگر بخوانمش بفهمم داستان دقیقا در چه موردی است و این تغییر شخصیت‌ها و اسم‌ها به چه علت است! بالاخره هر کس سلیقه‌ای دارد و شاید به همین دلیل خواندنِ این کتابِ فرم‌گرا برای من سخت بود. چون فکر می‌کنم جهانِ ما نباید آن قدرها هم جای بی‌معنی باشد... چون خدا یک چیزِ تا این حد بی‌معنی را خلق نمی‌کند، می‌کند؟

"مردی از جنسِ نور" فیلم‌نامه‌ای 148 صفحه‌ای است از سید مهدی شجاعی. (امانتی از یک روحانی الکترونیک خوانده از دانشگاهِ تبریز) اثری که انتهایش برایِ منِ خواننده، آرامش‌بخش بود. هم مشتاق شدم کتابِ اسرارِ آلِ محمد را بخوانم و هم این که کمی درباره‌ی وقایعِ تاریخی که در این کتاب نوشته شده است تحقیق کنم.

سید مهدی شجاعی در این اثر، نه به زیبایی کرشمه‌ی خسروانی، حسِ خوبی به آدم منتقل می‌کند و این تاثیر قلمِ ایشان است. کم شده من با نثری بگریم، ولی با مادرِ خوبِ آیینه‌ها، آن هم با یک بزنگاهِ مناسب توسطِ سید مهدی شجاعی، رو در رو شوی و گریه نکنی، شاید سنگ‌دلی...

"مردگانِ باغِ سبز" رمانی 400 صفحه‌ای و داستانی ایرانی است از محمدرضا بایرامی. به واقع بایرامی به خوبی در این اثر توانسته داستانِ ایرانی و بومی را نقل کند. و واقعا نقل کند. اگر بعضی جاها برخی اظهارِ فضل‌ها و دخالت‌های بی‌موردِ نویسنده را برای القای مستقیمِ مفهومِ داستانش نادیده بگیریم، می‌توانیم ادعا کنیم یک قصه‌ی ایرانی نوشته شده. برخی کلمات و اشعارِ ترکی چنان صادقانه‌اند که آدمی حظ می‌کند. برخی توصیف‌ها خیال‌برانگیز اند. و رمان... بومی است.

 به نظرِ من به غیر از مسائلِ تاریخی و جالب و دراماتیک، این رمان مطرح کردنِ صحیحِ خرده‌فرهنگ‌ها را مدِ نظر دارد.

مردگانِ باغِ سبز درباره‌ی بالاش و فرزندش است. بالاش که تباه شد در سیاسی‌کاری‌های توده‌ای‌ها و پسرش که معصومانه واردِ دنیا می‌شود و امیدوارم ساده‌گیِ بالاش را نداشته باشد. منتظرم بایرامی جلدِ دوی این کتاب را بنویسد. جلدِ دومش به شدت احساس می‌شود. وقتی داستان تمام شد منتظرِ بودم ببینم فرزندِ بالاش چه می‌کند. امیدوارم بایرامیِ عزیز به این سوال در ادامه‌ی این رمان پاسخ دهد.

"در رویای بابل" کتابی 238 صفحه‌ای و رمانی خواندنی از ریچارد براتیگان است. این کتاب را که به پیشنهاد فروشنده‌ی جوان کتاب‌فروشی هدهد خریدم، در مورد زنده‌گی قهرمان مفلوکی است که قرار است دوران بدبیاری‌هاش به پایان برسد. ولی بعید است که چنین شود.

این کتاب خواندنی، با داستانی ساده، اما لحنی جذاب توسط پیمان یزدانجو ترجمه شده است. ترجمه‌ی خوب کتاب، در گفتگوهای جالب اثر کاملا نمایان است.

"همشهری ماهِ" دی 300 صفحه بود. چون یک داستانِ معمولی و خوش‌ذوق هم ضمیمه کرده بود به مناسبتِ شبِ یلدا. همشهری ماه، در این ماه به نسبتِ ماه‌های گذشته ضعیف‌تر بود. منتها دو مطلبِ خیلی خوب و درست و حسابی داشت. یکی مصاحبه‌ی بسیار زیبا و طنزآلود و آموزنده داشت با کورت ونه‌گات. هر چند من با سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنچِ این بابا خیلی حال نکردم و حتی آن را بیش از حد فانتزی می‌دانم، اما با خواندنِ این مصاحبه، مجاب شدم یک وقتی چند کتابِ دیگر هم از ونه‌گات بخوانم.

همشهری داستان، چند صفحه‌ای را هم از سفرنامه‌ی امیرخانی به افغانستان چاپ کرده. با این امیرخانی خیلی حال کردم. این بشر باید سفرنامه و داستان بنویسد. و واقعا سفرنامه را بهتر از داستان می‌نویسد. خیلی دوست‌داشنی و جذاب بود بخش‌هایی را که توی همشهری داستان چاپ کرده بودند. نگاهِ ناقد و طناز یک رمان‌نویسِ باهوش، همان چیزی است که ما از امیرخانی انتظار داریم. مخصوصا وقتی دارد اهالی بازار را توصیف می‌کند و درویشانِ حنفی را و حکیم‌جی را...

"اَبَر ابله" کتابی 232 صفحه‌ای و رمانی خوش‌خوان از ارلند لو نویسنده‌ی نروژی است. پیشنهاد می‌کنم این رمان را بخوانید تا بفهمید چقدر دقیق و خلاقانه می‌شود به جهان نگریست و اتفاقات را آن چنان زیبا در کنار هم نهاد. این کتاب پر مغز، بدونِ حتی یک صحنه‌ی هوس‌آلود، بدونِ حتی یک ترکیبِ زشت و غیر اخلاقی، با تمرکز در موردِ مفهوم زمان صحبت می‌کند. و دیدگاهِ دقیقی را با نثری جوان و پاکیزه ارائه می‌دهد. کارِ خوبِ شقایق قندهاری را باید ترجمه‌ی روان و یک‌دستِ کتاب دانست. یکی از رمان‌های خوب و فراموش‌نشدنی که مدت‌هاست از نخواندنش گرسنه و نزار شده‌ام، ابر ابله است. رمانِ خلاقانه و ساده‌ی خونم بدجوری پایین آمده بود.

«سبک‌شناسی نثر» کتابی است 328 صفحه‌ای از دکتر سیروس شمیسا. در میان کتاب‌های نیمه‌خوانده‌ام، این کتاب زودتر به پایان رسید. کتاب، به نوعی در موردِ انواعِ سبک‌های نثر در تاریخِ ادبیاتِ ایران زمین است. دخالت دادنِ وقایعِ سیاسی آن هم بیش از حد، بدونِ دقتِ نظرِ کافی در باقی جزییاتِ فرهنگی در هر عصر، جزو اشکالاتی است که به چشم می‌آید. در عینِ حال نثر کتاب، همانندِ شاهدبازی در ادبیاتِ فارسی، بسیار پاکیزه و زیبا است. مثال‌های آورده شده توسطِ شمیسا، نشان دهنده‌ی سلیقه‌ی خوب او است. با وجودِ فصلِ آخر، که سرهم‌بندی شده به نظر می‌آید، بقیه‌ی فصول با توضیحاتِ مناسبی همراه است.

این کتاب، که برای دانش‌جویانِ ادبیاتِ فارسی نوشته شده، نیاز به دانستنِ مقدماتی دارد. ندانستنِ برخی از این مقدماتِ آکادمیک، باعث شد در مواردی، فهمِ مطالبِ کتاب برای من سهل نباشد. با همه‌ی این تفاسیر این کتاب، اطلاعاتِ خوبی در موردِ نثر در ادبِ فارسی، تحتِ سیطره‌ی شعر بودنِ نثر از ابتدای خلقت تا مشروطیت در ایران، لاغر بودنِ تاریخِ رمان در جامعه‌ی ادبی ایران، و ضربه‌های بسیاری که نثرِ فارسی دیده است سخن به میان می‌آورد. منتها نحوه‌ی استدلالش، و نسبت دادن آن یک‌سره به بیگانگان، به دور از انصافِ علمی است.

