میمانی یا از ایران میروی؟
در شمارهی این هفتهی همشهری جوان، بحثهایی در موردِ مهاجرت مطرح شده بود. عدهای از نویسندهگانِ جوان موافق با مهاجرت و ترکِ وطن بودند و دستهای دیگر مخالف. در میانِ مخالفانِ ترکِ ایران و مهاجرت به کشورِ دیگر، نامِ دکتر ایمان افتخاری نظرم را جلب کرد. افتخاری دارندهی دو مدالِ طلای المپیادِ ریاضی، پرافتخارترین المپیادی در رشتهی ریاضی، است. با وجودِ این که تازه ۳۰ سالش شده، در دانشگاهِ هاروارد در رشتهی توپولوژی در دورهی پسا دکترا تحصیل و حتی سه سال هم در آن دانشگاه تدریس کرده است. افتخاری، که از ریاضیدانانِ جوان و برجستهی کشورمان است، آمریکا را ترک کرده، زیرا معتقد بود زندهگی در ایران به فطرتِ آدم نزدیکتر است. او در ادامه از این که در آمریکا باشد و ماهانه مالیاتی بدهد که بمب بشود روی سرِ عراقیها و افغانیها، اعلام انزجار کرده. افتخاری را در عکسِ پایین، در سمتِ راست مشاهده میکنید.
حال این سوال پیش میآید که آیا مهاجرت خوب است یا نه؟
این از آن سوالاتی است که به طرزِ فجیعی بستهگی دارد. اساسا نمیشود این تقسیمبندی را آدم بر مبنای تصوارت و تطوارت و زاویهی دیدش به دنیا به دیگران تعمیم دهد. نمیتوان به طورِ کلی حکم داد که مهاجرت خوب است یا بد! این بستهگی، قبل از آن که بخواهد به مقصد بسته باشد، به شخص بسته است. یعنی وقتی در موردِ مهاجرت سخن میگوییم، مرادِ ما از مهاجرت برای چه کسانی است. مثلا این مهاجرت برای یک ترمهدوزِ یزدی به غرب ریسک محسوب شود. زیرا شاید بازارِ سنتی که در یزد نزدِ خریداران دارد در آن سوی دنیا برایش یافت نشود. ولی در عینِ حال این مهاجرت برای کسی که احساس میکند بازارِ کاریش در آن سوی دنیا بهتر و پرسودتر است، توجیهپذیر میشود.
توصیه برای ترکِ ایران، یا ماندنِ در این خاک، یک توصیهی کلی و یکسان نمیتواند باشد. نمیشود به همه توصیه کرد که بمانند و یا به همه توصیه کرد که بروند. ماندن و یا رفتن، مهاجرت کردن یا مهاجرت نکردن وابسته به دستگاهِ فکری آدمها و وابسته به برنامهی آنهاست.
مثلا برای کسی که میخواهد در زمینه سکس شاپ، مشروبفروشی، و بالاخره از این جور وسایلِ ممنوعه تجارت کند، ایرانِ فعلی جهنم است. بنابراین برای چنین فردی باید توصیه کرد که به جایی برود که این صنعت کاراتر است. نمیشود برای چنین آدمی سخن از ماندن و سرمایهگذاری در داخلِ وطن کرد.
یا به قولِ دکتر روانپزشکی که چند روزِ پیش با او همسخن شده بودم: «من به همجنسگراها توصیه میکنم ایران را ترک کنند. و ترجیحا به کانادا و یا سوئد بروند.» (البته همجنسگرا و همجنسباز در نظرِ او دو مقولهی جدا از هم بود. که بحثِ بیشتر را وا مینهم به فحوای رمانم.)
برای دختری که میخواهد آزاد باشد. حجاب برایش نامفهوم است و یا دستِ کم مقولهای معنوی محسوب نمیشود، ایرانِ فعلی جای مناسبی نیست. چون مغایرت دارد با راحت زندهگی کردنش. (حاضرم شرط ببندم که یکی از دلایلی که توریست در ایران، به نسبتِ جاذبههای گردشگریاش، کم مسافرت میکند همین قانونی است که در موردِ پوشش وجود دارد.)
برای پسرِ نخبهای که میخواهد از جدیدترین متدها و روشهای علمی سر دربیاورد و کارکردِ واقعیاش را در صنعت و زندهگی مردم ببیند. و همچنین علاقهمند است با بهترین اساتیدِ دنیا در این زمینه دیدار داشته باشد، باز هم ایران جای خوبی نیست.
برای صنعتگرِ درجهی یک، یک مدیرِ باتجربه، یک خبرنگارِ زبده، یک کارگردانِ خلاق، ایرانِ ملکِ مناسبی نیست. یا حداقل ایرانِ امروز ملکِ مناسبی نیست. (بحثِ نویسندهها جدا است. اگر میشد رمانِ انگلیسی بنویسم، نویسنده شدنِ را هم اضافه میکردم. هر چند معتقدم چیز نوشتن و نویسنده شدن در ایران، احمقانهترین کار در بینِ هنرها است. کاری که من و خیلیهای دیگر انجام میدهیم.)
مشکلی ندارد. همه جای دنیا میشود نماز خواند، روزه گرفت، خیمهی عزا به پا کرد، خمس داد، و حتی اصولگرا و احمدینژادی بود.
البته در این تقسیمبندیها بچه مذهبی عاشقِ جمهوری اسلامی را جدا نگه داشتهام. چرا که قصهی اینان مقولهی جداگانهای است. تقسیمبندیِ من و ترجیعبندِ ایران جای خوبی نیست، ناظر به قشرِ متدوالِ دانشجویی است که نه آن قدر بسیجی و عاشقِ جمهوری اسلامی است و البته نه آن قدر بیتفاوت به اسلام و ایران.
ولی به نظرِ من فقط یک دلیل برای ماندنِ در ایران توجیه دارد؛ آن هم ایثار است. البته اگر دوست داشته باشید میتوانید اسامی دیگری چون خریت، از دیدگاهِ مادی یقینا، هم رویش بگذارید. تنها این مساله برای داخلِ کشور ماندن توجیه دارد که اینجا آدمهای زیادی را میشود نجات داد.
یعنی در این دریای کولاک، و در این آشفتهبازار، جوانان و مردمانی را میبینی که دارند غرق میشوند. (در ریاضی، فیزیک، برق، جامعهشناسی، هنر و یا هر چیزِ دیگری.) اما نمیبینی که کسی باشد که آنها را نجات دهد. ولی اگر شبیه این اتفاق در آمریکا بیافتد ناگهان صدها نفر در آن تخصص و رشته هستند که به دادِ مردم و کشورشان برسند. ولی در اینجا، در همهی تخصصها و حتی علوم دینی، آدمها دارند غرق میشوند و آن که باید با تخصصش به دادِ مردم برسد، نیست.
تنها ایثار است که حضورِ یک متخصص را در ایران توجیهپذیر میکند، وگرنه باقی اباطیل را خودتان میدانید و نمیخواهم آن مکررات را خدمتتان عرض کنم.