فقه به ب نرود یک وقت؛ با باد نرود یک وقت؛ تا باغ نرود یک وقت (بخش چهارم)
به نامِ مهربان
پیشنوشت:
نوشتهی پایین را هم شبِ قدرِ امسال نوشتهام. خواستم منتشرش نکنم، چون سابقهی دوستی و اُلفَت دارم با جناب شهابِ مرادیِ عزیز. ولی من عهدی با کسی نسبتهام. اگر عهدی باشد، این عهد باید در خدمتِ راستی باشد و پاکی. انسان پاکبازانه و بیقصدِ ریبه یا تبرّج حرفش را بزند. میپذیرم که شهابِ مرادی یک از مفیدترین روحانیّونِ این مملکت است. ولی نمیتوانم حرفم را پنهان کنم. این را روزگاری نوشته بودم که انتقادم را یکسویه و متحجّرانه و بیانصافانه ولی صادقانه مطرح کرده بودم. این نوشته به هیچ روی کتمان کنندهی «محبّت و صفا و اخلاصِ» حاج آقای خوبِ مرادی نیست. این انتقادی است به یک گفته. تازه، در این دست انتقادها، رهبر و مرجع تقلید را سزاوارِ اعتراض میدانیم، چه رسد به عزیزی با مرتبتِ اجرایی پایینتر.
بدننوشت:
مثال4. در خیابان مظفّرِ شمالی منتظر دوستان هستم تا با هم آبمیوهای بنوشیم و عصرانهای بخوریم! دو پسر جوان دست در دست هم به من نزدیک میشوند. دو پسر با گوشوارههایی در گوش. با کاکلهای فَشِن و کنارههای ماشین شده. با دستبندهای مخملی در دست که مزیّن به پرچم معروف شش رنگِ گروهشان است. با شلوارهای... این دو نفر دو همجنسگرا هستند با همهی ویژگیهای Come outیشان. نگاه میکنم. از این که دو همجنسگرا را در روزِ روشن بین ولیعصر و فلسطین میبینم هیجانزده میشوم. بهویژه دو همجنسگرای دانا و آگاه! دوستانم میآیند. آدمهای ریشویی هستند. از این تجربهی ناب حرف میزنم و میگویم: «ببین چه جالب. امروز دو همجنسگرای اصیل را در همین خیابان برادران مظفّر دیدهام.» شاید اگر ما دو بسیجی که همهی ویژگیهای بسیجی بودن از لباس تا پیراهنِ بلندِ روی شلوار تا ریشهای توپی تا چفیههای روی گردن را میدیدیم، ناراحت میشدیم. میرفتیم جلو و امر به معروف و نهی از منکرشان میکردیم که «چرا ارزشهای مذهبی و دفاع مقدّس را خیابانی کردهاید؟» البته آن قدر بیعمل شدهایم که جلو نمیرفتیم و از همان عقب پیف پیف میکردیم و دربارهی تحجّرِ احتمالیشان نظریّهپردازی میکردیم. ولی دو برادرِ همجنسگرا! آن هم در روزِ روشن، ما را هیجانزده میکند. هیچگاه هم به این دو نفر نزدیک نمیشویم که بگوییم: «آقایان با این تیپ توی خیابان نگردید. این تیپ معنای خوبی در جهان ندارد». حتّی چنین عملی به مغزمان هم خطور نمیکند. نتیجهی این بیعملی چیست؟ دو روز دیگر یکی از همین همجنسگراها نماد همجنسگرایی را گراور میکند روی حرمین شرفین در سامرّا و شعر میخواند علیه شریفترین مقدّساتِ دینی. و کار به جایی میکشد که استادِ جامعهشناسیِ دانشگاهِ سکولارِ ما، نه آخوندهای صاحب قلم، به فغان میآید: «اگر اندکی از آن غیرتی که در عرصه مجازی درباره خلیج فارس داشتیم، در باره ائمه شیعه هم داشتیم، اکنون شاهد رواج این هتاکیها نبودیم. حمله سایبری به صفحه فیسبوکِ پادشاه عربستان به دلیل استفاده از نام مجعول برای خلیج فارس، نشان داد که