یا لطیف
پیشنوشت:
این نوشته بدنهای دارد که من در زمینهاش چیزی نمیگویم. ساکتم. به اسمِ بدننوشت. انتقادی است. من در پسنوشت کمی دربارهی این بدنه حرف زدهام. جدای از درستی یا نادرستی این بدننوشت، مهم این است که بدانیم این دست نگرش به روحانیّونی که از هایتک بهره میگیرند بین آدمهای مسلمانِ باهوش طرفدارانی دارد. رواج چنین دیدگاهی و در پسند بودنش خیلی جالب نیست.
بدننوشت:
چند شب پیش درگیر بحثی بودیم با بَروبَچ دربارهی این که مثلا یک روحانی، که عمّامهی محترمِ مشکی یا سفید به سر دارد و از هایتک استفاده میکند، چه جور پدیدهای است. خوب است، بد است؟ مثلاً آیفونِ 5 دارد یا مثلاً نوتبوکِ 11 اینچ دارد یا مثلاً خودروی گرانقیمت سوار میشود.
بحث بین من و رسول و وحید و امین بود. رسول کارشناس ارشد جامعهشناسی، وحید کارشناس ارشد گیاهپزشکی، امین کارشناس ارشد جامعهشناسی.
من: بچّههای اَپلِ شهاب را دیدهاید؟ از این جدیدهاست؟
رسول به تأسّف سر تکان میدهد.
رسول: بله. از این جدیدها...
من: به نظر شما مشکلی دارد؟
امین: به نظرت همهی مردم میتوانند از این موبایل تهیّه کنند؟
من: از همین جدیدها؟! خوب معلوم است نه. قیمتش فکر نکنم زیر 2 میلیون آمده باشد.
امین: دو بحث است؛ یکی این که یک روحانی چه احتیاجی به موبایل 2 میلیونی دارد و دوّم این که آیّا این در سطح متوسط مردم هست یا نه.
من: چه اهمیّتی دارد؟
رسول: اهمیّتش این است که در این موارد نظر عُرف مهم است. عُرف است که معلوم میکند چه چیز تجمّلی و گران است و چه چیزی در سطح عموم. اگر یک کالایی در نظر مردم تجمّل باشد، خوب تجمّلی است. اگر هم عرف، یعنی عموم مردم بگویند این کالا گران نیست و معمولی است، معمولی است. در این موارد معیار عُرف است.
من: بعد این عرف معیار چه چیزی است برای یک روحانی؟
رسول: معیار زیِّ طلبگی. یک روحانی باید زیِّ طلبگی داشته باشد یا نباید داشته باشد؟ این را امام گفته و از روحانیون خواسته که آن منش طلبگی را فراموش نکنند. بعد منش طلبگی هم ایجاب میکند یک روحانی سطح زندگیاش یا در حدِّ متوسطِ مردم باشد یا از آن سادهتر باشد.
من: خوب؟
امین: این که یک روحانی وسیلهای را بخرد که بیشتر مردم نتوانند بخرند مخالفِ زیِّ طلبگی است.
من: یعنی شما با پولدار بودن یک روحانی مخالف هستید؟
امین: نه چه ربطی دارد؟ یک روحانی میتواند پولدار باشد، ولی نباید این پولداری را به رخ بقیّه بکشد. این به نوعی دنیاخواهی است.
من روی «به نوعی دنیاخواهی» است فکر میکنم. تا اینجای بحث امین و رسول به شدّت مخالفِ اپلِ شهاب هستند. رسول معتقد است وقتی یک روحانی زندگیاش به زرقوبرقهای دنیایی که ضروری هم نیست آغشته میشود دیگر نمیتواند به مردم بگوید که مثلاً ساده ازدواج کنید.
رسول: فرض کنید مردم همین روحانی را که مثلاً موبایل گرانقیمت دارد یا ماشینِ مدل بالا سوار میشود را توی خیابان ببینند، بهش چه میگویند؟ چه نظری دربارهشان دارند.
امین: حتماً میگویند نگاه کن این هم از آخوندها که اینهمه ما را به خدا! دعوت میکنند، ولی خودشان گرایش به دنیا دارند.
