تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۸۸، ۱۱:۴۶ ق.ظ

برای امیر عبدالهی به خاطر ازدواجش

یالطیف

بعدِ پستی که برای عکس های مسعود نوشتم شیر شدم که در موردِ امیر عبدالهی خلج هم بنویسم. البته این را هم اضافه کنم خیلی قبل تر می خواستم این پست را بنویسم منتها مدام یادم می رفت. تا این که الان ساعت 1 بامداد شنبه با این که فردا امتحان جبر پیشرفته دارم، ولی گور پدر دنیا... بگذار از امیر برایت بگویم و اتفاق جالبی که اخیرا برای این دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه ی اخلاق افتاد. 

حرف مهمم را اول بنویسم. امیر عبدالهی ازدواج کرد.

امیر توی تربیت معلم فیزیک می خواند. من ترم های 3 و 4 با این مرد هم اتاق بودم. باور ندارید اگر بگویم که شخصیتِ امیر و سیر تحولی او در این دو ترم من را به فکر وا داشت. فکری که شاید من را یک بار به سراغ امیر برگرداند و آرمان خواهی او را دست مایه ی رمانی قرار دهد. همه ی این ها با اجازت حاج امیر است. هر چند از آن جایی که من برای بقیه ی کارهایم منتظر اجازه نمی مانم مثل نوشتنِ همین پست، دیر نیست که رمانی را با محوریت شخصیت امیر عبدالهی خلج بنویسم و روانه ی بازار کنم.

امیر از همان اولش یک شخصیت قوی و مستحکم داشت. همین استحکام در تصمیم گیری و صراحت او در کارهایی که می پذیرفت باعث  شد که خیلی راحت رشته اش را عوض کند. خودش را درگیر ساز و کارهای موجود نمی کرد. حتی من یادم است شبِ امتحان توی ترم سوم به آتیه ی خودش فکر می کرد و این که چرا آمده است فیزیک خوانده است. سوالی را که شاید از لحاظِ زمانی بد، ولی بسیار به جا  از خودش پرسید. همین باعث شد بعدِ چند ترم فعالیت های سنگین فرهنگی توی دانشگاه فلسفه ی علم را پیش روی خودش بگذارد. امیر برای فلسفه ی علم خیز برداشته بود، ولی بعدِ امتحان ِ ارشدش با کمی جا به جایی سر از فلسفه ی اخلاق در آورد. جایی که من مطمئنم برای امیر مناسب است. چون با خودم فکر می کردم ای کاش به جای فلسفه ی علم امیر به فلسفه ی مضافِ دیگری چنگ می زد تا مشکلات عاجل ما را پاسخ گوید و از این رو فلسفه ی اخلاق انتخابِ برازنده ای است.

امیر از ترم سوم به مدت دو ترم دبیر انجمن علمی فیزیک بود. انجمنی که به شهادت دوستانش توسط امیر پا گرفت و رونق یافت و البته کمکِ دوستان بی ادعایش. من یادم است او ترم دوم بود که سمیناری در فیزیک داده بود و آدم به این فعالی ندیده بودم... منتها آرام آرام از ترم سوم دل سرد شد. از فیزیک دل برید و سودای کارِ فرهنگی و سیاسی را در سر پرورانید. سال بعدش مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه شد. انتخابی که غیر مترقبه بود و من فکرش را نمی کردم.(فکر کنم توی همین ترم چهارم بود که با هم رفته بودیم جلوی سفارت انگلیس و شبش امیر توسط بچه های وزارت اطلاعات دستگیر شده بود... )

یک سال کار در بسیج دانشجویی امیر را از بسیاری از فعالیت هایش جدا کرده بود. اما قطعا بواسطه ی این یک سال تجارب ارزشمندی کسب کرد. تجاربی که فقط باید مسئول بسیج دانشجویی باشی تا به آن دست یازی. توی این یک سال مراوده ی من با امیر خیلی کم شد. اصولا هر کسی که مسئول بسیج می شد یا کاره ای می شود من ِ خر  با او فاصله می گیرم و یا خودم را خیلی درگیر طرف نمی کنم. هر چند به فراخور ِ نیاز امیر چند تا مقاله برای بسیج نوشتم. یکی دو تا از آن مقالات بد جوری جریان مخالف را عصبی کرده بود، ولی هیچ وقت معلوم نشد که من آن ها را نوشتم. اتفاقی که توی ترم آخر هم تکرار شد. مقاله ای را نوشتم که حتی خود بچه های بسیج نفهمیده بودند کی آن را نوشته بود و در سطح وسیع پخش کردم. بگذریم ،صحبت از امیر بود.