خواندنِ یکی دو کتاب از این دست، برای آشنایی با تاریخِ نثر در این خاک، ضروری به نظر می‌رسد. برای کارِ تخصصی و صاحبِ ادعا بودن، مطالعات بیشتر و گسترده‌تر حداقل کاری است که باید کرد.

"پس از پنجاه سال؛ پژوهشی تازه پیرامونِ قیامِ حسین" کتابی است در 216 صفحه‌ و  فاخر از سید جعفر شهیدی. این کتاب در موردِ ریشه‌های واقعه‌ی عاشورا سخن می‌گوید. البته برخی تناقضات در این کتاب، اشکلاتِ چاپی و حتی اشتباه‌های تاریخی روی اعصاب است، ولی رویکردِ کتاب، رویکردِ مثبت و عالمانه‌ای است. مردم‌شناسی هم آموزش می‌دهد کتابِ مرحوم سید جعفر شهیدی. خدا جزای خیر به ایشان دهد. راستی به جای آن که رویِ جلد کتاب، پس از پنجاه سال درشت نوشته شود، به اشتباه قیام حسین برجسته شده. امیدوارم دفتر نشر و فرهنگِ اسلامی یک بار هم کتاب را درست بخواند، بلکه یاد بگیرد عنوانِ آن را درست بنویسید. کلا نیامده کارِ فرهنگی به این ملک؛ از زرد تا فاخر.

«شاهد بازی در ادبیات فارسی» کتابِ 282 صفحه‌ای است به قلمِ دکتر سیروس شمیسا. این اثر در موردِ احتمالِ هم‌جنس‌گرا بودنِ برخی شاعرانِ مشهور و بسیاری از مردمان در دوره‌هایی در ایران است. چون این کتاب، فعلا جزو کتاب‌های ممنوعه است از توضیحِ بیشتر خودداری می‌کنم.

فکر می‌کنم همشهری داستان‌هایی را که تماما تا به حال، ماه به ماه خوانده‌ام باید به کتاب‌هایی که می‌خوام اضافه کنم. چون خواندنِ 260 صفحه داستان، نقد، روایت و... در هر ماه، با اندکی تسامح، می‌تواند کتاب به شمار رود. همشهری داستانِ این ماه، به نسبتِ هفته‌ی قبل برایم کم‌تر جذاب بود؛ مثلا روایت‌هایی در موردِ مناسکِ محرم در قرونِ گذشته داشت، که برایِ من جذاب نبود. داستانک‌ها را نمی‌توانم بپذیرم و حتی بسیاری از آن‌ها را نمی‌توانم بخوانم. داستانِ کوتاه را یکی درمیان هضم می‌کنم. چون ذهنم و رویکردم بدجوری رمانی است و به کوتاه‌خوانی عادت ندارد. داستانِ این ماهِ نیما دهقان به نسبت دفعه‌ی قبل ضعیف‌تر بود. روایتِ یوسا و داستانِ آسانسور را پسندیدم. مصاحبه با هوشنگ مرادی کرمانی هم جالب بود؛ هم‌چون گفتگو با کورت ونه‌گات.

''مهمانی خداحافظی'' عنوانِ کتابی است از میلان کوندرا که به والسِ خداحافظی هم معروف است. این کتابِ 310 صفحه‌ای داستانی با موضوعِ مسائلِ جنسی زن و شوهری است. که به نظرِ من بعضی جاها از نرمِ داستانی خارج می‌شود، حتی برخی از شخصیت‌ها، مثلِ یاکوب، برای من قابلِ هضم نبودند و دلیلِ حضورشان در داستان را نفهمیدم. شاید اگر این داستان با تمرکزِ بیشتری به روابطِ گه‌گاه متضادِ کلیما و کامیلا می‌پرداخت، به عنوانِ یکی از داستان‌های فوق‌العاده خوش‌ساخت در موردِ مسائل زن و شوهری مطرح می‌شد. که البته همین داستان هم به عنوانِ یک داستانِ خوب قابلِ توصیه است. فروغِ پوریاوری، متوسط، این کار را ترجمه کرده است.

کتاب‌های حاوی گفته‌های ایراهیم گلستان را نمی‌خوانم، گیرم بیاید، می‌بلعم؛ مانندِ نوشتنِ با دوربین. بر همین اساس، کتابِ خواندنی "گفته‌ها"ی ابراهیم گلستان ،مخصوصا بخشِ گفتگویش، را که حاوی بخش‌های زیبایی از شخصیتِ ابراهیم گلستان است جویدم. برایِ من گلستانِ منتقد جالب‌تر است از گلستانِ نویسنده. هر چند گلستان در کتابِ نوشتن با دوربین، آیینه‌ی تمام‌نمای یک فضیلت و صفتِ فراموش‌شده در ایران بود و در گفته‌ها از آن صفتِ نیکو و شاهکارِ فراموش‌نشدنیِ نوشتن با دوربین کمی فاصله داشت، ولی باز هم حرف‌هایش چسبید. یادم رفت بگویم کتابِ گلستان 286 صفحه است، یادم رفت بگویم ای کاش می‌توانستیم خودِ سخنرانی شیرازِ گلستان را گوش دهیم، چون متن-گفتارش خیلی ثقیل بود. یادم رفت بگویم چند گرای خوب برای داستان‌نویسی در این کتاب وجود دارد. یادم رفت بگوید آن فضیلتِ فراموش‌شده و آن شاهکارِ کلامِ گلستان و آن آینه‌ی تمام نما چیزی نیست جز صراحت با صرافت. صرافت با صراحت هم می‌شود نامید گفته‌های ابراهیم گلستان 89 ساله‌ای که بیش از 35 سال است درکاخی در بهشتِ ساسکسِ نزدیکِ لندن زنده‌گی می‌کند.

"عشق‌های خنده‌دار" کتاب 169 صفحه‌ای میلان کوندرا، نویسنده‌ی اهلِ چک حاوی نکاتِ بسیار ریز و روان‌شناسانه‌ای از برخوردهای زن و مرد است. این مجموعه داستان، که سه داستانش از فیلتر ارشاد عبور نکرد، با دیدگاه و بیانی کوندرایی به بررسی روابطِ زناشویی می‌پردازد و بعضی جاها از سیر داستانی هم خارج می‌شود. اما داستانِ آخرش به نظرم خیلی خوب بود، همچون داستانِ اولِ کتاب. کتاب را فروغ پوریاوری ترجمه کرده و نمی‌توانم در موردِ ترجمه‌اش حرفِ دقیقی بزنم، چون همین حالا نسخه‌ی انگلیسی‌اش پیشِ رویِ من است و سخت می‌نماید.

"پل و ویرژینی" را اشتباها، در لوح، داستانِ دو هم‌جنس‌گرا معرفی کرده بودمنمی‌دانم چه شد این اشتباه را مرتکب شدم! اگر می‌دانستم این داستانِ 178 صفحه‌ای در موردِ دو هم‌جنس‌گرا نیست، نمی‌خواندمش. یک داستانِ عاشقانه و دردناکِ قدیمی. البته از این جهت که تصویرِ جالبی از رفتارِ فرانسه در مستعمره‌ی خودش، در آفریقا و نزدیکی خطِ استوا، نشان می‌دهد جالب بود. ولی واقعا داستانش در همان 240 یا 250 سالِ پیش جذاب بود. مخصوصا این که ترجمه‌ی سعید نفیسی از این کتاب در سال 1335 منتشر شده. واقعادردسری داشتم با رسم‌الخطی که علاقه‌ای خاص به سرِ هم‌نویسی داشتخب، ما امروز با رسم‌الخطِ دیگری مانوس هستیم و آن رسم‌الخط برای‌مان نامانوس به نظر می‌آید. داستانِ این دو نفر، پل و ویرژینی، به شدت غم‌ناک است... من با این گونه ادبیات که بسیار ناراحت است، راحت نیستم.