من جملهی خاصّی نمیگویم. اصولاً آدمی نیستم که بخواهم جملهی خاصّی بگویم. من سعی میکنم در بحثها بیشتر گوش بدهم. چون تا به حال از گوش دادن بیشتر چیز نصیبم شده تا حرف زدن. ولی اگر بخواهم حرف بزنم، دیگر بدجوری حرف میزنم. ولی ساکتم. [همیشه از سکوت گردن قضاوتهای جالبی دستم میآید. توی دانشگاه، همکلاسیهام به شدّت از این که روحانی با اوباما صحبت کردهاند خوشحالند، و مُدام این را برایم تعریف میکنند و خوشحالیشان را بروز میدهند. بعد از ظهرش هم یکی از دوستان به شدّت ناراحت است و این ناراحتیاش را برایم بروز میدهند. هر دوی این آدمها دغدغه دارند، درست نیست چشمهی جوشان این دو تا آدم را که از آن دغدغه فوران میکند کور کنم. باید گوش بدهم. این بیشتر به دردِ یک داستاننویس میخورد!]
رسول: بعد چرا باید اینها برای یک منبر یک میلیون یا حتّی در مواردی که من خودم شاهد بودم بیشتر هم بگیرند؟ چرا؟
این جور جاها من یک جملهی خنثی دارم:
من: البته فرق است بین دادن و گرفتن.
وحید که لهجهی یزدیاش در سرعتِ صحبتکردن و فورانِ دغدغهاش تأثیری جهشآمیز دارد، جنبهی دیگر از بحث را پیش میکشد:
وحید: اصلاً این که پناهیان روی منبر تبلت دستش میگیرد یعنی چی؟ من این را نمیفهمم.
امین ارادتِ ویژهای به علیرضا پناهیان دارد و ناگهان گوشش میجنبد و ضربهای را حس میکند. من مثل خری که موز بخورد کیف میکنم:
من: امین جان من ازت معذت میخواهم. ولی تحویل بگیر.
امین: این چه ربطی به دنیاطلبی دارد وحید؟
وحید تند و پرشور صحبت میکند:
وحید: نه دیگر. یعنی چی این تبلت؟ (من حرف وحید را قطع میکنم: البته آن تبلت نیست، نوتبوک است) حالا هر چی! مثلاً چرا کاغذ دست نمیگیرد. چهار تا حدیث بیشتر که نمیخواهد بخواند؛ آنها را هم از روی نوشته بخواند یا از روی کتاب بخواند اشکالی دارد؟ چه اشکالی پیش میآید که او باید از روی تبلت بخواند؟
امین: حالا این که از روی تبلت بخواند چه عیبی دارد؟
وحید: من میگویم تبلت چه ضرورتی دارد. ضمناً مگر آن روستاییها میداند تبلت چیست (من تذکّر میدهم: نوتبوک) حالا چه فرقی میکند! اصلاً عامهی مردم ما در شهرستانهای کوچک همچین وسیلهای دارند؟ اصلاً این وسیله روی منبر چه پیامی دارد؟
رسول: پیامش این است که پناهیان دارد میگوید وقتی این وسیله هست دیگر نیازی به من نیست.
وحید: دقیقاً.
امین هم مثل من به منفعلین بحث میپیوندد.
رسول: یکی از شاگردان آقای مصباح از دوستان من است. حاج آقای فاضلی است. من قم که میروم بهش سر میزنم. او یک کتابخانه داشت که تویش بیشتر از 5 هزار نسخه کتاب بود. دفعهی قبل که رفتم خانهشان دیدم از آن کتابخانهی بزرگ، فقط یک قفسه با سی چهل تا کتاب باقی ماند. بهش گفتم حاج آقا آن کتابخانهتان چی شد؟ گفت همهاش را فروختم. گفتم چرا؟ گفت نیازی ندارم. الان همهی آن کتابها را توی همین چند تا دیویدی دارم.
رسول اجرا کرد که نزدیک بود «دست بیاندازد و دهان خودش را» به قول حاج آقای قاسمیان «جِر بدهد».
رسول: یعنی چی؟ بابا خودِ آن کتابها موضوعیّت دارد. خود تورق و گشتن یک مطلب توی کتابها موضوعیّت دارد. خودِ بحثِ کتاب و کاغذ مهم است. این خودش یک بحث مهم است که چرا باید آخوند ما توی این دام بیافتد که فکر کند هر چیزی که در دنیای واقعی هست، معادلش هم میتواند در دنیای مجازی باشد با همان کارکرد. این طور نیست. چرا روحانی ما نمیفهمد که خودِ کتاب، حضور کتاب اهمیّت دارد. و دیویدی معادلش در دنیای مجازی، نمیتواند کارکرد کتاب را داشته باشد. وقتی این را نفهمد، با تبلت روی منبر حاضر میشود. فکر میکند تبلت میتواند برایش کار کتاب را بکند.
وحید: تو فرض کن مثلاً همین فردا آقای مکارم به جای کتاب، با تبلت و نوتبوک توی کلاس درسش حاضر شود، به نظرت خیلی مسخره است؟ این هم مثل همین است. یک چیزهایی توی تاریخ علمی و دینی مملکت ما هست که باید آنها حفظ بشود.
