با امام زندهی نادیدنی چه کنیم؟
یا لطیف
آدمها در زندگی به چه «نیاز» دارند؟ از یک جوانِ بیست و چند سالهای که تحصیلات عالیه هم دارد بپرسید: «در زندگی به چه نیاز داری؟» میگوید: «شغل، ازدواج، پول، جایگاه اجتماعی.» یا مجموع نیازهای آدمی چقدر پیچیدهتر است؟ نهایتا چیست؟ «پیدا کردن راهِ سعادت.» فرض کنید جلوی جوانِ شیعهی معتقد را در خیابان انقلاب بگیرید و از او بپرسید: «نیازهای زندگیات چیست! نمیخواهم شعار بدهی. آنی را که عملاً دنبالش هستی چه نیازهایی است؟» به تو چه پاسخ میدهد؟ مهم نیست. هر پاسخی بدهد، نتیجهی تجربهی زیستیاش است. یعنی تجربهی زیستی ما نشان میدهد که در زندگی به چه نیاز داریم.
جایگاه امام زمان در این سلسلهی نیازها چیست؟ یا کجاست؟ ما شیعهها یک ویژگیِ عجیب داریم. آن هم این که پیرو آدمی هستیم که خیلی از ماها تا به حال نه دیدیمش و نه اگر ببینیم میشناسیمش. و بعد معتقدیم این آدمی که ندیدیم و نمیشناسیم کاملترین آدمِ روی زمین و نمایندهی ویژهی خداست. اگر از ما بپرسند این آدم را کجا میتوان یافت، پاسخ روشنی نداریم. اگر بگویند الان چند سالش است، پاسخ روشنی نداریم. اگر بگویند این آدم در حال چه کاری است باز هم پاسخ روشنی نداریم. اگر بگویند قرار است چه کار کند، باز هم به روشنی نمیدانیم. اگر بگویند ما باید چه کار کنیم، بعید میدانم آدمهای زیادی باشند که جواب روشن و کاملی به این سؤال بدهند. ولی ما معتقدیم که این انسان، درستترین انسان است.
منظورم چیست؟ البته شما به طور پیشفرض قبول کنید رماننویسها دین درست و حسابی ندارند، و متأسّفانه بسیار اهل مغالطهاند. من هم نمیگویم از این داستان مستثنا نیستم. ولی میخواهم بگویم این که ما به درستی امام زمان را نمیشناسیم یا ندیدیم، یا بهش نزدیک نشدیم، یک نتیجهی منطقی داشته. آن هم این که خیلی بود یا نبود ایشان برایمان فرقی نداشته است. یعنی در سلسلهی عملها و کارهایمان این را در نظر نگرفته و نمیگیریم که امام زمان هم دارد ما را میبینید. یعنی غیر از خدا، آدمی که حرفش و عملش و نظرش در پیشگاه خدا، معتمدترین و باارزشترین است هم دارد ما را میپاید. ولی ما وقعی به این پاییدن نمینهیم. مثلاً عروسیهای ما ربطِ وثیقی به وجود یا بیوجودِ ایشان ندارد. خانمهایی که در فیسبوکِ حجابشان را برمیدارند، آیّا حاضرند با همان ظاهر خدمتِ امام مشرّف شوند؟ آیا جوکهایی که برای هم نقل میکنیم، جوکهای امام زمانی است؟ شوخیها چطور؟ فحشها چطور؟ آیّا شنیدهها را نقل کردن چطور؟ آیّا ما امام زمانی رفتار میکنیم؟ آیّا هر حرفی را و هر راستودروغی را میگوییم، بدون این که برایمان مهم باشد که امام زمان هست یا نه؟! این که امام زمان هست و امام و رهبر و مقتدا است، چقدر در جریانِ زندگی ما اثر دارد؟ در کتاب خواندنمان اثر دارد؟ در فیلم دیدنمان چطور؟ آیّا با امام زمان میشود آیزوایدشاتِ کوبریک را دید؟
فرض کنید که بگویند امام زمان از دیشب، خدای نکرده، به رحمت خدا رفت! ما از دنیای بدونِ امام زمان چه تصوّری داریم؟ آیّا برایمان پذیرفتنی است که بگوییم دنیای بدون امام زمان، دنیای زیروزبر شده و ازهمپاشیدهای است؟ چه تأثیری گذاشته بر ما وجودِ امام زمان؟ آیّا میتوانیم ظهر ماه مبارک رمضان، بدون هیچ عذر شرعی، در حضور امام زمان روزه بخوریم؟ حتّی به امام هم تعارف کنیم؟
امام زمان، امام است! یعنی کسی است که مردمان و پیروان را راهنمایی میکند. امام یعنی جلودار، یعنی پیشدار، یعنی کسی که راه و چاه را به همه نشان میدهد. امام کسی است که برای ما قرآن را تفسیر میکند، اوضاع جهان را تحلیل میکند، و از همه مهمتر در فرایند دینداری یاور و همراهِ ماست.