«جلال‌شناسی»، کتابی است بالای 600 صفحه و متاسفانه چیزِ خاصی عایدم نکرد. کتاب متنِ یکی از نقدهای یک چپِ سابقا توده‌ای به نامِ بهروزِ خرم را آورده و البته نقدی بر نقدِ خرم را. که به نظرم هر دو از محکِ علمی به دور بودند. کتابِ خوبی نبود. چون هیچکدام از دو طرف آداب‌دان و نقاد نبودند و به نظرم برای هر دو گروه جلال بهانه بود. نقدِ نوشته‌های خرم توسطِ حجت‌الاسلام علی‌زاده اشکوری نوشته شده. واقعیتش وقتی این کتاب را از دست‌فروش‌های انقلاب خریده بودم فکر کردم کتابِ نابی گیرم آورده که متاسفانه چنین نبود.

گفته می‌شود کوندرا متخصص در نگاهِ عمیق به خرده مشکلاتِ زن و شوهری است. "هویت" که در 176 صفحه چاپ و توسطِ پرویز همایون‌پور ترجمه شده، یکی از آخرین رمان‌های میلان کوندرا با همین رویکرد است. کوندرا در این اثر، با تعداد شخصیت‌هایی اندک، به دقت زنده‌گی یک زن و شوهر را در نظر گرفته و می‌خواهد ثابت کند در دنیای ناپایدار و تنهایی زیست می‌کنیم. راست بگوید یا دروغ، من از سبکِ کوندرا خوشم نیامد، نحوه‌ی روان‌کاوانه‌ی نثرِ او را جدی نگرفتنِ زنده‌گی پابلیک و نوعی کم‌اعتبار دانستنِ استقلالِ رمان می‌دانم. با وجودِ این که شخصیت‌پردازی‌اش بسیار گیراست و نکته‌ی آموزنده‌ی دیگر برای ما توی کف‌مانده‌های ایرانی این است که کوندرا در موردِ سکس هنرمندانه و عمیق صحبت می‌کند؛ منتها سر بسته و بدونِ تحریک.

"رمان‌های کلیدی جهان" کتابِ جامع و البته عجیبی است از دومینیک ژنس و با ترجمه‌ی ضعیفِ محمد مجلسی. این کتابِ 736 صفحه‌ای رمان‌های آونگارد را معرفی می‌کند. از نقاطِ ضعف آن است که آپدیت نیست و یا نسبت به برخی داستان‌نویسان مثلِ یوسا و ساراماگو و سالینجر و آستین و خیلی‌های دیگر بی‌توجه است. البته مطلبی هم درباره‌اش آماده کرده‌ام که شاید جایی چاپ شود. احتمالا این‌جا بازنشرش دهم.

محمد مجلسی کتاب را بسیار بد ترجمه کرده و آن را ناقص چاپ کرده. عدمِ وجودِ واژه‌نامه و یا حداقلِ کتاب‌نامه‌ی لاتین برای چنین کتابی نابخشودنی است. انصافا چنین کتاب‌های خوبی با چنین سهل‌انگاری‌هایی زمین‌گیر می‌شوند.

"از کاخِ شاه تا زندانِ اوین" کتابِ خاطراتِ احسان نراقی در سال‌های انقلاب است که توسطِ سعید آذری در 524 صفحه‌ی رقعی ترجمه شده است. نراقی به زبانی گویا و نگاهی جزنگر حوادث سالِ 57 و چند سال بعد از آن را در این کتاب بیان کرده. کتاب، اگر صادق باشد، اطلاعاتِ خوبی در موردِ شاه و زندانِ اوین به ما می‌دهد؛ مخصوصا شاه.

"تقسیم" عنوانِ رمانی است 194 صفحه‌ای از پیرو کیارا، ترجمه‌ی مهدی سحابی. این رمان در موردِ انحرافاتِ جنسی یک شخصیت پیچیده است که در نگاهِ اول یک کارمندِ معمولی به نظر می‌آید. داستان در موردِ هوسِ یک کارمندِ عجیب و تودار است نسبت به سه پیر دختر به شدتِ مسیحی یک خانه در یکی از شهرهای کوچکِ ایتالیا. فضاسازی و شخصیت‌پردازی این رمان کم‌گفتگو خیلی خوب و با چفت و بست از آب در آمد.

چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم.  

شطرنج با ماشین قیامت

خدا و انسان در قرآن

دو دنیا کتابی است اصیل و خواندنی از گلی ترقی. آن‌هایی که علاقه‌مند هستند بدانند شمال تهران و شمیران یعنی چه این کتاب را بخوانند. به خوبی فضای زندگی مرفه آن دوره را نشان می‌دهد. زندگی شمال شهری. شاید بعضی‌ها نام پدر و مادرهای‌شان را در این کتاب ببینند. شخصیت جالب این کتاب برای من پدر گل مریم بود. 

این کتاب در نشر معتبر نیلوفر منتشر شده است. 215 صفحه دارد و چاپ ششم آن که دست من است 4800 تومان قیمت دارد. من به این کتاب ارزش خیلی خوب می‌دهم منتها از زاویه‌ی خاطره‌نگاری و نه داستانی.

 این کتاب قطعا از کتاب جزایری دوما، آمریکایی ایرانی‌تبار که کتاب عطر سنبل، عطر کاجش در آمریکا جایزه برده و در دنیا حسابی صدا کرده به‌تر و خواندنی‌تر و ایرانی‌تر است. قبل‌تر آن کتاب را هم در همین قسمت معرفی کرده بودم.

اگر ایران و تهران یادتان رفته است. اگر دل‌تان حال و هوای تهران کرده است. کتاب گلی ترقی را بخوانید. با نثری قوی، احساسی زنانه، توصیف‌هایی خوب به گریه می‌اندازد شما را. مخصوصا در بلاد غربت. مخصوصا برای تهرانی‌ها. به قول کتاب (صفحه‌ی 214):

«به اتوبوس شمیران فکر می‌کنم. دستم را برایش تکان می‌دهم. اتوبوس من به راهی دیگر می‌رود، در انتهای آن راه بچه‌هایم منتظرم هستند. بچه‌های بچه‌هایم، نسل اندر نسل تا آخرین فردا. مادرم هم اینجاست».آبان 90

«مرد بدون وطن» با ترجمه‌ی عالی علی اصغر بهرامی و نوشته‌ی کرت ونه‌گات کتاب خوش‌دستی است. اگر من مجری طرح ولایت موسسه‌ی امامِ قم بودم و یا مجری طرح‌های معرفتی این کتاب را برای خواندن در آن‌جا پیش‌نهاد می‌کردم.

نیاز به توضیح بیش‌تری نیست در مورد این که چقدر با این کتاب زندگی کردم. کتابی 128 صفحه‌ای منتشره‌ی نشر چشمه و فقط 3000 تومان. خدایی می‌ارزد. (دم حمید حبیب‌الله گرم که این را به من پیش‌نهاد کرد).

کتاب حاوی مقاله‌های کوتاه و نابی است. طنر تلخی دارد و نگاه داستانی.

از جهت اسی بودنش می‌شود نمره‌ی خیلی خوب به آن داد. البته نه عالی. چون هر چه باشد آمریکایی است دیگر. بگذارید از 100 امتیاز همیشه 20تایش را به خاطر مسلمانی و اصول دینی کنار بگذاریم.

جمله‌ای از این کتاب را انتخاب کرده‌ام. البته فقط تقدیم به حسین عربی، روان‌شناسِ عمل‌گرای مذهبی طرف‌دارِ فروید:

«فروید می‌گفت نمی‌دانم زنان در پی چی هستند. اما من می‌دانم در پی چی هستند: در پی عده‌ی زیادی آدم هستند تا با آن‌ها حرف بزنند».

فکر کنم خواندن زبان اصلی این کتاب لطفِ دیگری داشته باشد. احتمالا باید کتاب a man without country مثل نقل و نبات در اینترنت ریخته باشد. متنی که به وصیت‌نامه‌ی ونه‌گوت هم معروف است. آبان 90. «من تا صبح بیدارم» عنوان رمانی کوتاه و یک دست است از جعفر مدرس صادقی. این نویسنده‌ی خوب اصفهانی در این رمان داستان زندگی سیاسی در دوره‌ی احتمالا انقلاب یک دانش‌جوی چپ‌گرا و عشق‌های او را نوشت.

من به کتاب 70 از 100 می‌دهم به جهت روانی و یک دستی و شخصیت‌پردازی خوب.

