دو مطلب درباره فیاض و مستندهایی از دولتآبادی و فرح پهلوی
این روزها درسِ فلسفهی علوم اجتماعی دکتر ابراهیم فیاض را میشنوم [البته باید بگویم شنیدهام]. این درس
در دورهی کارشناسی ارشد علوم اجتماعی و علوم ارتباطات ارائه میشود. درسی است شیرین و دوستداشتنی. و با بیانِ عالمانه و جزنگرِ ابراهیم فیاض زیباتر شده است.
ابراهیم فیاض متولد 1342 کازرون است. ابتدا دروس
حوزوی را تا سطح خارج در قم گذراند. سپس با شرکت در کنکور سراسری به دانشگاه تهران
آمد و جامعهشناسی خواند. او کارشناسی ارشد مردمشناسی از دانشگاه تهران و دکتری
ارتباطات از دانشگاه امام صادق دارد. از جمله کسانی است که با متفکرانِ روشنفکری
چون عبدالکریم سروش همکلام شده است.
ابراهیم فیاض نمونهی آن دسته از دانشمندانی است که بدونِ مالهکشی غلط میگیرند. نمونهی آن دسته از اساتیدی است که بدونِ هتک حرمت و یا فحاشی نقد میکنند. نمونهی یک استادِ حزباللهی با چشمانی باز. فیاض در این درس، و آن طور که من شنیدهام، بسیار اهل مطالعه، با دغدغه، و نقاد است. و این صفتِ آخری، مهمترین ویژهگی فیاض است.فیاض بدونِ واهمه انتقاد میکند. این بدین معنا نیست که نظریات فیاض قابل نقد نباشد. بلکه بدین معنی است که میتوان نحوهی نقد و نگاهِ بدونِ تقلیدِ او را سرلوحه قرار داد. و در این روزگار نقدهای سطحی، فیاض گذرگاه خوبی است برای تعمیق بیشتر. شاید به همین دلیل باشد که فیاض در تلویزیون ممنوع التصویر است.
من چنان علاقهمند به بیانِ صریحِ فیاض هستم که
وقتی شنیدم «فرهنگِ جنسی در اسلام» را در دستِ انتشار دارد، قبل از انتشار اثر، با
ربط و بیربط به این و آن پیامک فرستادم که چنین کتابی در راه است. هر چند بعدتر
متوجه شدم که این کتاب هنوز کامل نشده و تا انتشار آن باید کمی صبر کرد. هنوز کلی
کار دارد. اساسا علاقهی من به فیاض، به خاطرِ اهمیتی است که او برای سکس قائل است.
حتی در مصاحبهی صریح و کممانندی که با هابیل انجام داد از مقولهای نام برد به
نام سکس اسلامی.
در همهی مثالها فیاض، در مجموعهی ساختاربندی شدهی مصداقهایش، از سکس به عنوان یک پارامتر اساسی نام میبرد. مثلا به دانشجو میگوید: «شما چه چیزتان درست است؟ آن از مطالعهتان، آن از حرف زدنتان، آن از اخلاقتان، آن هم از سکستان!»
این وارد کردنِ سکس در همهی نقد-روشهای فیاض و
مطرح ساختن آن نشان از هوشمندی فیاض میدهد. و من از بابت حسادت کردم به او. چون من
مدتها قبل، نزدیک 6 ماه پیش، در حلقهی رفقای خودم خبر از موضوعی دادم که میخواهم
دربارهاش بنویسم؛ یعنی همجنسگرایی.
و الان مدتهاست که ذهنم نسبت به این مساله مشغول است. هم مطالعاتی هم انجام دادهام، تحقیقاتی هم صورت دادهام و هم نگارش رمان چهارمم را شروع کردهام؛ دربارهی همجنسگرایی. اگر از برخی واقعیتهای جامعهی ایرانی باخبرتان کنم بیگمان شاخ در میآورید. و من پیشبینی کردم بحرانِ آتی جامعهی ما سکس خواهد بود و نه سیاست. و آن چیزی که روزی جمهوری اسلامی را تهدید خواهد کرد شبکههای پورنو خواهد بود و نه جنبشهای رنگی.
به واسطهی همین درک شروع کردم به تحقیق کردن
دربارهی همجنسگرایی. هم به خود خندیدم که سالها اسیرِ نوعی جهالتِ جنسی بودهام
و هم صدا و سیما و حوزههای علمیه را در عمقِ وجدانم موردِ عتاب قرار دادم.
و بالاخره حرفی را که فکر میکردم درست است از
زبانِ دکتر ابراهیم فیاض شنیدم:
«تا ده سال دیگر در ایران همجنسگراها یک شبکهی اجتماعی تولید میکنند و در خیابانها تظاهرات خواهند کرد.»
فیاض درکِ صحیحی از وضعیت جامعه دارد و او نسبت به این مسائل هشدارهای اساسی میدهد. و با خبرمان میکند از تنشهای آتی. من با زبانِ هنر جلو میروم و او با تئوریپردازی. و عجب فعلا در موضوع سکس، با رویکرد همجنسگرایی، همداستان شدهایم!