این معنایِ امام است. ولی نحوهی ارتباط با امام تغییر کرده است. یعنی مانند دوران امیرالمؤمنین نیست که هر کسی که دلش بخواهد، بتواند با امام صحبت کند و ازش بپرسد و راهنمایی بخواهد. امروز این طور نیست. یعنی نمیتوان چونان گذشته با همان سهولت با امام همکلام شد. لذا این دوری از امام باعث شده که ما آدمها فکر کنیم اگر امام زمان نبود هم مشکلی پیش نمیآمد. یعنی آن چیزی که ما از زندگیمان ترسیم کردهایم چندان به وجود امام زمان ارتباط پیدا نمیکند. چون در مسیری که غالب ما در زندگی پیاده میکنیم، چندان به حضور امام زمان نیازی نیست. چندان برایمان مهم نیست که امام زمان باشد یا نه! نهایت کاری که ما میکنیم گرفتن جشن برای میلاد ایشان است. در غیر این صورت امام زمان چه ظهور بارزی در کاروکاسبی، بازار، نوشتهها، اندیشهها، و بیان ما دارد؟
راه حل چیست؟ هر کسی میتواند به این سؤال پاسخ دهد.
عدّهای گفتند راه این است که مستقیم با خود امام زمان ارتباط برقرار کنیم. این راه، توصیهی مناسبی نیست. با این توصیه جامعهی دینی و دینِ اجتماعی ظهور و بروزی ندارد. امام زمان تقلیل پیدا میکند به زندگی شخصیِ آدمها، که ممکن است به احتمال اندک با ایشان ارتباط برقرار کنند. تازه همان ارتباط هم قابل نقل نیست. چون اگر کسی چنین ادّعایی کند، به قول خودِ حضرت، از دروغگویان است.
عدّهای گفتند حالا چه نیازی است که شما با امام ارتباط داشته باشی. شما احکام را انجام بده. باقی حل است. این عدّه فکر میکنند احکام مشتی نوشتهی قدیمی و از پیش تعیین شده است که هیچ چالش و پیچی ندارد. فکر نمیکند که آدمها نیاز به راهنما دارند. آدمها نیاز به کسی دارند که مسائل جدید را به آنها بیاموزد. ساده شدهاش این است که آدمها از نظر فطری نیاز به امام دارند. وقتی امام زمان حضور دارد و حضورش هم مسجّل است و قرار است امام و راهنما و مهمترین و محبوبترین و بهترین بندهی خدا باشد، مگر میشود گفت با او کاری نداشته باش و خودت راهت را برو. مگر بدونِ امام زمان میشود راه را پیدا کرد. بدونِ امام زمان نه میشود راه را پیدا کرد، نه میشود سعادتمند شد، نه میشود درست عزادری کرد، نه میشود... اصلاً آنهایی که این حرفها را میزنند، بروند زیارت آلِ یاسین را بخوانند.