شخصیت مریم برای من جالب و تناقض‌آلود و داستانی بود.

این کتاب 120 صفحه‌ای است و چاپ چهارم، 1389، آن 2800 تومان قیمت دارد. آرامی کتاب از عنوان متن و محتوای آن معلوم است. چقدر آرام: (صفحه‌ی 108)

همه جا بدون استثنا تعطیل بود. هیچ آدم بی‌خانمانی به چشم‌مان نخورد که کنار پیاده‌روها یا توی پارکها خوابیده باشد، هیچ پاسپان و ماموری به چشممان نخورد که توی خیابان گشت بزند. همه جا ساکت و امن و امان. شهر دست خودمان بود. خودمان بودیم و خودمان.

آبان 90

«ناخمن» عنوان مجموعه داستانی است از لئونارد مایکلز در 143 صفحه و منتشره‌ی نشر نی. چاپ اولش، 1385، را 1600 تومان خریدم.  این حمید حبیب‌الله پیش‌نهادهایی خوبی می‌کند. دمش گرم. کتاب یادداشتی در انتها دارد که زیبا و آموزنده است.خوب بود در نظرم از نظر داستانی. یعنی حول و حوش 60. 

«می‌گویند زندگی که تجربه نشده ارزش زیستن ندارد. ناخمن با تجربه کردن زندگی‌اش مخالفتی نداشت اما پس خودِ زندگی چه می‌شود؟»(صفحه‌ی 120)آذر90

«دفاع لوژین» رمان مدرن و زنده‌ای است از ناباکوف. در این رمان 336 صفحه‌ای داستان تراژیک زندگی شطرنج‌بازی به نام لوژین را می‌خوانیم. کتاب را نشر کارنامه منتشر کرده و تا دیر نشده بخریدش. چون حسنش برای ما طبقه‌ی متوسط این است که چاپ 84 آن هنوز تمام نشده و قیمتش روی یک کاغذ عالی و نسبتا سنگین با صحافی نفیس و قطع مربعی‌شکل فقط 3950 تومان است.

مترجم کتاب، رضا رضایی چیره‌دست است. با توجه به این که خود رضا رضایی زمانی شطرنج‌باز خوبی بوده است، ترجمه‌ی کتاب علی رغم اصطلاحات و توصیفات پیچیده‌اش بسیار خوب از آب درآمده است.

رمان توانسته شطرنج و زندگی لوژین را با هم درآمیزد و عشق دربرگیرنده و ترسناک لوژین به شطرنج را معلق و مات‌گونه از آب درآورد. شطرنج در این کتاب همان زندگی است و چنان شطرنج بر زندگی لوژین سیطره دارد که توصیف‌های ناباکوف شطرنجی از آب درآمده است. همچون توصیف بناها و کاشی‌ها و طبیعت...

به این داستان می‌توان نمره‌ی عالی داد؛ و به نظرم 90 از 100.

جنگل واژگون سالینجر.  غیر از دفاع لوژین که در کناره‌ی وبلاگم معرفی شده، آثاری چون خواب خوبِ بهشت؛ نوشته‌ی سام شپارد، بیابان تاتارها، نوشته‌ی بوتزنی، مدرسه‌ی قدیم نوشته‌ی توبیاس وولف، و کتابی از نشر نی را که بیش‌ترش به صورت گفتگوی تلفنی بود و نامش اعتماد نوشته‌ی دورفمن را نیز خوانده‌ام. هر سه‌ی این‌ها آثاری قابل توصیه هستند مخصوصا کتاب ترسناک بیابان تاتارها. همچنین کتابی از هاینریش بل، آقای جوادی آملی، ایتالو کالوینو، و پل آستر را نیز زخمی کرده‌ام.  که قطعا کتاب جوادی آملی را خواهم خواند.

هانسنس ماگنوس انسنس برگر کتاب مهم و خلاقانه و موشکافانه‌ای نوشته به نام «در ستایش بی‌سوادی». این کتاب که مجموعه‌ی چند مقاله است در 152 صفحه پیرامون چیزهایی صحبت می‌کند که جزو بدیهیات روزمره‌ی ما شمرده می‌شود. و هدف آن به تردید انداختن مخاطب درباره‌ی دام‌هایی است که سبک‌زندگی‌های یک شکل برای ما پهن کرده است. و البته به درستی نام این کتاب در ستایش بی‌سوادی است، چرا که مهم‌ترین مقاله‌ی همین کتاب و به‌ترینش و هم‌آوزترین با ذهن منِ میثم امیری همان مقاله‌ی اولش است؛ در ستایش بی‌سوادی. البته مقاله‌ی آخر که دیدی تاریخی و بسیار جامع درباره‌ی مساله‌ی تجمل دارد هم مقاله‌ی خوبی است. مخصوصا دید تاریخی آن بسیار عالی و بی‌داد کننده است. کاملا ذهنِ پرسنده را درگیر می‌کند و آدم را مستاصل جواب نگه می‌دارد.

نشر ماهی این کتاب را منتشر کرده و قیمت چاپ اول/1390 که من خریده‌ام 3500 تومان است. این کتاب به توصیه‌ی حمید حبیب‌اللهِ کتاب‌پیشه خریده شود و البته توصیه‌ی به‌جایی بود. و جالب است که «در ستایش بی‌سوادی» برای آدمی که سودای دموکراسی و آزادی از همان نوعِ مدرنش دارد، از نمونه‌های وطنی‌مان اصیل‌تر و به مراتب واقع‌بینانه‌تر است.

مشکل این کتاب در نظر من ترجمه‌ی آن بود. نتوانستم با ترجمه‌ی پرطمطراقِ محمود حدادی ارتباط برقرار کنم. او با زبانی سنگینی و در پاره‌ای از موارد کلمات نامانوس و کهنه نفسِ متن را گرفت. بعضا جمله‌های طولانی و عبارت‌های مغشوش که به گم‌گشتگی‌ نهادِ گزاره‌های منجر می‌شد خوانش کتاب را برایم سخت کرد. یک جورایی مطمئنم که این کتاب با زبانی روان نوشته شده و ترجمه آن را از اصالت انداخت. نباید با این جور متن‌ها شوخی‌های سنگین کرد.

به کتاب، به لحاظ تحلیلی بودن، می‌توان 85 از 100 داد؛ یعنی عالی.

«منطق» از سری کتاب‌های نشر ماهی است که در حوزه‌ی علوم انسانی درآمده است. کتاب درباره‌ی منطق ارسطویی است و ریشه‌های الهی است که باعث شده منطق ارسطوبی به وجود بیاید. کتاب ریاضیات بالای متوسطی دارد و برای کسی که آشنایی با متون ریاضی نداشته باشد خواندنش سخت است.

کتاب را گرهام پریست نوشته و هنوز زنده است. در حالی که دو سه روشن‌فکر هم به بهرام اسدیانِ جوان در امرِ ترجمه کمک کرده‌اند، ولی به نظرم ترجمه‌ی برخی از قسمت‌ها ثقیل از آب درآمده است.

چاپ اول این کتاب 180 صفحه‌ای را 3 هزار تومان خریده‌ام که قیمت دانش‌جویی و متناسبی است.

دو فصل اول و دو فصل آخر فوق‌العاده مفید و زیبا هستند. مخصوصا دو فصل آخر. به زبانی روان و جذاب و با عباراتی خلاقانه.

دارد که:

«یکی از گیج‌ کننده‌ترین چیزها درباره‌ی زمان است که در جریان است» (صفحه‌ی 89).

از نظر معرفی یک مساله‌ی مهم علوم انسانی، یعنی منطق، به این کتاب 70 می‌دهم. یعنی خیلی خوب. البته نه یک خیلی خوبِ فوق‌العاده.

«مرگ و پنگوئن» کاری است تلخ و گزنده از آندری کورکوف و با ترجمه‌ی خوبِ شهریار وقفی‌پورِ داستان‌نویس. داستانی به این دل‌هره‌آوری تا به حال نخوانده بودم. این تلخ‌خوانی از حمید حبیب‌الله تمام نشدنی است که عکسش را پیش‌نهاد کرده‌ام... کار اصیل است. به قول فراستی تلخی از توی دل قصه بیرون می‌آید. از آن نتیجه می‌شود.