دو نمونه از سخنرانیهای او را از اینجا و اینجا دانلود کنید.
========================================================
مطلب بعدی من در ردهی هنر خواهد بود و از
تجربههای شخصی در رمانهای جدید خواهم نوشت.
یا لطیف
آدم در ایران فکر میکند فقط صدا و سیمای ماست که احمق است. اما میبینید این نادانی یک سندروم اپیدمیکِ در جهانِ رسانهای است. این هفته داشتم مستندِ مزخرف و نادان THE QUEEN and I را میدیدم؛ همچون مستندِ محمود دولتآبادی که بی بی سی فارسی پخش کرد. و من برای دانلود کردنش یک شب تا صبح علاف شدم.
مستند من و ملکه که توسطِ ناهید سروستانی ساخته شد آن قدر ضعیف و ناقص بود که آدم میگفت چقدر راحت بعضیها فرصتهای طلایی را حرام میکنند. فرح پهلوی یک شخصیت مهم در تاریخ معاصر ماست. حتی از جهت فکری تنها شخصیتِ قابل مطالعهی دربارِ پهلوی، در میانِ نزدیکانِ شاه، محسوب میشود. فرح پهلوی در میانِ خانوادهی لمپن و بیکلاسِ[به جهت فکری] پهلوی تنها شخصیتِ قابل اتکا و حتی در مواردی قابل دفاع است. آنها که کتابهای خاطراتی را دربارهی پهلوی مطالعه کردهاند حتما به این نکته برخوردهاند.
اما متاسفانه کارگردان و مجری ناشی این مستند سطحِ فرح پهلوی را پایین آورد و او را تا حدِ یک زنِ لمپنِ هنوز عشقِ پادشاهی و اعلی حضرت تنزل داد. دوربین گذاشت توی جای جای اتاقِ فرح و بیرون رفتنها، خریدها، مهمانیها و در نماهای آخر سرِ قبرِ شاه رفتن را نشان داد. این یعنی نداشتن شعورِ رسانهای. حتی این مستندسازِ آماتور نتوانست نقشِ یک حاشیهپردازِ حرفهای را بازی کند. کاری که عادل فردوسیپورِ خودمان در نود به خوبی انجامش میدهد.
در این مجموعه تقریبا با هیچ شخصیتِ معروفی در موردِ فرح صحبت نکرد. این [اشتباه] نابخشودنی است. من مطمئن هستم که آدمهایی مانندِ داریوش شایگان، سید حسین نصر، احسان نراقی و... در موردِ هیچ کس در میانِ شخصیتهای پهلوی صحبت نکنند حاضرند در موردِ فرح صحبت کنند.
چه میشود کرد؟ وقتی ساختنِ فیلم را میسپارند به یک آدمِ چپ، بهتر از این درنمیآید. هیچ چیز به اندازهی چپگرایی به گذشته و حال و آینده این مملکت گند نزده و نمیزند و نخواهد زد.
او با این فیلم درست کردنش گند زد توی یک موضوعِ عالی. فقط به خاطرِ این که [کینهی] نظامِ آخوندی را در دل دارد.[که این مساله از همان نمای اول فیلم مشخص است و به نظرم همین میتواند معیار باشد برای اطلاقِ این صفت.] خوب داشته باشد. او میتوانست هنرمندانه این [کینه] را از آب دربیاورد. مثلِ فرمولِ رسانهای بی بی سی فارسی که خواهم گفت برایتان. او آن قدر ناآشنا به قواعد حرفهای بودن است که در بخشهایی خودش را اصلِ فیلم قرار میدهد. آن قدر [مبتدیانه] که طرف میگوید من و ملکه. نامِ فیلم، خود نشان دهندهی عمقِ حماقتِ یک مستندساز است. وقتی یکی دارد در موردِ شخصیتِ فرح فیلم میسازد خودش چه کاره حسن است؟ [کینهی نظام جمهوری اسلامی] است دیگر، کارش نمیشود کرد. من همین حالا حاضرم با این آماتوریام و مستندنسازیام ادعا کنم که فیلم در موردِ فرح بسازم. به طوری که هم فرح تطهیر شود و نظام محکومتر شود و هم پیامها جیغ نباشد.
واقعا فرح اشتباه کرد که حاضر شد این راشهای خام و مزخرف اسمِ فیلم به خودش بگیرد و پخش شود. باز دمِ فرح گرم که حاضر نشد از آرایشگاهش فیلم تهیه کنند.