من فکر میکنم جنس ارتباطگیری با امام زمان و صحبت با او و درمیان گذاشتن همهی زندگی ما با او باید جمعی از دو روش باشد. هم روش فردی و هم روش عقلانی. روش فردی، فقط روش دعا و مناجات و نیایش با حضرتش نیست. که این هم باید باشد. ولی افزون بر این در نظر داشتن امام زمان در لحظه لحظهی زندگی است. وقتی آدم حرف میزند، وقتی مینویسد، وقتی میگوید... همواره امام زمان را در نظر داشته باشد. چون امام زمان خیرخواهترین آدم روی کرهی زمین است. از مادر نسبت به آدم مهربانتر و خیرخواهتر است. رنجش امام زمان، در واقع رنجش و سرکوب نفس اطمینانبخش آدمی است. رنجش آن تمِ پاک و راهنمابخش ماست. رنجش امام زمان، که هر روزه n بار با اعمال ما اتّفاق میافتد، در واقع کدر کردن آیینهی وجودمان است. از دست دادن نورانیّت باطن و قلبِ ماست. (آقای بهجت درست گفت که جزیرهی خضرا قلب انسان مؤمن است!) یعنی امام زمان در قلب تک تک ما، اگر مؤمن باشیم، حضور دارد. این مسیر فردی است. یعنی من لحظهای که دارم داستان مینویسم به این مخاطب بیاندیشم. تو لحظهای که داری جنسی را میفروشی، فرض کن خریدارت امام زمان است. تو که داری آموزش میدهی فرض کن آن که میخواهد آموزش ببیند امام زمان است. تو که چیزی را بلوتوث میکنی، فرض کن گیرندهات امام زمان است. تو که دختری را سر کار میگذاری، فرض کن دختر امام زمان است. (برای آنهایی که میپرسند امام زمان فرزند دارد یا نه!) اصلاً تو که حجابت را در فیسبوک برمیداری، فرض کن امام زمان یکی از فرندهایت است که هر روز نه تنها علاقهمندیهایت را، که سهیمکردنهایت را میبیند. شاید دوستی با امام زمان، با علاقه داشتن به لایف آف پای یا لینکن جور دربیاید، ولی قطعا با دوستی با اسپارتاکوس جور درنمیآید. شاید امام زمان با تو دلستر بنوشد، ولی قطعا شیشهی رد واینت را خواهد شکست، شاید امام زمان همبازی شطرنجت باشد، ولی جوکرت را مسخره خواهد کرد و همین طور تا آخر... راستی خدا نکند امام زمان شیشیهی نوشیدنمان را بشکند یا کاری از کارهایمان را مسخره کند...
راه حلّی برای ارتباط با امام زمان و دستور گرفتن از او وجود دارد و آن اعتماد به متخصصان دینی و زعیم اجتماعی فقیه است. این نحوهی ارتباطگیری هم عقلانی است، هم جواب دهندهی نیازهاست، هم حتّی عاطفی و روحانی است، و هم راهگشا است.
من نمیدانم دنیای با امام زمان زیباتر است یا نه، ولی مطمئن هستم این دنیا بدون امام زمان را دوست ندارم. من راه با امام زمان بودن را در این مسیر خلاصه کردم؛ راههای فردی و قلبی و وجدانی، و دیگری استمداد جستن از کاتالیزورهایی به نامهای مرجعیّت دینی و زعامت فقیه.
پسنوشت:
1. اگر غروب جمعهی ماه مبارک نبود، چنین مطلبی هم از ما بیرون نمیآمد. شرف الزمان به الزمین. (میدانم که بیمعناست، ولی خوشمفهوم است.)
2. من شما خوانندههای وبلاگم را خیلی دوست دارم. و خیلی بیشتر دوست دارم که مطالب خوب یا دست کم متفاوت و با زاویهی جدید برایتان بنویسم. ولی این را بگویم که نوشتن این مطالب، رماننویسیام را سختتر میکند و تخم دو زردهای را که آنجا میخواهم بگذارم هم. چون همین سبزیجات و آبلیموجاتی که بالا نوشتهام، میتوانست طعمدهندههای خوبی برای داستانم باشد. ولی مهم نیست. حضرت صاحب را عشق است.
3. باز هم انتهای هفتهی بعد حرف خواهم زد.