بعدِ اتمام ماموریتش توی بسیج امیر به فعالیت های فرهنگی دیگری پرداخت... در آن جا هم کم توفیق نبود. ولی اساسا بیشتر شاید دنبال مطالعات خودش بود. از همین جاها بود که علاقه به فلسفه ی علم پیدا کرد. من دوباره سطح ِ روابطم را با امیر گسترش دادم. البته امیر با آن چه که من برای اولین بار در ترم اول دیده بودم فرق کرده بود. امیر خلعتِ فیزیک در آورد و ردای علوم انسانی پوشید.

وبلاگِ امیر به نام  اسلام ناب می تواند گویای دغدغه های او باشد. توی شرایطی که من نگران ِ آبروی خودم بودم و آبرویم برایم شده بود حجاب تا اظهار ِ نظر صریحی در موردِ شرایط فتنه نکنم، امیر باز هم مثل همیشه صریح و بدون تعارف نظرش را گفت.

نمی دانم خانم امیر این مطالب را می خواند یا نه. ولی امیدوارم این مطالب را بخواند چون می خواهم آن چیزهایی را که می شود علنی گفت را این جا بگویم:

1. امیر با توجه به ذهن تحلیل گیر و روشنش می تواند دست به کارهای بزرگی بزند. امیر شخصیتی است که من خیلی بدان امید دارم لذا همسر او بودن کمی از این جهت نیاز به ایثار دارد. چون مردانِ بزرگ قطعا همسرانِ ایثارگری داشته اند. (مرادم از مردان بزرگ اشاره به منظومه معرفتی آدم های بزرگ در ساختن جامعه ی مهدوی است؛ همچون مطهری.)

2. امیر بچه ی باهوش و سریع الانتقالی است. شاید آدم فکر کند که او توجه ندارد، ولی فی الواقعه همه چیز تحت نظرش است.

3. بچه ی مقتصدی و صرفه جویی است. یادم است از این بابت من و محمد حبیبی (دوست مشترک مان) چقدر او را اذیت می کردیم. یعنی حساب کتاب همه چیز دستش بود.

4. بچه ی آرام و متواضعی است. به نظر من هر کسی که می خواهد در علوم انسانی به فضل برسد باید این دو ویژگی را داشته باشد. عالم علوم انسانی باید قرتی و گردن کلفت نباشد. باید آرام باشد و متواضع؛ و البته صریح.

5. امیر خیلی تغییر کرده است، ولی اصل کاریش هنوز پا برجا و مستدام است. یعنی از همان اول اصل کاری را خوب رعایت می کرد. اصالتش تغییر نکرد. او از یک جهت بی تغییر، قوام یافته و برای من دوست داشتنی بود از همان ترم اول. و این چیزی نیست جز:

نماز بی ولایت، بی نمازی است/ تعبد نیست، نوعی حقه بازی است.

از همان اولش پیوند محکم و ناگسستنی با ولایت داشت و این پیوند هنوز هم در وجودش ریشه دار است. و انشالله همین هم برایش بماند که آخر ِ عاقبت به خیری است.

6. می خواستم از چهار راه طالقانی کرج برای دوستم ادکلون بخرم؛ به عنوان هدیه. نام مغازه توی چهار راه طالقانی کرج "لیدی" نام داشت. امیر هم همراه من بود. سوالی ازش پرسیدم. گفتم آیا حاضر است یک روز از همین مغازه برای خانمش ادکلون بخرد. دوست دارم یک بار دیگر این سوال ازش پرسیده شود...  خب، بابا قبول دارم آدم بدجنسی هستم.

7. خیلی خوب گوش می دهد. این هم از ویژگی های خوب ِ او.

8. وای به حال روزی که از دستِ آدم برنجد...

9. ویژگی فوق العاده ی امیر این است که  بی ریا یاد می دهد. این ویژگی او گوهر نابی است در بین بچه های دانشجو. البته به قول دکتر بهار ذهنش از قلمش بهتر کار می کند. همین جا از امیر می خواهم بیشتر بنویسد، از هیچ چیز هم نهراسد.

من خیلی از یادگیری ها در کامپیوتر را مدیون امیر هستم، همین طور در عرصه مطالعه خیلی چیزها را او به من پیشنهاد کرد. اگر آن حدیث ِ حضرت مولا علی (ع) سندیت داشته باشد، امیر من را بنده ی خود کرده است؛ به کرّات و مرّات.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۱۰/۰۸
میثم امیری

امیر عبداللهی خلج

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">