میتوان از امکانات اینترنتی هم استفاده کرد، و تلاشهای رسمی دولت جایگزین فعالیتهای رسانهای خودجوش نمیشود». و استاد در انتهای یادداشتش میپرسد: «شیعهگریمان کجا رفته؟» نمیدانم آقای دکتر جوادی یگانه که شیعهگریمان کجا رفته! تازه آقای دکتر شما چه انتظاری دارید وقتی روحانیِ محبوبِ رسانهای (منظورم جناب شهاب مرادی است) مینویسد: «با دیدن این اتفاقات نگرانتر میشدم چون معلوم بود که این فضا و یادآوری و تکرار توهین و دفاع مستقیم! و دامن زدن به ماجرا یعنی زمینهای برای تکثیر و تشدید توهینها و تغییر روشهای ملحدان و بیماران سخت روانی که فزادهم الله مرضا». و بعد روحانیِ محترم احساسی و فلسفی و اخلاقی و تاریخی و نه فقهی پیشنهاد میکند: «اگر چنین مواردی را دیدهاید یا خواندهاید، خود را دلداری بدهید که هر چند خدا همیشه دشمن داشته و دارد اما الاسلام یَعلو و لا یُعلی علیه و بدانید که سالها و قرنها بدترین جسارتها به انبیاء و ائمه سلام الله علیهم اجمعین شد اما اسلام زنده است و رو به گسترش و توسعه». آقای دکتر جوادی یگانهی عزیز، روحانیِ محبوب فکر میکند که اسلام با دلداری زنده است؟ و امام حسین با دلداری مقابل یزید ایستاد یا امام مجتبی با دلداری دین خدا را حفظ کرد؟! وقتی حفظ دینی بین دو شهرِ بیرنگ و لعابِ «دل»خواهی و «دل»داری در تردد است چه انتظاری دارید از ماندنِ دین؟ من نمیدانم کجای کتابِ خدا، انقلاب اسلامی و حضورِ پررنگ و روبهگسترشِ دین اسلام گارانتی شده است!! اگر شما میدانید، به من نشان دهید. و ناگهان از دل دلداریِ روحانی محبوبِ تلویزیونی چیزهای جدید در میآید! جناب ایشان نقش طلبگی و فقهی و اجتهادیش را رها میکند و به جای شمای استاد جامعهشناسی یا روانشناسی فلسفهبافی میکند: «نقش اختلالات حاد روانی در این گونه رفتارهای هنجارشکن باید جدیتر تلقی شود. ارتباط روشن برخی اختلالات سایکوتیک با برخی معضلات سیاسی-اجتماعی و اجتماعی-فرهنگی را نمیشود انکار کرد و لزوم توجه و بررسی موضوع از ناحیه نظام خیلی ضروری به نظر میرسد. تا همه با هم بتوانیم با تحلیلی روشن و غیر ژورنالیستی از زمینههای بروز این نوع رفتارهای خشم آلودِ ملحدانه، به مدیریت زمینههای بروز آن پرداخته شود». نمیدانم کجای دین از منِ ملسمانِ ساده خواستهاند که زمینههای سایکوتیک سبالنّبی را تحلیل کنم! واقعاً نمیدانم این دیگر چه فقهِ جدیدی است! و نمیدانم چرا امام سایکولوژی به این شهدا نیاموخت!
پسنوشت:
1. قرار بود مطلبِ بعدیام دربارهی عزاداری عرفانزدهی ما باشد که از فقه دور شده است. (نه از این رو که من فقیه باشم که بخواهم بگویم چه چیز از فقه دور شده است! نه! بلکه رفتاری را میبینم که از تحریرالوسیلهی حضرت امام و رسالهی عملیهی آقایان مراجع دور شده است. همین.) ولی این کار را نمیکنم. چون توی دههی اوِّل محرّم هستیم. فعلاً چیزی مهمتر از روضه و شور و معرفتِ حسینی نیست! انشالله بعد از محرّم، آن بخش را منتشر خواهم کرد. مطلبِ بعدیام با این عنوان است؛ «مجلسِ ختمِ شِمرها»!
