انجمن اسلامی «مستقل» وابسته است
یا لطیف.
من دو نقد به نام انجمن اسلامی مستقل دارم. اوّل نقد عمیق را مطرح میکنم و بعد نقد سطحی را. به نظر میزانِ صدق این دو نقد فرقی با هم ندارد. منتها اوّلی علمیتر است و دوّمی پابلیکتر. ولی هر دو به یک اندازه مهماند. (نعوذ بالله مقایسهاش کنید با آثار امام و گفتار عمومی امام. به نظر من همان قدر که اسرار نماز امام عرفانی است، «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» هم عرفانی است. منتها اوّلی علمیتر و نظریتر است و دوّمی مردمیتر و عرفیتر. ولی هر دو درست هستند.)
پیشآهنگ
اوّل این که وقتی میگوییم یک چیز مستقل است یعنی چه؟ تصوّری از این استقلال در ذهن ما پدید میآید. یعنی کسی یا موضوعی که از هر چیزی آزاد است. مستقل بودن در کوتاهترین معنا یعنی وابسته نبودن. وابسته به هیچ کجا و هیچ چیز نبودن.
این کوتاهترین معنایی است که میتوان برای «مستقل» برشمرد. انجمن اسلامی هم اتحادیّهای است اسلامی از دانشجویان که اوّلین بار در 1321 پا گرفت و با همراهی به سه چهرهی محبوب مذهبی آن زمان یعنی بازرگان-چمران-طالقانی قوام یافت و بالید و نزدیک به هفت دهه است که با تجربههای گرانسنگی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدّس در اتمسفر دانشگاههای دولتی نفس میکشد. گاه چنان بر ضدِّ دولت میآشوبد که سه قربانی 16 آذری میدهد و گاه چنان با آن میآمیزد که پسند کنندهی «روحانی مچکرّیم»های فیسبوک میشود. البته پسوندِ اسلامی برای برخی اعضای اصلی آن در برخی دانشگاهها چندان مقبول نبود، ولی به آن تعهدِ تشکیلاتی دارند. وگرنه چپهای سرخ که در مفهوم خدا با جایش مشکوکند.
تحلیل ژرفتر
امّا از دههی 70 ناگهان انجمنی سربرآورد به اسم انجمن اسلامی مستقل. البته نطفهی این انجمن از بعد از تسخیر لانهی آمریکا شروع شده بود. منتها قوام تشکیلاتیاش به سالهای دههی میانی 70 برمیگردد و طنز قضیه اینجاست که خودش را انجمن اسلامی «مستقل» نامید.
تشکّلهای شبه «بسیج» (pseudo Basij) که طنزوارهای از بخشهای بسیج است از دههی 70 و با پا گرفتن دولت اصلاحات در دانشگاههای مختلف این مملکت زاییده شد. نمیتوان انکار کرد که این زایش از یک ضرورت دانشجویی نشأت میگرفت. حتماً یک خواست واقعی این تشکّلهای شبهبسیج را زایید. یعنی مطالبهای میان دانشجویان شکل گرفت و جوشش این خواسته یا مطالبه در قالب یک تشکل متبلور گشت. سه نمونه از این تشکّلها از باقی معروفترند. جاد (جامعه اسلامی دانشجویان)، تشکّل دانشجویان عدالتخواه، و انجمن اسلامی مستقل. برخی از آن تشکّلها مثل عدالتخواه و جاد در دوران حضیض تشکّلی هستند و برخی دیگر مانند انجمن اسلامی مستقل هنوز روپایند. البته تشکّلهای کوچک و ریز دیگری هم در دانشگاهها به فراخور نیاز تشکیلاتی و معرفتی دانشجویان دغدغهمند متولّد شدند.