انتشارت روزنه این کار را چاپ کرده و متاسفانه هنوز توی چاپ اول مانده است؛ 3500 تومان.

صفحه به صفحه‌ی این 284 صفحه با تلخی درآمیخته است. تلخی اصیل و مردانه و بدون ادا. ته‌مایه‌ی طنز در این اثر نهفته است؛ اما طنزی انسانی... این داستان می‌خواهد انسان بودن را به ما آموزش بدهد. این درکِ من از این کار بود. و چقدر کورکوف در این اثر مهربان است. چقدر آدم خوبی است. آدم احساس می‌کند یک مذهبیِ نورانی این کار را نوشته. دستِ کم یک مسیحی متدین. نخواسته فیلم بازی کند.

بی‌آن‌که محدودیت اخلاقی برای تصویر کردن سکس‌های این کتاب ساخته شده باشد، سکسش بلافاصله به یک تعهد اخلاقی عمیق تبدیل می‌شود.

شخصیتِ دل‌نشین کتاب متعهدانه خضوع می‌کند؛ حتی دربرابر یک پنگوئن. این رمان از صفحه‌ی شروعش تا به آخر اخلاقی و در عین حال بسیار تلخ است.

و چقدر دنیا شیرین و جای پرنوری است وقتی می‌توان در آن کاری به تلخی «مرگ و پنگوئن» را بخوانی.

به قول علما؛ دارد:

«اما هنوز چیزی در ذهنش زنگ می‌زد که پول نتوانست کاری برایش بکند...» صفحه‌ی 161

این کتاب داستان؛ از من 95 از 100 می‌گیرد؛ یعنی عالیِ خیلی خوب.

«تربیت احساسات» فلوبر را مهدی سحابی مانند ترجمه‌های مدرن دیگرش درآورده و چقدر خوب درآورده. عین کاری که فلوبر کرده. و آن درآوردن احساسات یک جوان فرانسوی قرن نوزدهمی است.

مهم نیست این کتاب 636 صفحه‌ای 13800 تومان قیمت دارد. آن‌چه که مهم است همان بیان احساسات است... از این کتاب بسیار بهره بردم. آن هم در انتقال احساسات. چطور احساسات‌مان را انتقال دهیم؟ بهش فکر کرده‌اید...

نشر مرکز این جور رمان‌های مهم مدرن را خوب چاپ کرده. تر و تمیز است. درباره‌ی انقلاب فرانسه و بحث‌های روشن‌فکری آن دهه هم حرف زیاد زده. اما من همان 80 را به آن می‌دهم به خاطر انتقال احساساتِ «تربیتِ احساسات». یعنی خیلیِ خوبِ خیلی خوب.

در همان صفحه‌های انتهایی‌اش چنین انتقال احساسات می‌کند:

«وجودتان، کوچک‌ترین حرکت‌تان به نظر می‌رسد اهمیتی فوق انسانی داشته باشد».

«بازی در سپیده‌إم و رویا» داستانی از شینتسلر و «در انتظار گودو» نمایش‌نامه‌ای از بکت است. من هر دوی این کتاب‌ها را خوانده‌ام و با هم. بنابراین هر دو را با هم معرفی می‌کنم. تصویر هم نیمی از کتاب بکت است و نیمی از دو داستان شینسلر. ترجمه‌ی هر دو کتاب خوب بود و ترجمه‌ی بکت به‌تر بود. ترجمه‌ی علی اکبر علیزاد. بازی در سپیده‌دم داستان عالی بود. یک داستان کامل. رویا هم همان داستانی است که فیلم چشم‌های باز بسته‌ی کوبریک از رویش ساخته شده است. داستانی فلسفی و درباره‌ی فروپاشی روابط انسانی در غرب. آن طور که ادعای شینتسلر و کوبریک است.

در انتظار گودو هم یک نمایش بی‌رنگ و جالب و منتظرانه است. من بعد از آن که صفحه‌ی آخر را خواندم، هم‌چنان منتظر گودو بوده‌ام. بکت در این نمایش‌نامه درباره‌ی فلاکت انسانی حرف زده است و ول‌گرد بودنش. فرقی هم نمی‌کند ولادیمیر با سواد و یا استراگون احمق و ساده‌دل باشد. هر دو ول‌گرد هستند. یک جورایی همه‌ی ما ول‌گرد هستیم. ول‌گرد بودن خیلی به‌تر از لاکی یا پوتزو بودن هستند.

جمع قیمت این دو کتاب به 8 هزار تومان نمی‌رسد. هر دوی این کتاب‌های می‌توانند 80 بگیرند یعنی خیلی خوبِ عالی. البته اگر داستان شینتسلر همان بازی در سپیده‌دم را داشت 90 می‌گرفت.

در انتظار گودو تکه‌های تکان‌دهنده‌ی زیادی دارد مانند تکه‌ی ارباب به بابر بخت برگشته‌اش. باربر هیچ‌گاه بارش را بر زمین نمی‌گذارد؛ پوتزوی ارباب نظرش این است:

«می خواهد به نوعی خوش خدمتی و جلب نظر کند تا نگهش دارم.»

سه کتاب خوانده‌ام. هر سه را معرفی می‌کنم. یکی «یکی مثل همه‌»ی فلیپ راس است. کتابی تلخ و انسانی درباره‌ی مرگ. در 139 صفحه، 3300 تومان، به همت نشر چشمه، راث داستان پیرمردی را می‌گوید که تقابل‌هایش و نزدیکی‌هایش با مرگ را نقل می‌:کند. ترسناک است وقتی می‌"گوید: «پیری یه مبارزه‌ست عزیزم، با همه چیز. یه نبرد بی امانه، اونم درست وقتی تو ضعیف‌ترین حالتت هستی و هیچ نیرویی برای جنگیدن با چیزی تو وجودت نمونده...» ص 112.

این کتاب را به خوبی پیمان خاکسار ترجمه کرده و به آن 60 می‌دهم. یعنی متوسطِ خوب. معلوم است که ایدوئولوژیک رای داده‌ام. من که بچه شیعه‌ام این روایت از مرگ توی کتم نمی‌رود. فهمیدی؟

کتاب بعدی کتاب کم‌مانند کورت ونه‌گوت بزرگ است؛ «گهواره‌ی گربه». 408 صفحه با ترجمه‌ی علی اصغر بهرامیِ ونه‌گات‌کار و به همت نشر افق و با قیمت 5800 تومان. به قول حمید حبیب الله او یک بسیجی بی‌ایدوئولوژی است. بله همین طور است. بردارم عزیزم ونه‌گوت آخر بچه بسیجی‌های رمان‌نویس آمریکایی است. ما هم‌چون آقای رهبر در جهان فقط یک فیلتر داریم؛ مخالفان صهیونیستِ مسیحی و یهودی دوستان ما هستند... تازه من همان یک فیلتر را هم ندارم. می‌بینید با این لیست صد نفره‌ای که دارم درست می‌کنم.

اما گهوراه‌ی گربه یک رمان عالی است در باره‌ی همه‌ی آن‌چیزی است که او در رمانش به درستی به آن اشاره کرده است. یعنی: «مشکل دنیا همین جاست : کسانی در راس هرم قدرت ایستاده اند که مثل سنگ سخت و خشک و بی عاطفه اند».

رمان داستان نویسنده‌ای است که می‌]خواهد در مورد اولین سازنده‌ی بمب اتم داستان بنویسد. او در این راه درگیر اتفاقات جالبی می‌شود.

به این کتاب هم 97 می‌دهم. یعنی «تقریبا عالیِ عالی».