رسول: اگر قرار است نوتبوک و تبلت روی منبر موضوعیّت داشته باشد، دیگر چه نیازی به حضور توی روحانی هست؟
امین: بالاخره آن هم دارد از تکنولوژی استفاده میکند.
رسول: ما هم استفاده میکنیم. ولی باید حدودش را هم معلوم کنیم. ما توی دانشگاه یک استاد زبان داشتیم، خیلی خوب این نکته را فهمیده بود. او ما را منع میکرد از این که توی نرمافزار و توی کامپیوتر دنبال واژهها بگردیم. میگفت حتماً توی یک دیکشنری واقعی، نه مجازی، دنبال معنای کلمهها بگردید. چون خود این جستوجو و گشتن دنبال واژه موضوعیّت دارد. این خودش یک نوع یادگیری و کلاس درس است. چون حداقلش این است که شما که میخواهی یک واژه را پیدا کنی چشمت به چهار تا واژه دیگر هم میافتد. و این اثر دارد.
وحید: تو فکر میکنی از دلِ این دست تحقیقها عالم بیرون بیاید؟ مثلاً اگر بگویی دربارهی غیبت صحبت کن. بیاید فقط کلمهی غیبت را توی نرمافزار بزند، بعد حدیثها را کنار هم بگذارد و اسمش را بگذارد تحقیقی دربارهی غیبت! این شد کار دینی و تحقیق دینی؟
رسول: بعد همان حدیثهای توی نرمافزار را کنار هم بگذارد و بیاید روی منبر به مردم بگوید ببینید این هم معنای غیبت. فکر میکنی این منبر اثر دارد؟
من: پناهیان خودش منتقد غرب است و تقریباً تمدّن غرب را در هر سخنرانیاش میزند.
رسول: ولی با این کارش، خودش خودش را نفی میکند. اینها کنار هم که گذاشته میشود مردم را اذیّت میکند. مردم میبینند اینها حرفشان با عملشان نمیخواند. نمونهای از مدیریت آنها را میتوانی در قم ببینی. آن از پروژهی منوریل، آن هم از نحوهی شهرگردانی قم. یعنی توی قم که راه میروی فکر نمیکنی شهری از این بیصاحبتر هم ممکن است وجود داشته باشد. این یک نمونه مشخّص از برخورد آنهاست. و خودِ مردمِ قم، چه دیدی نسبت به روحانیّون دارند؟ تا به حال پرسیدهای؟ یک بار من به بچّهها میگفتم اگر قم مثلاً توی بحث حجاب، اجبار چادر را بردارد، به قدری این شهر مشکل دارد، با همان برداشتن چادر کلّا شهر از دست میرود. یعنی با همین یک کار، شهر میرود روی هوا. دیگر هم نمیتوانند جمعش کنند. خوب چرا باید اینجوری شود؟ این سؤال جدّی است؟
پسنوشت:
0. من: این که چه چیزی در نظر عرف تجمّل است و مخالفِ زیِّ طلبگی است، در یک جمع سه نفره قابل تشخیص نیست. یعنی سه نفر آدم نمیتوانند یک جا بنشینند و بگویند طبق نظر عرف این مخالفِ زیِّ طلبگی است.
متأسّفانه دوستان به جهل مرتبهی دویم مبتلا هستند. (همان چیزی که روحانیّون بهش میگویند جهل مرکّب) اوّل این که عُرف چیست و عُرف چه وقت عُرف مؤمنین است؛ اینها همه جزء بحثهای پرچالش است. یحتمل هم باید در اصول فقه در موردش بحث کرد یا در خودِ فقه. این طور نیست که تو توی اتاق بنشینی و بگویی عُرف همین است که من میگویم و مدّعی باشی با دقّت بالایی عُرف همانی است که من میگوییم. این یک اشتباه است.
تازه عُرف روستایی با عُرف شهری فرق دارد. تازه با بودِ کلانشهری مثل تهران، نمیتوان عُرفِ ایوان شمس را با عُرفِ مثلاً شاه عبدالعظیم (ره) یکی گرفت!
هیچ کدام این پیچیدگیها در بحث بالا لحاظ نمیشود. چرا؟ چون دور هم هستیم. عرف هم یک عرف است. نه تاریخی دارد و نه ریشههای اجتماعی و طبقاتی. عرف موردِ بحث بچّهها یک عرفِ ساده شدهی مطلق است. این دربارهی اَپلِ یا هر وسیلهی خوبِ دیگری که شهاب مرادی ازش استفاده میکند درست است. البته از نظر من اپل در هیچ عُرفی، تجمّل نیست. البته من منکر زیِّ طلبگی نیستم، منکر معیارهای سادهای هستم که دوستان در اینباره لحاظ میکنند.