آنچه مورد نقد و ناراحتی بلاگر هست نه وجود یا برپایی این تشکلهاست، چرا که این قلم هم در برپایی یک کانون مطالعاتی در دوران کارشناسی ارشدش نقش داشته و همچنان با اعضای مؤسس آن کانون مراودهی محکم تشکیلاتی دارد. آنچه عجیب است نام «انجمن اسلامی مستقل» است. نامی که از چند جهت نقض غرض است. (این نقض غرض در نام انجمن «اسلامیِ» اوریجنال 70 ساله هم به طور موضعی نیز دیده میشود. مثلاً در مقاطعی آدمهایی سکولار یا حتّی لاییک در انجمن اسلامی و ذیل این عنوان فعّالیّت میکردند.) امّا این نقض غرض در انجمن اسلامی مستقل یک امر سراسری است و محدود به یک دوران یا بخشی از یک فعّالیّت نمیشود. این به این معنا نیست که هر نوع فعّالیّتی در این انجمن اشتباه است. نه انجمن اسلامی مستقل به فراخور شناخت دانشگاه در برخی عرصهها حضور واقعیتر و عینیتری در قیاس با بسیج داشته است. منتها آنچه از این نوشته برمیآید نقد این نکته است که عنوان انجمن اسلامی مستقل با نامش خودش را نفی کرده است. قبل از آن که نقدی به روشها و راهبردهایش وارد باشد، پرسش اصلی به «نام»ش برمیگردد. وقتی تابلو و نام یک تشکّل اشتباه باشد و نافی خودش باشد، معلوم نیست که به همان اهدافی که خودش تعیین کرده وفادار باشد. یعنی ما با تشکّلی روبهرو هستیم که خودش به خودش معتقد نیست.
امّا چرا خودش به خودش معتقد نیست و چرا مستقل نیست؟ و چرا به یک موجود انگ چسبانده میشود که تو مستقل نیستی.
این نوشته یک پیشفرض دارد و آن هم این که «هیچ چیز یا جریان یا موضوع مستقل در جهان وجود ندارد.»
یعنی استقلال در نفس الامر معنا ندارد. استقلال در نسبت با چیزی تعریف میشود. به قول منطقیین «استقلال» از آن دسته «کلّی»هایی است که در نسبت با یک کلّی دیگر معنا مییابد. اگر شما میگویید «من مستقلم» باید بفرمایید که نسبت به چه «کلّی» مستقل هستید. پس اگر انجمن اسلامی «مستقل» میگوید «مستقل» است، یعنی دارد میگوید مجرّدا «مستقل» است. این در حالی است که موضوعی وجود ندارد که مجرّداً مستقل باشد. یعنی انجمن اسلامی باید بگوید «امری که از آن مستقل است» چگونه امری است. شاید این نام از یک ضرورت تشکیلاتی ریشه گرفته باشد و آن هم این که عدّهای میخواستند «انجمن اسلامی» باشند (شاید به این علّت که این ترکیب بدجوری زیر زبانش مزه کرده بود) و هم این که بگویند به انجمن اسلامی معهود که بنِ تاریخی معلوم و هویّت مجزّایی دارد، ربطی ندارند. پس چه باید میکردند؟ ساده است. کافی بود واژهای به این ترکیبِ دو واژهایشان اضافه کنند. حتماً در میان شعارهای سیاسی «مستقل» بودن بسیار بهشان چسبیده، بُردِ تبلیغاتیاش هم مناسب شناخته شده، و در نتیجه این شد آن واژهی که در آسمانها دنبالش میگشتهاند، در میان علوم انسانی «مدرن» یافتهاند. (این ادّعا به این دلیل است که مستقل بودن واژهای نیست که دین مبین اسلام به آن تأکید کند. این واژه بیشتر یک ترمِ سیاسی و جامعهشناختی جدید است که شاید در میان اثباتگراها بیش از همه طرفدار داشته است. چون ادّعای علوم انسانی مدرن مستقل بودنش است. این استقلال بیش از همه در جدایی دانش از ارزش به کار میآید.) جالب است که چگونه یک تشکّل انقلاب اسلامی که دردِ دین دارد و دردِ علوم انسانیِ بومی و دینی دارد، به سادگی در دامِ مدرنیتهای که خودش منتقدِ و گاهی نفیکنندهاش است گرفتار میشود.