بابا فرح پهلوی یک بنیادِ مهم داشت. توی این بنیاد کارهای فکری مهمی شد. آدمهای مهمی رفت و آمد داشتند. سووالاتِ تاریخی و ابهامهای خوبی میتوانست مطرح شود، مانند این که:
1. در بنیادِ فرح چه کار میکردید؟
2. چه کسانی با آن در ارتباط بودند؟
3. راست است برخی آخوندها، مانندِ مرتضی مطهری مرتبط با این بنیاد بودند و یا با اعضایی از آن بنیاد در ارتباط بودند؟
4. شما سخنرانیها شریعتی را چطور میدید؟ آیا پیغامهایی هم برای او فرستادید؟
5. در موردِ فعالیتهای انساندوستانهی خودتان بفرمایید؟
6. شما در موردِ آن شرایطِ نزدیک انقلاب به شاه چه میگفتید؟ آیا این شرایطِ انقلابی را زمانی پیشبینی کردید؟
و خلاصه سوال سوال میآورد. باورتان میشود در موردِ بنیادِ فرح یک سوال هم نپرسید؟ مسالهی که برای فرح هویتِ روشنفکردوستانه آفرید. از بنیادِ خیریه و بنیاد کودکان و نمیدانم هزار جای دیگر که این خانم حتی در موردِ یکیشان سوال نکرد...
انصافا نگاهِ واقعبینانهای در موردِ ایرانِ امروز به دست نمیدهد! فرح به نظرم منصفانه و بسیار حرفهایتر از مجری عمل کرد و در جاهایی او بهتر بود.
و سوالهای جذاب:
1. چقدر خاطراتی که در موردِ شما نوشته شده را قبول دارید؟
2. حسین فردوست راست گفت؟ (همراه با نقل خاطراتی که فردوست در موردِ شاه گفته!)
3. رابطهتان با اشرف چطور بود؟
4. بازرگان را میشناختید؟ آیا به دربار رفت و آمد داشت؟
5. روابطِ جنسی شاه چطور بود؟ آیا میشود در موردِ این موضوع صحبت کرد؟
6. امروز چطور گذرانِ زندهگی میکنید؟ منبع درآمد شما چیست؟ (با ذکر شایعاتی به نقل از بی بی سی در موردِ این که 20 میلیارد دلار را از خاکِ ایران بیرون بردید.)
7. فکر نمیکنید شرایطِ فرهنگی آن زمان مناسب با روحیاتِ فرهنگی مردم نبود؟
در موردِ پانزده خرداد، 17 شهرویور، خمینی و کلی سوالِ دیگر. بعضی چیزها را هم مجری نمیپرسد و فرح خودش میگوید. حتی طرف زحمت نکشید با اردشیر زاهدی که الان زنده است صحبت کند... ولش کن. من که خل شدم وقتی این مستند را دیدم. چه فرصتِ عالی را از دست داد.
فرصتِ عالی که در مستندی که برای دولتآبادی ساخته شد هم دیده میشود. البته بیبیسی فارسی بهتر از آن مستندسازِ چپی عمل کرد. هم موسیقی مناسب و هم ساختار قابل تحمل.
دولتآبادی یکی از مهمترین و دستاولترین نویسندهگانِ ایرانی است. دولتآبادی با نوشتن رمان کلیدر و جای خالی سلوچ، در میانِ آنهایی که من خواندهام، به غنای ادبیاتِ ایران کمک کرد. ولی مهمترین مشکل این است که مجری در این مستند هیچ سوالی ندارد. مسالهای اصلی این است. در موردِ سیر نوشتن و چگونه نوشتن خوب نمیپرسد. حتی در موردِ تحویل گرفته نشدن روزگار سپری شده مردم سالخورده صحبت نکرد. مجزی از این استاد نمیپرسد چرا سلوک را نوشت و چرا خیلیها سلوک را نقطهی ضعفِ کارِ او میدانند. در موردِ روایتهایی که در موردِ کلیدر آمده بود سوال نکرد. در موردِ کلیدری که دولتآبادی صحبت میکند خوب نپرسید. در موردِ نونِ نوشتن نمیپرسد و حتی به درستی در موردِ زوالِ کلنل. در موردِ ادبیاتِ ایران. در موردِ فراز و فرودهایش.
من هم از اعتماد به نفس کم نیاورم. یک چیز دولتآبادی مثلِ من است و آن هم دیوانهوار کتاب خواندن. ولی این فیلم خیلی بهتر از فیلمِ ملکه است. و نریشنهای خوبی دارد. ولی برخی سوالاتش خوب نیست. مثلا طرف میپرسد چرا کلیدر را کوتاهتر نکردید. که دولتآبادی ابتدا بلند خندید.
ولی دولتآبادی خوب جواب داد. ادبیاتِ حرف زدنش خیلی خوب و تمیز است. ولی روضهی آخر را خوب خواند.
مستندهای بیبیسی فارسی، از میانِ آنهایی که من دیدهام، از قطبی و شجریان تا گلستان و دولتآبادی این روضهی آخر را دارند. البته شجریان حرفهایگری نکرد و از ابتدا روضه خواند و بسیار آماتور و در جاهایی توهینبرانگیز. ولی بقیه، مخصوصا گلستان، حرفهای روضه خواندند. و آن روضهی آخر چیزی نیست جز انتقاد و یا قبول نداشتن و یا دست انداختن جمهوری اسلامی. دولتآبادی هم در این باره خوب همکاری کرد.