اما «هاگاکوره». این کتاب قرآن سامورایی‌ها است. این کتاب را حسینی در نشر چشمه منتشر کرده است. این کتاب در 176 صفحه و با قیمت 3800 تومان ارائه شده است. مشکل این است که این کتاب از ژاپنی ترجمه نشده است؛ از انگلیسی ترجمه شده است. و همین باعث شده که برخی از جاها اصیل ترجمه نشده است. این برداشت من بود. اما این کتاب پر از دستورات اخلاقی سازنده است. نه تنها فقط به درد سامورایی‌ها می‌]خورد که به درد شیعه‌ها هم می‌]خورد. تفکرشان خواندنی و جالب است. و به همه‌ی بچه‌شیعه‌ها و علما و مراجع تقلید و آقای رهبر هم توصیه می‌:کنم. همین الان به سایت آقا می‌روم و کامنت‌ می‌گذارم که رهبری این کتاب را بخواند. فکر نکنی این را از روی هوا می‌گویم. بل‌که باید بدانی «در نظر سامورایی یک کلمه هم مهم است».

به این کتاب 85 می‌دهم. یعنی عالیِ خوب.

«رفیق اعلی» نوشته‌ی بوبن در صد و خرده‌ای صفحه با قیمت 4000 تومان توسط نشر طرح نو منتشر شده است. مزخرف بود. همین. نمی‌توانم به آن نمره بدهم.

«گریز دلپذیر» داستانی است فطرت‌جویانه و پاک از نویسنده‌ای جوان در آن طرف مرزها، فرانسه، به نام آنا گاوالدا. این طرف آب هم آن را الهام دارچینیان ترجمه کرده و با قیمت 3500 تومان توسط نشر قطره منتشر شده است. این رمان 148 صفحه‌ای داستان بازگشت به فطرت انسانی و روحیات کودکی‌مان است. این کتاب کتاب زندگی روزمره و تکه‌ای از خاطرات شیرین کودکی بود و آن قدر زندگی درش بود که الان دقیقا یادم نیاید آخر داستان چه اتفاقی رخ داد. یا دقیقا در آخر آن سفر جالب چه شد!

کتاب را مدت‌ها پیش خریده بودم و کم پیش می‌آید رمانی 4 ماه توی دست و بالم باشد و نرسم بخوانمش. البته آشنایی با حمید باعث شده بود داستان‌های 4 ماه پیش خریده‌ام را نخوانم. اتفاقا مضمون داستان هم یک مضمون شادِ فکربرانگیز و به یاد آورنده‌ی فطرت کودکی ماست به یاد آوردنده‌ی چیزهایی که از گذشته نخوانده‌ایم. به یاد آوردنده‌ی حاسبوا قبل ان تحاسبو است. و از این جهت کتابی اخلاقی هم محسوب می‌شود.

دارد:

«حرف زدیم، حرف‌ها زدیم، همان حرف‌های ده سال پیش، پانزده یا بیست سال پیش، یعنی کتاب‌هایی که خوانده بودیم، فیلم‌هایی که دیده بودیم،آهنگ‌هایی که گوش کرده بودیم، سایت‌هایی که کشف کرده بودیم روی علف‌ها دراز شدیم، انواع و اقسام حشرات ریز هجوم آوردند و نیشمان زدند، به ریش خود خندیدیم. از آن خنده‌های جنون آسا و داغی آفتاب تن‌مان را سوزاند»

کتاب را دوست داشتم به آن 80 می‌دهم؛ خیلی خوبِ عالی.

«تاریخ فلسفه‌ی غرب» جلد دوم؛ نوشته مصطفی ملکیان و در 296 صفحه. این مجلد از فیلسوفان مدرسی شروع می‌کند و تا آخر لایپ‌نیتز پیش می‌آید.

توضیحات بیشتر در مورد این اثر را پس از اتمام جلد چهارم خواهم داد. آن موقع به کلش یک نمره خواهم داد. البته از جنس نمره‌ی یک شاگرد کوچک که در ارزیابی به استادی محترم و بزرگ می‌دهد.

آمار کتاب‌هایی که اخیرا خوانده‌ام برایم رضایت‌بخش است. من توانسته‌ام کتاب‌های تاریخ فلسفه‌ی غرب، جلد سه و چهار، نوشته‌ی استاد مصطفی ملکیان، رمان عامه‌پسند، نوشته‌ی چارلز بوکوفسکی، کارخانه‌ی شکلات‌سازی، اثرِ رولد دال، هدیه‌ی ولنتاین، نوشته‌ی سارا عرفانی، و پاریس جشن بیکرانِ ارنست همینگوی را بخوانم. به این‌ها باید اضافه کنم مطلبی را که بواسطه‌ی حمید حبیب الله از جناب محمد قائد خواندم و برایم جالب بود. باید به این‌ها تورق چند کتاب را اضافه کنم. که مهم‌ترین‌شان کتاب انسان در عرف عرفان آقای حسن‌زاده آملی بود که می‌توانم بگویم تقریبا خواندمش.

کتاب مصطفی ملکیان یعنی دوره‌ی 4 جلدی تاریخ فلسفه‌ی غربش عالی بود. او با بیان زیبا، آرام، دقیق فیلسوفان غربی را از نظر بگذرانند. هر چند اثرش در باب فلاسفه‌ی معاصر کامل نیست، ولی جملاتش دقیق و با رعایت انصاف بیان کرده است. او در انتهای جلد چهارم مصاحبه‌ای هم انجام داده که در آن مصاحبه دقت و اتقانِ فکری‌اش را بیش از پیش به رخ مخاطب می‌کشد. غیر از این که استاد ملکیان تسلط بر زبان انگلیسی دارد، تقریبا اکثر کتاب‌های مهم درباره‌ی فلاسفه به زبان‌های دیگر را هم تورق زده است. تازه ملکیان این کتاب ملکیان سال 73 به قبل است. خدا می‌داند او در این 18-19 سال چقدر قوی شده است و توانسته عمیق‌تر شود. استاد می‌خواست در این بالغ بر 1300 صفحه بگوید:

«ما باید در مواجهه با عالم بفهمیم در کجای تاریخ قرار داریم و در تفکیر و تفسیق دیگران سودی نیست. در این مواجهه نه فقط افکار غربی که با فرهنگ عظیم شرق نیز آشنایی ضرورت دارد.»

به این کتاب 95 می‌دهم. یعنی عالیِ خیلیِ خوب.

 

رمان عامه‌پسند، نوشته‌ی بوکوفسکی با ترجمه‌ی عالی پیمان خاکسار و به همت نشر چشمه با قیمت 5000 تومان در بازار موجود است. رمان درباره‌ی کارگاه خصوصیِ عجیب و غریبی است که با شانس و اقبال موفق می‌شود مشکلاتش را حل کند. اما چه فایده؟ آیا فراری از مرگ است؟ به قول خودش:

«لعنتی مرگ همه جا حاضر بود. انسان، پرنده، چرنده، خزنده، جونده، حشرات، ماهی‌ها، هیچ کدام شانسی ندارند. از حالا آخر بازی معلوم است. نمی‌دانستم چه کارش کنم. افسرده شدم. پسرک مسئول خواروبار را می‌بینم که دارد خرت‌ و پرت‌هایی که سفارش دادم را بسته‌بندی می‌کند و بعد همراه کاغذ توالت و آبجو  و سینه‌ی مرغ در قبر خودش دفن می‌شود.»

به این کتاب، تقریبا 150 صفحه‌ای، 80 می‌دهم. یعنیِ خیلی خوبِ خوب. آخر کمی بی‌تربیت و بی‌سرودم قصه می‌گوید.

 کتاب «چارلی و کارخانه شکلات‌سازی» را به پیشنهاد یکی از اهالی کتاب خوانده‌ام و از خواندنش پشیمان نیستم. کتاب برای کودک و نوجوان نوشته شده ولی مباحثی دارد که بالاتر از آن سطح است. کتاب درباره‌ی بازدید چارلی از کارخانه‌ی عجیب و غریب شکلات‌سازی است. داستان کمی ساده‌لوح و ساده‌ساز است. هم در موضوع و هم در شخصیت‌پردازی. اما قابل توصیه است. این کتاب را شهلا طهماسبی ترجمه کرده است. و قیمتش هم 3300 بود. ترجمه‌اش خوب بود. خصوصا ترجمه‌ی شعرها. در این کتاب 175 صفحه‌ای می‌خوانیم:

«آقای وانکا دستش را دراز کرد و از کف قایق یک لیوان بزرگ برداشت و توی رودخانه فرو برد آن را پر از شکلات کرد و به است چارلی داد و گفت: این را سر بکش ! حالت را جا می آورد ! انگار از شدت گرسنگی داری از حال می‌روی!»