در دنیای امروز که بحثهای به حقّی مثل «ساختار انقلابهای علمی» و «چیستی علم» مورد توجّه قرار میگیرد و از قضا تشکّلی خودش را علاقهمندِ این بحثها نشان میدهد، متأسّفانه خودش در علوم طبیعی 100 سال پیش گیر میافتاد و دعوی «مستقل بودن» سر میدهد. طرفه آن که هر انجمنی در هر جای جهان، چه بخواهد و چه نخواهد متعلّق به یک دستگاه فکری، متعهد به اصولِ ارزشیِ، و پایبند به هنجارهای خودش است. یک تشکّل «بازرگان-طالقانی» به نحوی، یک تشکّل «بسیجی» به نحوی، یک تشکّل «مارکسیستی» به نحوهی دیگر. نام آنها تا حدِّ زیادی نشان دهندهی همین تعلّقاتِ ارزشی آنهاست. با این توصیف، تشکّل دانشجویی مستقل، نمیتواند وجود داشته باشد. وقتی هر جماعتی را «تاریخی» است، پس «اقتضای تشکیلاتی» است، پس «آدمهای صاحب اندیشهای» است، و بدتر از همه «اهداف» و «راهبرد»هایی است. (پر واضح است یک تشکّل میتواند ادّعا کند مستقل از «سرمایهداری» است یا مستقل از «سوسیالیسم» یا مستقل از «ولایت قانونی فقیه» است، ولی نمیتواند ادّعا کند «کلّا» از هر تنابندهای مستقل است. چه آن که حتّی تشکّلی به نفی مستقل از تشکّل دیگری است، به اثبات یا ثبوت «وابسته» و پایبند به مفهوم دیگری است. مثلاً اگر بسیج دانشجویی به درستی مستقل از «لیبرالیسم» است، طبعا و قطعا وابسته به چیز دیگری است. که در متقنترین و دستکمترین تحلیل آن را میتوان وابستهی فکری و سازمانی به «نهاد ولایت قانونی فقیه» دانست.)
تحلیل روبنایی و سطحیتر
1. کدام مستقل وقتی انجمن از پول نفت ارتزاق میکند. همهی بحثهای بالا کشک و اختلاف بین علما. قبول. به من بگو چطور ممکن است چیزی از مال مفتِ نفت که از بیتالمال سرچشمه میگیرد بخورد و بیاشامد و قهقهی بزند و همزمان مستقل باشد. از نفتخوری که مال مردم است پرهیز نکردن و ادّعای مستقل بودن داشتن؟ مگر میشود؟
2. همین فردا جناب محمدّیان مسئول نهاد بگوید «ما انجمن اسلامی مستقل نمیخواهیم». ضررش بیشتر از نفعش برای انقلاب است. خرجِ اضافی است. همینهایی که هستند خوباند. دیگر انجمن مستقل نمیخواهیم. فکر کنم هر کدام از بزرگوارانِ مستقل با این تلنگر، شش دور، به خود بپیچند و محکم بخورند به دیوار. این هم وابستگی تشکیلاتی انجمن مثلا مستقل.
3. اینها آدم دعوت میکنند. مثل زیباکلام (سعید)، پارسانیا، رحیمپور، و... اینها میگویند علم، جهتدار است. علم پیشفرض دارد. این طور نیست که یک علم در همه جای جهان یک جور باشد. فرهنگ و سنّت در علم و دانش اثر دارد. بعد اگر این حرفهایی که تبلیغ میکند راست باشد، پس مستقل یعنی چه؟ کدام مستقل برادر یا خواهر؟ کدام مستقل؟ یا در راهِ نور به ظلمتی یا در راه ظلمت به نوری! که اگر اوّلی باشی مستقل از دوّمی هستی و اگر دوّمی باشی مستقل از اوّلی. ولی این طور نیست که از هر چیزی مستقل باشی. و وقتی از هر چیزی مستقل نیستی آن مستقل را از پسوند اسمت بردار. مستقل مُرد رفیق. دیگر هیچ چیز مستقل نیست.
پسنوشت:
1. یک نفر در این مملکت مستقل باشد، بعد از رهبری، حجت الاسلام شهاب مرادی است. که تازه او هم مستقل نیست. وابسته است به دستگاه امام حسین. ولی این عکس یعنی روحانی مردمی مستقل است از خیلی چیزهای خودساخته. خوبی این عکس این است که شهاب مرادی فقط تویش مستقل است. باقی همه وابستهاند. وابسته به جریان و حدود و خطوط قرمز و سانسورهایی که خودشان برای خودشان ساختهاند. و فقط این حاج آقای مرادی است که مستقل است از همهی آن خط قرمزهای خودساخته.
2. انتهای هفتهی بعد خواهم نوشت.