دل چاپ/ استخدام یا انهدام
یالطیف
یکی از دوستان، یکی دو روز ِ قبل مطلبی برایم فرستاد در موردِ استخدام های جدید آموزش و پرورش. به نظرم اول مطلب را بخوانید و بعد اگر راغب بودید و حرف هایم گوش های تان را نمی آزرد و حوصله تان را سرنمی برد افاضات اضافه ی من را هم مطالعه کنید. جز یکی دو مورد اصلاح اشتباهات تایپی، هیچ دخل و تصرفی در مطلبِ رفیق مان نکردم.
========================================
باسمه تعالی
امسال یک خبر خوش دل بسیاری از دانشآموختههای علوم انسانی را شاد کرد و آن هم خبر استخدام 40000 (چهل هزار) نفر نیروی جدید در آموزش پرورش بود. برای دانشآموختههای علوم انسانی که احتمال پیدا شدن شغل دولتی برای آنها برابر است با احتمال پیدا شدن چراغ جادوی علاءالدین در انباری خانه شما، 40هزار فرصت شغلی چیزی کم از معجزه نیست.
این مساله که در کشور ما نه علوم انسانی خواندهها خودشان را در سطح سایر رشتهها میدانند و نه تحصیل کردههای سایر رشتهها برای مدرک دانشآموختگان علوم انسانی ارزشی قایلاند (البته واقعی تر این است که حتی برای تفکر و شخصیت علومانسانیها نیز ارزشی برابر قایل نیستند) مسالهای جدی است و شاید جزء top ten مسالههای جاری کشور باشد؛ اما اینکه این معضل فرهنگی از کجا نشات میگیرد و چه راه حلهایی دارد موضوع بحث من نیست.
1. نظریههای مشاوره و رواندرمانی،
2. روشها و فنون راهنمایی و مشاوره،
3. مقدمات راهنمایی و مشاوره،
4. روانشناسی شخصیت،
5. رویکرد مشاوره و رواندرمانی غایتنگر،
6. گامی در مسیر تربیت اسلامی جلد 1 و 2
7. جامعهشناسی انحرافات
به نظر شما آنچه در بالا آوردهام چیست؟ احتمالا حدس شما این است که اینها واحدهای درسی رشتههایی مانند مشاوره یا روانشناسی است. اگر این حدس را زدهاید تا حدی درست است اما دقیقتر این است که اینها مواد تخصصی آزمون استخدامی آموزش و پرورش برای رشتهی شغلیِ "مشاور تحصیلی" است.
طبق اطلاعیهی آموزش و پرورش افرادی میتوانند به عنوان داوطلب شغل "مشاور تحصیلی" ثبتنام کنند که یکی از این مدارک را داشته باشند:
1. کارشناسی و و کارشناسی ارشد مشاوره یا روانشناسی(کلیهی گرایشها)
2. مدرک تحصیلی حوزوی سطح 2 و بالاتر
خوب حالا از شما خواننده عزیز یک قضاوت منطقی میخواهم، در ارتباطِ بین رشتههای مشاوره و روانشناسی
با مواد امتحانی ذکر شده شکی نیست ولی سوال جدی این است که بین مدرک حوزوی سطح 2 با دروس ذکر شده چه همایندی و تناسبی وجود دارد؟
البته اینکه در کشور ما در اغلب موارد، دانشِ افرادی که در علوم انسانی تحصیل و تحقیق کردهاند به سخره گرفته میشود چیز جدیدی نیست تا جایی که؛ در حالی که ما در کشورمان فارغ التحصیلان فراوانی دررشتههای مدیریت و برنامهریزی آموزشی یا برنامهریزی آموزش عالی آن هم در سطح دکتری داریم یک مهندس، وزیر آموزش و پرورش میشود و یا یک پزشک وزیر علوم میشود(از این مثالها در دولت فعلی وجود دارد و در همهی دولتهای گذشته نیز وجود داشته است و منظور من دولت خاصی نیست. این یک تفکر شایع و فضای فرهنگیِ حاکم بر جامعهی ماست). اما چرا این آیین نامهی استخدامی مرا نگران کرده است؟ در انتخاب وزیر و تایید صلاحیت او وضعیت علمیِ فرد یک معیار دسته چندمی است و تایید صلاحیت وزیر بر اساس وضعیت سیاسی، لابیهای مختلف و سلیقهی نمایندگان است و در فضای کشور ما هم تقریبا کسی انتظار استفاده از معیارهای عقلی و علمی برای انتخاب وزیر و یا انتصاب سایر مدیران کشور را ندارد. اما اینکه متخصصان روانشناسی -که یک رشتهی جدی در ادارهی دنیای امروز است- به صورت رسمی و قانونی با افرادی همسان دانسته شوند که تخصصشان در علم فقه و اصول و حدیث است(و البته در جای خود علم بسیار مهمی است) اقدامی است که به تفکر غلطِ حاکم بر جامعه که در بالا به آن اشاره کردم دامن میزند. آیا مسوولانی که این آیین نامهی استخدامی را نوشته اند حاضرند برای یک پروژهی عمرانیِ ملی که نه، حتی برای خرید یک کامپیوترِ شخصی از یک روحانی مشاوره بگیرند؟
اینکه محتوای روانشناسی در دانشگاههای ما باید تصحیح شود، اینکه بسیاری از روانشناسی خواندهها حتی برای جامعهی ما مضر هستند و هزاران مطلب از این دست چیزهایی است که من خود بدان معتقد هستم، ولی اینکه یک وزارتخانه که قرار است پایهی علمیِ تمامی فرزندان این مرز و بوم را شکل دهد اینگونه کاری انجام میدهد که نه تنها غیر علمی است که بر خلاف عقل سلیم است به شدت انسان را نگران میکند.
از سوی دیگر این شیوهی استخدام کم کاریِ دانشگاهها و حوزههای علمیه را در تربیتِ متخصصان روانشناسی که حداقل خلاف فرهنگِ جامعهی ما عمل نکنند میپوشاند. قضیه جایی خطرناکتر میشود که مسوولان آموزش و پرورش ناکارآمد بودن بسیاری از دانشآموختگان روانشناسی را دلیلی برای استخدام روحانیون به عنوان مشاور تحصیلی بدانند که به نظر من از چاله در آمدن و به چاه افتادن است. روانشناس ناکارآمد نوجوان را به روانشناسی بدبین میکند در حالی که روحانی ناکارآمد، در جایگاه مشاور تحصیلی، نوجوان را از دین ناامید خواهد کرد.
از روحانیون عزیز که حقیقتا با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند نیز انتظار میرود که باز هم صبر پیشه کنند و بر اساس آموزههای دینی و اخلاقی از پذیرفتن مسوولیتی که در آن تخصص ندارند بپرهیزند.
سعادتمند باشید
التماس دعای خیر
این دست نقد و نظرها، از جنس نقدهای رضا امیرخانی است که الان 18 ساعت است درگیرم کرده با نفحاتش و انشالله تا امشب ماحصل ِ این درگیری های 18 ساعته را که تا آن موقع به نزدیکی های 26 ساعت خواهد رسید قلمی خواهم کرد.
اما در موردِ مطلبِ نوشته شده، من با دو چیز مشکل دارم!
یکی مواد آزمونی که وزارتِ فخیمه آموزش و پرورش (بر وزنِ بقیه ی چیزهای فخیمه ی مملکت) و دیگری با شرکت کننده گان در آن آزمون است.
به نظرم می آید هم آن چه به عنوانِ موادِ آزمون ذکر شده است انتزاعی و دور از واقعیت های جامعه است و هم کسانی که حق شرکت در این رشته را دارند به نظرم بسیار محدود شده به نظر می آیند.
