انگشتان شما به جای حرکت عمودی، افقی حرکت کند (دربارهٔ قطعی اینترنت)
مخاطب این نوشته نویسندههایی هستند که در کانون حوادث نیستند و از سویی با قطع شدن اینترنت احساس خلأ میکنند.
چند روزی است اینترنت قطع شده است که به قول وزیر جوان، دودش به چشمِ سیستم میرود. هم دودِ امنیتی، هم دودِ تجاری. ولی فرصت مغتنمی است تا بزنیم بیرون. فرصتی است تا بیشتر معاشرت کنیم. همزمان کتاب بخوانیم و راهحل چه باید کرد را از بین سیاهیهای کاغذ و تحلیلهای تاریخی و مشاهدات خیابانی بیابیم. دیگر کسی نیست که از طرف حکومت یا اپوزیسیون، هشتگِ فیک و جشن همگانی ابتذال را کلید بزند. کسی نیست که همچون مگسی بر پیشانی ما بنشیند و ما را از دیدن و فکر کردن به مسائل اصلی و کلیدی جامعه باز دارد. فرصتی عالی است برای بازنگریستن در مشکل جمهوری اسلامی. موقعیتی حیاتی است تا بینیم کانونهای اصلی فساد و انحطاط در ایران چه نسبتی با سیستم دارند. آقازادههای کثیف کیستند و رانتخوریها چه نسبتی با سیاستهای اقتصادی جمهوری اسلامی پیدا کرده است. حال به دور از حواشی کاذب و هیاهوهایی که توییتربازهای دونبشه ایجاد میکردند، میتوانیم دقیقتر به فروبستگیهای سیاسی و فکری امروز بنگریم. دیگر نه فاسدان وصل به حکومت امکان آن را دارند که ذهنها را منحرف کنند، نه اطرافیان مفسدان اقتصادی اپوزیسیون و حامیان فرنگیشان خواهند توانست سرابِ آگاهی ایجاد کنند. از همهشان به دوریم.
مردم و کتابها رو به ما لبخند میزنند. دیگر لازم نیست انگشتتان را عمودی حرکت بدهید تا کانالها و پستها را ببینید. انگشتان شما افقی حرکت خواهند کرد تا کتابها را ورق بزنند. دیگر لازم نیست چشممان به صفحهای کاذب خیره شود، صفحههای حقیقی و باکیفیت و تازه از تاریخ معاصر کشورمان دارد از مقابل چشمهای ما عبور میکند.
گفتهاند انقلاب ۵۷، انقلاب کتابخوانها بود و یک کنشگر معتقد به آرمانهای انقلاب ۵۷، دوباره باید بکوشد ۵۷ی شود. دوباره در آن فضا تنفّس کند. به موقع و هوشمندانه عمل کند. این طور میتواند به دور از جنجالهای ساختگیِ بیبیسی و بیستوسی عمل کند و در برابر هر نوع ابتذالی واکسینه شود. این طور نه دغدغهنماییهای فیک ارزشینماها فریبش میدهد، نه شارلاتانهای سلبریتی میتوانند تحت تأثیرش قرار دهند.
چقدر خوب است سلبریتیهای جمهوری اسلامی خفه شدهاند و حرفی برای گفتن ندارند. کاش شورای امنیت کشور (که نمیدانم کجاست) عقل کند و چند روزی بیشتر اینترنت را بسته نگه دارد تا آنها نتوانند حرفی بزنند و خرمن پوشالیشان بیشتر دود شود. آن خواجگانِ در بندِ نقشِ ایوان به پستو خزیدهاند. ترسیدهاند و حالا ما بهتر میتوانیم یکدیگر را پیدا کنیم.
وقتش است دردیکشان میخانه به میان بیایند و ببینند و بگویند. از دیدهها روایت کنند. از پیرمردی بگویند که سهمش از سفره جمهوری اسلامی را یک ماشین لباسشویی مدرن تشخیص داده بود. آن را بر پشت انداخته بود و در تاریکی پیش میرفت. تنها لبخندش دیده میشد.
من سگ کی باشم که به مردم توصیه کنم. مخاطبم نویسندههایی هستند که فکر میکنند فضا بسته است و نمیشود کاری کرد. اتّفاقاً تازه وقتش است. وقت دیدن و مطالعه کردن و نوشتن و البته همیشه دیدن برای یک نویسنده اصل است.