جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۰۳ ق.ظ
عکس کناری-حفظ
چیزی را که حفظ نیستی باید حفظ کنی. قرآن را که حفظ باشی که نمیتوانی حفظ کنی. تحصیل حاصل! تو که شبیه حفظ چیزی یا جایی یا کسی هستی که باید حفظش کرد. بیآن که نیاز باشد هیچ چیز را حفظ کرد در این جهان. حفظ جهانی که ثباتش و بودش و هستش و همه چیزش بیمن و حسهای من و محافظهکاریهای من هم برقرار است. حفظ اضافیترین چیزِ جهان است. من نه میخواهم چیزی را حفظ کنم و نه میتوانم و نه باید که چنین کنم. ولی میکنم. میکوشم که حفظ کنم چیزهایی را که حفظ کردنشان دست من نیست. که دست هیچ کس نیست. هیچ بنیبشری. من از حفظ معنای روشنی ندارم و شاید معنای روشنی هم نداشته باشد. که ندارد. حفظ، حصاریست که نه پرچین دارد و نه در. حصاری که حصن نداشته باشد حصار نیست. مرتع و هامون و دشت است. حفظ اینطور یله است. کانّه این صحرا.
کانّه این جنگل. یک جنگل که خودش با دست نامریی حفظ میشود. نگه داشته میشود. آن گاوها که میچرند این طورند. و روشن نیست من و حجّت به چه دلبستهایم. چه را میخواهیم نگه داریم و چرا؟ و آیّا نگهداری چیزی بر عهدهی ماست؟ که میتواند بر عهدهی ما باشد؟
حفظ کردن چیزی نیست که بشود حرفش را زد. انگار کن توی خانهات نشستهای و خانهات در 90 درصد وقتها از هم پاشیده است. سال در دوازده ماه، میپّری به خانمت و او هم میپّرد به تو و هر دو هَمَش همدیگر را به گه میکشید. مهمان میآید خانهتان. پیش خودتان میگویید میانهی خرده دعواهای زن و شوهری، صلح موقّت درست کنیم تا این زندگی به یغما رفتهتان بیش از این به باد نرود. «آبروی خودتان را حفظ میکنید.»
سر و کلّهی آقای حفظ اینجا پیدا میشود. اینجا که سرنوشت محتوم از هم پاشیدگی را دارید سه بعدی در زندگیتان تجربه میکنید، حس حفظ کردن این وضعیّت ناپایدار به ذهنتان میرسد. حفظ در شرایطی که حفظی در کار نیست زاییده میشود. شعار این یا آن را حفظ کن، وقتی گُر گرفته میشود که انگارهی حفظ نشدنش را قوی مییابید. که قوی هم هست. زن و شوهری که با هم خوبند و مدام قربان هم میروند و روزی صد بار به آرامی زیر گوش هم درد دل و داستان و خاطره با صدای مِلو و آرام و انگار که آب چشمه قُل میخورد تعریف میکنند که نیاز ندارند چیزی را حفظ کنند. چون چیزی برای حفظ کردن ندارند. وقتی چیزی را برای حفظ کردن پیدا میکنند، که هیچ چیزشان حفظشدنی نیست. این زن و شوهر نمیدانند که این مهمانی که خانهشان آمده همیشگیست. این مهمان نامریی، فرهنگ، سنّت، یا آن چیزیست که باید به خاطرشان همدیگر را تحمّل کنند. یا تو بگو حفظ کنند.
کتابم را در نشانی زیر میتوانید در نمایشگاه بیابید.
تا آخر هفتهی بعد.