برای خودِ من سووال است که تا کی قرار است روندِ مدرک گرایی در این بوم ادامه یابد؟ یعنی برای آموزش و پرورش ِ ما این مدارک هستند که حرف می زنند و نه انسان ها؟
بنابراین اعتقاد دارم:
1. مساله ی گزینش و تایید صلاحیت در این باره، نه برمبنای مخالفت های سیاسی، که بر مبنای وجدانِ کاری و تعهدِ اجتماعی فرد قرار گیرد. مثلا حسن توانسته در مرحله ی اول آزمون پذیرفته شود. نیکوست برای مرحله دوم برای جذبِ چنین نیرویی میزانِ موفقیتِ فرد در وظایفی که داشته است و یا رفتار ِ اجتماعی و اخلاقی و یا خیلی دینی فکر می کنم ملاک های تقوی اش ملاک قرار گیرد. خواه مسلمان باشد، خواه مسیحی. نیازی نمی بینم که طرف حتما ملتزم ِ به ولایت ِ فقیه باشد، که اگر نباشد هم در محیطی ریاپرور ملتزم می کنندش، نیاز است تا فرد نسبت به بچه های مردم احساس ِ مسوولیت داشته باشد و حالی شان کند که بتوانند در آینده با یک شخصیت اجتماعی قابل قبول پای به عرصه ی اجتماع بگذارند.
2. در موادِ آزمون نیاز به تجدید نظر می بینم. (ولی خداییش جایگزینی مناسب در ذهنم نیست با این که با جذمیت می دانم این دست علوم انسانی تجربه گرای ابتدای قرن ِ بیستمی کمترین کارکرد را در این بوم دارد.) اما برای یک مورد نظری دارم. غیر ِ موادِ عمومی آزمون، می بایست احکام اسلامی را هم به این آزمون افزود. بعید نیست دانش آموزان از این معلم ِ مشاوره تازه استخدام شده بخواهند احکام ِ غسل ِ جنابت، وضوی جبیره، استبرا و از این جور چیزها را بپرسند. من در دورانِ دبیرستانم معلمان مشاوره مان را خیلی بهتر از پیش نماز نمازخانه می شناختم. اصالتا قیافه ی پیش نمازمان در خاطرم نمانده است، اما آقایان سعیدی و حسن پور همچنان در خانه ی اول ذهنم هستند. پس، معلمان مشاوره در غیابِ کاهلی حوزه ی ما باید این نقیصه را جبران کنند و دانش آموزان را با برخی احکام ِ شرعی موردِ نیازشان بدون رودربایستی آشنا نمایند. یا حداقل این قدر اطلاعات داشته باشند که اگر دانش آموزی از آنان چیزی پرسید بتوانند جوابش را بدهند.
3. نقدِ اصلی ام به این نوشته این است که کی گفته فقط روحانیون حوزه و دانش آموختگان ِ مشاوره و روان شناسی حق ِ شرکت در این آزمون را دارند؟ به من بود می گفتم همه ی فرزندانِ این ملک! تنها چیزی که نیاز است همان حدِ سنی است تا سیستم نخواهد بچه ی 18 ساله و مردِ 50 ساله را استخدام کند. بجز این محدودیت، هیچ محدودیتِ مدرکی و سوادی دیگر نیاز نیست. منتها آزمون را باید واقعی برگزار کرد؛ همین. چه بسیار آدم هایی که روان شناسی بلندند و کار کرده اند و تجربه ها اندوخته اند. چرا این افراد با تیغ ِ داموکلسِ لیسانیس و فوق و از این جور چیزها، که در برخی دانشگاه ها و حوزه ها کمینه ارزش و کیفیتِ علمی را هم دارا نیست، باید سرشان بریده شود و لایق ِ مشاوره و راهنمایی فرزندانِ این ملت نباشند. اتفاقا به من باشد می گویم روحانیون جز، آیات عظام، علمایی که در موسسات نور و روح و حنا فعالیت می کنید، بجنبید برای یک رقابت نفس گیر و واقعی. حیف که چنین نیست و وقتی موادِ امتحانی آزمون واقعی نیست، خاتم کاری افرادِ شرکت کننده در آن کم سلیقگی می خواهد که خواسته.