2. حضرتِ آقای جاودان نفسی دارد و سخنرانی و مطلبی! بروید به حسینیهی آقای حقشناس و از این جلسه بهره برید. اگر شهابِ مرادی تهران میماند، پیشنهادِ اوّل منبرهای رواییِ حاجی بود.
3. محمود کریمی دارد خیلی خوب میخواند. ولی محمّدرضا طاهری انگار چیزِ دیگری است.
4. یک عدّه فکر میکنند آقای رهبر از روی مصلحت میگوید «نباید تیمِ دیپلماسی را سازشکار نامید» یا «اینها فرزندانِ انقلاب هستند». این از دلِ تحلیلهای این حزباللهیها بیرون میزند. مثلِ سعید جلیلی که فقط عین جمله را از رهبر نقل کرد و دیگر توضیحش نداد. شما رهبریِ عزیز را نشناختهاید. خدا لعنت کند آن کسانی را که این طور فکر میکنند که رهبری از روی ناچاری و از روی رودربایستی دارد از مثلاً از محمدجوادِ ظریف حمایت میکند. محمّد جواد ظریف شیوهای در دیپلماسی دارد که شاید من نپسندم. ولی این را مطمئن هستم وقتی ظریف میرود پایِ میزِ مذاکره قامتِ رعنای جوانانی را که توی جبههها پرپر شدند، میبینید. یقین دارم که ظریف وقتی با جان کری حرف میزند صدای خسخسِ بهترینهای این مملکت را که از گازها و موّاد حقوقبشری ایالات جنایتکار متحدهی آمریکا سیراب شده میشنود. ظریف آدمِ انقلابی است، چون به عشقِ حسینبن علی و یارانِ عاشقِ کربلاییاش سیاه پوشیده و اهلِِ بیتِ مظلومِ فاطمه را در مذاکرههایش پیش چشم دارد. این آدم، ولی به شیوهای عمل میکند یا حرکت میکند یا گهگاه حرف میزند که من و تو نمیپسندیم. این نافی این نیست که بگوییم ظریف فرزندِ رهبر انقلاب است.
5. تا یکی دو روزِ دیگر. دوباره مینویسم. امشب، شبِ سیّم است. شبِ سیِّم، حضرتِ رقیّه: «کجایی بابا، شده نمازِ من شکسته! کجایی بابا، شده قیام من نشسته. کجایی بابا، بیا ببین تیممم به روی خاکها به روی صورتت به دست بسته. ای بابا ای بابا! حکایتی شده مویم. ای بابا ببین شکسته ابرویم. ای بابا ببین کبوده بازویم. باباجان باشه! کوچه به کوچه رو نیزهها رفتی، خونهی ما نیومدی. باشه. کنجِ تنور و تشتِ طلا رفتی، خونهی ما نیومدی. باشه.» (چه کرد سید مهدی میرداماد -با همراهی محمود- با این نوحه! دانلود کنید و حالش را ببرید و من را دعا کنید. دعا کنید که انشالله بندِ کفشِ غلامِ خانهی حسین بن علی باشم.)
خدایا شکرت که اجازه دادی برای حسین اشک بریزم. ما کجا و اشک بر حسین کجا؟ اینها همه از مهربانی خداست.
1. ضمنا اسم نظرتان را "انتقاد" نگذارید که نیست، فقط نظر است.
2. اما آقای مرادی در "نقش اختلالات حاد روانی ... " به جای خودِ روان شناسشان نظر داده اند نه دیگری.
3. در مورد (4) نظر من این است که در این دوره و زمانه هر کس هر چیزی بگوید، حزب اللهی ها همانطور که خودشان می خواهند تحلیلش می کنند و فکر می کنند فقط خودشان درست ترین حرف را می زنند و بقیه لابد اعتقاداتشان نم برداشته ... همه ضد ولایت فقیه اند مگر اینکه خلافش ثابت شود، آن هم اگر بشود.