امّا این که استفادهی یک روحانی روی منبر از هایتک نفی کنندهی خودش است، درست نیست باز هم. میفرمایید هایتک جای کتاب را نمیگیرد؛ این حتماً درست است. این هم درست است که کتاب موضوعیّت دارد و خودِ کتاب و قلم و نوشتار مهم است. این حرفهای رسول، که اتّفاقاً آدمِ عمیقی است نسبتاً، کاملاً درست است. هرگز نمیتوان با این بحث رسول مخالفت داشت. چون کتاب به ما هو کتاب مهم است و موضوعیّتش فرق دارد با معادلِ مجازیاش. ولی یک چیزِ مجازی، ولو روی منبر نفی کنندهی چیز حقیقی نیست. درست است که آن چیز مجازی، یعنی نرمافزار یا ایبوک، جای کتابِ واقعی و مجلّد را نمیگیرد، ولی استفاده از ایبوک، به معنای نفی real book نیست. استفاده از نرمافزار هم نفیکنندهی کاغذ نیست. جایگاهها معلوم است، کارکردها هم معلوم. مثلاً بعید میدانم روحانی محترمی که روی منبر از هایتک استفاده میکند بیتوجّه به اهمیّت کتاب باشد. او به کارکرد تکنولوژی نگاه میکند و فکر میکند این تکنولوژی در مواردی میتواند در مهارِ او باشد. بیراه هم فکر نمیکند. این هم از نوت بوکِ علیرضا پناهیان.
راستی حرفهای مردمشناختی رسول دربارهی مردم قم، یا دیدِ مردم، یا آن طلبهی شاگرد آقای مصباح، خودش یک نوع تحقیق جامعهشناختی است که با حرفهای دورهمی و سادهانگارانه کمی فرق دارد. به آنها توجّه شود لطفاً.
1. دربارهی رابطه با آمریکا باید نکتهای را عرض کنم. این نکته خیلی مهم است: انقلاب اسلامی یک کار مهمّش همراهی مردم در همهی عرصههاست. یعنی نمیشود آدمهای انقلابی خودشان تختهگاز بروند و بعد فکر کنند مردم خودشان میآیند. یا مردم را به زور خواهیم برد. خیر. انقلاب اسلامی در هر شرایطی باید همراه مردم گام بردارد. نظر مردم، اقناع مردم، جزء کارهای انقلاب اسلامی است. این داستان هم همین طوری است. برای جمعی از مردم این سؤال مطرح است که اگر ما با آمریکا رابطهی حسنهای داشته باشیم، بسیاری از مشکلهای ما حل میشود یا آمریکا در این راه به ما کمک میکند. این که بسیاری از مشکلهای ما در ارتباط با آمریکا حل میشود، چندان بیراه نیست. این را نمیشود کتمان کرد. ولی مردم ما نیاز به صحنهها و محکهایی دارند تا متوجّه شوند که این کشور در برخوردهایش صداقت ندارد. موضعش هم موضع یک انسان واقعاً بیطرف و شریف نیست. آمریکا نماد انسانی است که باور دارد که باقی کشورها باید آن طوری که آنها فکر میکنند، بیاندیشند. اینها گزارههایی است که نظام بهشان اعتقاد دارد. مردم هم باید هماعتقاد با انقلاب اسلامی در این مواضع شوند. این کار با تکنیکها و روشها صورت میگیرد. یعنی مردم خودشان باید به این نتیجه برسند. ما هم نمیتوانیم مردم را زور کنیم. شاید همین برخورد و گفتوگو و برخی رفتارهای نادرست و حقبهجانب آمریکاییها ما را متوجّه کند. اگر این اتّفاق بیافتد، شما نیاز به کار تبلیغاتی ندارید. به سادگی مردم قانع میشوند. به نظرم در همین داستان هم تا به حال آمریکاییها در برابر صداقتِ رییس جمهور ما و در برابر صمیمیّت و درستکاری آقای دکتر ظریف، مواضع فریبکارانه و دروغپردازانهای گرفتهاند. به قطع و به یقیین و به طبع و به لزوم و به حتم باید ما به رییس جمهورمان بیشتر از آمریکاییها اعتماد داشته باشیم. آن که راست میگوید آقای دکتر روحانی است و آن که دروغ میگوید حتماً دولت آمریکاست.
2. مطلبِ بعدی را انتهای هفتهی بعد خواهم نوشت.