به این کتاب هم همان 80 می‌دهم. خیلی خوبِ خوب. برای ما بچه‌ها خوب است.

«هدیه‌ی ولنتاین» نوشته‌ی سارا عرفانی را که فکر کنم 120 صفحه و به قیمت 3000 تومان بود خواندم. مجموعه‌ی 9 داستان کوتاه بود. لابه‌لای آن ایده‌ها و داستان‌های خوبی بود. ولی در مجموع برایم راضی کننده نبود. خانم عرفانی نویسنده‌ی خوبی است و انشالله در آینده کارهای بهتری می‌نویسند. نوشته‌اند:

«در کیفم را باز می کنم. جعبه کوچکی را که با کادوی قرمز بسته بندی شده، بیرون می آورم و روی میز می گذارم. لبخند روی صورتت می نشیند. انتظارش را نداشتی. از اینکه دست خالی آمدی می فهمم که انتظارش را نداشتی. می گویم: «هر چی مغازه ها رو گشتم، دلم نیومد برات خرس و شکلات و از این مزخرفات بخرم که به هیچ دردی نمی خورن.» می خندی و دندان های سفیدت معلوم می شود. می گویی: «می دونم. لازم نیست توضیح بدی.» و هدیه را روی میز، به طرف خودت می کشی.»

به آن 50 می‌دهم. متوسطِ متوسط.

فرهاد غبرایی «پاریس جشن بیکرانِ» ارنست همینگوی را عالی ترجمه کرده است. این اثر 232 صفحه‌ای درباره‌ی تجربه‌های ناب همینگوی در پاریس است. که زیباترین و متفاوت‌ترینش برای من قسمت مربوط به اسکات فیتزجرالد بود. بسیار عالی بود. معلوم شد از یک همچین جانوری آن کتاب بی‌مانند، گتسبی بزرگ، بیرون می‌آید. کتاب خوبی است. مخصوصا برای ما عشق قلم‌ها. همینگوی یک نویسنده‌ی حرفه‌ای بود. این حرفه‌ای بودن ربطی به هوش یا توانایی مالی او نداشت. به ایمانی بستگی دارد که همینگوی به کارش دارد. باور ندارید تکه‌ی زیر را بخوانید:

«آن روزها پولی در بساط نبود که بشود کتاب خرید. من از کتابخانه "شکسپیر و شرکا" که عضو می پذیرفت کتاب به امانت می گرفتم. اینجا کتابخانه و کتاب فروشی سیلویا بیج در شماره 12 خیابان ادئون بود. در آن خیابان سرد که گذرگاه باد بود، این کتاب فروشی مکانی بود با نشاط، با بخاری بزرگی در زمستان ها و قفسه های پر از کتاب و تازه های کتاب پشت ویترین و عکس نویسندگان مشهور زنده و مرده روی دیوارها. عکس ها به عکس های فوری می مانستند و حتی نویسندگان مرده هم چنان بودند که انگار زنده اند. سیلویا چهره ای زنده داشت با خطوطی صاف و مستقیم، چشمانی قهوه ای که به سرزندگی چشم جانوران کم جثه بود و شادی دخترکی کم سن و سال، و موهایی مواج و بلوطی که از پیشانی ظریفش به عقب شانه می شد و زیرگوش هایش، روی خط یقه ژاکت مخمل قهوه ای اش می ریخت. پاهای زیبایی داشت و مهربان و پر جنب و جوش و دقیق و عاشق بذله گویی و غیبت. هیچ یک از کسانی که در زندگی شناخته ام با من مهربان تر از او نبود.»

80 به آن می‌دهیم. یعنی خیلی خوبِ خوب. من همیشه 5 نمره از آدم‌هایی مثل همینگوی کم می‌کنم. آن هم به خاطر این که خودکشی کردند.

«پرسه‌ها و پرسش‌ها» را خوانده‌ام. نوشته‌ی استاد داریوش آشوری. چاپ دوم و به قیمت 7800 تومان. این کتاب 392 صفحه‌ای مجموعه مقاله‌های داریوش آشوری است که به همت نشر آگه در سه بخش گردآوری شده است؛ «چهره‌ها»، «گشت-و-گذار»، و «نقد-و-نظر». مقاله‌اش پیرامون ویتگنشتاین و نوشته‌ای دیگر با عنوان «تراژدیِ روشن‌فکری‌ِ ما» برایم جذاب بود. نقدهای آشوری بر فرهنگ‌ها، هم‌چون فرهنگِ هزاره و فرهنگ سخن، تیزبینانه و با دقت و به دور از ادبیاتِ تحقیرآمیزی است که در نقدها نثار هم می‌کنیم. در نهایت نقدش بر «حافظ به روایت کیارستمی» هم ظاهری جذاب و ادبیاتی کشش‌دار داشت.

همه‌ی 29 مقاله‌ی این کتاب قابل توصیه است. و به نظرم باید به آن نمره‌ی 90 داد. عالیِ خوب. 

آخرین کتابی که خوانده‌ام:

«هرگز رهایم مکن» رمانی است از ایشی گورو. در 346 صفحه و با ترجمه سهیلِ سمّی و به همّتِ نشر افق. این کتاب را به‌تر از «بازمانده‌ی روز» نیافتم. به نظرم حواشیِ آن می‌توانست کم‌تر باشد، و داستان کمی باد کرده بود.

داستان درباره‌ی پرستارِ جوانی است که خاطره‌های سال‌های نوجوانی و جوانی‌اش را مرور می‌کند. این اتّفاق‌ها در جایی به نام هیلشم اتّفاق می‌افتد و بعد به جاهای دیگری کشیده می‌شود.

کتاب، از این جهت که سعی کرده حتمی فضای متفاوتی بسازد و ما هم این سعی را خیلی راحت می‌فهمیم، نشان می‌دهد که کاری است تکراری. 80 باید بهش داد. قصّه‌اش عالی است.

در روزهای اخیر کتاب‌های خوبی خوانده‌ام. فکر کنم آمارش از دست در رفته است. در ایام‌الله‌ِ نمایش‌گاه؛ «قیدار»، «ارتش سرّیِ روشنفکران»، و «آداب الطّلاب» را خوانده‌ام. اوّلی رمانی است از رضا امیرخانی که کتابِ خوبی‌ست. 80 به‌اش می‌دهم. در 300 صفحه قصّه‌ای را خیلی خوب گفته است. 9000 تومان قیمتش است و تا حالا، در کم‌تر از یک ماه، به چاپ سیّم رسیده است.

دویّمی از سری کتاب‌هایِ تازه‌نشرِ انتشاراتِ کیهان است؛ نوشته‌ی پیام فضلی‌نژاد. در نزدیک‌های 500 صفحه می‌خواهد بگوید که روشنفکرانِ ما ارتشِ سرّی دشمنان‌مان هستم. که البته حرفِ جدیدی نیست. اما کتاب به خوبی توانسته مستدل باشد. با این اشکال که نباید با دید پیامِ فضلی‌نژاد علوم انسانی خواند. چون هیچ آدم پاک و سالمی از تویش بیرون نمی‌آید. ولی درس خوبی است که آدم می‌خواهد حرفش را، ولو به اشتباه، بزند سعی کند مستدل بزند. از آن دست کتاب‌هایی‌ست که می‌شود به روشنفکرها هدیه‌اش داد.

آخری هم کتابی بود در بیانِ سلوکِ طلبه‌داری آقای مجتهدیِ تهرانی از مجتهدین و علمای مشهور تهران که 5 سالی است رحلت کرده است. این کتاب تقریبا 600 صفحه‌ای حکایت‌های شیرینی دارد و خوش‌خوان است. به نوعی سعی کرده برخی دستورهای معراج السّعاده را به زبانِ امروزی بیان کند.

کتابی از پورامینی، که داستانِ بلندی بود، به نام «خیالت راحت رییس» را هم خواندم. کارِ متوسطی بود. 60. نمی‌دانم چرا این کتاب را خریدم...

«جنبه‌های رمان» ِ فورستر را هم تقریبا خوانده‌ام. ولی برخی جاهایش را گربه‌شور کردم. خیلی از بحث‌هایش سردرنیاوردم. شاید این‌ها کتاب‌های بزرگ‌سالی‌ست.

راستی در ایام نمایش‌گاه، کتابی را هم به سرعت خوانده‌ام که خیلی خوب و خوش‌خوان و زیبا بود، به جز 20 صفحه‌ی آخرش. نامِ کتاب «فرا اخلاق» بود؛ نوشته‌ی علیِ شیروانی و منتشره‌ی کانون اندیشه‌ی جوان.

آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌ام:

زیاد خوانده‌ام. این را می‌دانم. ولی شاید آمارش از دستم در رفته باشد. چون سرِ هر مطلب، شروع می‌کنم چیزکی درباره‌ی هر کدام نوشتن.

یک؛ مجموعه‌ی نقدهای محمدرضا سرشار بود که حدود 350 می‌شد. به همّتِ نشرِ تکا. 80 بهش می‌دهم. پسندیدم. سرشار در نقد آدمِ قوی‌ای‌ست. ولی زیادی دنبالِ دشمن می‌گردد و دنبالِ زمین زدن است. دستِ نویسنده را چندان نمی‌گیرد.

دو؛ رمان «من منچستر یونایتد دوست دارم». نوشته‌ی یزدانی‌خرّم. 60 بهش می‌دهم. هجوِ تاریخ و هجوِ رمان بود. صحنه‌های درخشانی داشت. توصیف‌های خیلی خوب. لحنِ مناسب و مسلط. شخصیّت‌هایی صحیح. ولی من دوستش نداشتم. دوست ندارم کسی این‌جوری با رمان شوخی کند. ای کاش یزدانی خرّم، یکی از چند ده قصّه‌ی رمان را برمی‌داشت با همان کار می‌کرد. نه این که به نوعی برخی ایده‌های ناب را زخمی کند. آن قدر به لحن توجّه نشان داد که به کلّی قصّه‌گفتن را فراموش کرد. تئوریزه کردن از این شاخه به آن شاخه پریدن. من از این نوع گفتمان‌سازی خوشم نمی‌آید. ما توی این مملکت هنوز نمی‌توانیم راحت قصّه بگوییم. در چنین مقطعی، از این شاخه به آن شاخه پریدن را تئوریزه کردن، کارِ درستی نیست.

سه؛ «نیمکتِ داغ» نوشته‌ی حمیدرضا صدر و منتشره‌ی نشرِ چشمه. 85 بهش می‌دهم. عالی. در شب‌های یورو بسیار بهم چسبید. کتاب را نخواندم، بل بوییدم. فوتبالیِ فوتبالی. کتابِ سیّمی بود که با نامِ «حمیدرضا صدر» خواندم. نامی که واجدِ نوعی ادبیّاتِ درست درباره‌ی فوتبال در این مملکت است. 400-500 صفحه‌ی فوتبالی و چندفرهنگی.

چهار؛ مقاله‌هایی از محمّد قائد را در سایتش خوانده‌ام. شما هم بخوانید. هر دو مقاله‌ی قائد را می‌توان یک کتاب حساب کرد. 85. نگاهی متفاوت به تاریخ و شخصیّت‌های انقلاب اسلامی دارد.

پنج؛ برای کاریِ جالب کتابِ The Modern Parent's Guide to Kids and Video Games نوشته‌ی استین‌برگ را خوانده‌ و بخش‌هایش را ترجمه کرده‌ام. جالب است که حساسیّت‌های این خارجی‌های سکولار نسبت به تربیّتِ درستِ بچّه‌های‌شان خیلی خیلی بیش‌تر از ما مسلمان‌های مدّعی است. جالب است بدانید که چقدر این‌ها روی بازی‌های رایانه‌ای و اینترنت رفتنِ بچه‌های‌شان حسّاس هستند. این کتاب را بخوانید بفهمید. 85. این کتابِ 150 صفحه‌ای هم در آمازون با قیمت 18 دلار موجود است و هم در سایتِ esrb به صورت رایگان برای دانلود قرار گرفته است. واضح است که من دویّمی را انتخاب کرده‌ام!

آخرین کتاب‌هایی که خوانده‌ام:

رمانی خواندم از کاپوتی با نام تابوت‌های دست‌ساز. این قصّه‌ی پلیسی را بهرنگ رجبی ترجمه کرد. در این رمان 101 صفحه‌ای ما هم با کارگاهی مفلوک همراه می‌شویم تا راز قتلی زنجیره‌ای را به دست آوریم. 85 بهش می‌دهم.

لادن رضایی کتابِ فرهنگِ مصوّرِ گرافیک را ترجمه کرده است. این کتاب در نزدیک به 300 صفحه مهم‌ترین اصطلاحات طرّاحی گرافیک را معرّفی کرده است. کارِ دوست‌داشتنی بود و من را به واژه‌های جدیدی آشنا کرد و می‌دانم دایره‌المعارف‌خوانی کارِ حرفه‌ای نیست. ولی چنین کردم و لذّت بردم. 85 نمره‌ای‌ست که از دادنش راضی‌ام.

«مکتبِ تفکیک» را خواندم، بدون این که دوستش داشته باشم. حس کردم نوعی جمود در آن دیده می‌شود. قلمِ ستایش‌گر و قدرشناسِ آقای حکیمی را پسندیدم. سنّتِ بزرگ‌داشتِ گذشته‌گان.

«تلخ‌ترین نوشته‌ی من» نوشته‌ی حیدرِ رحیم‌پور ازغدی را خواندم. به نظرم نوشته‌ی قوی‌ای نبود. شتاب‌زده نوشته شده بود. دقّت نظری لازم را نداشت. کتابِ جدّی نبود متاسّفانه. بیش‌تر به خاطرِ آن که ویرایستاریِ فنّی این کار فاجعه بود. خیلی هم فاجعه بود.

«سال‌های بنفش» رمانی از ابراهیم حسن‌بیگی بود که با علاقه خواندمش. قصّه‌ای سیاسی و دوست‌داشتنی و بدونِ ادا. معمولی بودنش را قبول داشت؛ ولی به طور حتم جزء کارهای مورد علاقه‌ام است. قصّه‌اش ساده و دوست‌داشتنی بود. دلم برای این جور داستان‌ها تنگ شده است. بیش‌تر به این خاطر که خودم بلد نیستم این طور داستان بگویم. به این داستان تقریبا 400 صفحه‌ای می‌توان 80 داد.

«لب‌گزه» مجموعه یادداشت‌های سیّد محمّد رضا واحدی را مطالعه کردم. یادداشت‌های از سرِ دغدغه‌ی ایشان هم مورد احترامِ حقیر است.

تنها یک کتاب را کامل خوانده‌ام در یک ماه اخیر؛ «ابن مشغله» نوشته‌ی نادر ابراهیمی. باقی کارها را زخمی کرده‌ام. علّت اصلی این بود که خودم مشغولِ کاری هستم. کارِ نادرِ ابراهیمی جذبم کرده است. دوست دارم باقی کارهای نخوانده‌ از او را بخوانم.

400 صفحه از «جنگ و صلح» تلستوی در قطع وزیری خوانده‌ام. با صحنه‌هایی درخشان با قلمِ پیامبرِ داستان‌نویسی.

داستان کوتاه‌هایی از سداریس خوانده‌ام. در ذهنم مانا نبوده‌اند. حتّی نام کتابش...

داستان‌ کوتاه‌هایی از کتابِ «کتابخانه‌ی بابل»ِ بورخس خوانده‌ام. عالی و کم‌مانند و بسیار هویّت‌زا بوده است.

مجلّه‌ی «نافه» را خوانده‌ام. شما هم بخوانید. گرایش‌هاشان کمی پنهان بود. ولی به طور قطع قوی‌ترین نشریّه‌ی ادبی بود که در چند سال اخیر دیده‌ام. خیلی حرفه‌ای‌‌تر از «همشهری داستان» و «تجربه» هم در مقابل آن شوخی‌ست. خواندنش هم طول می‌کشد.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۵۶
میثم امیری