فقه به ب نرود یک وقت؛ با باد نرود یک وقت؛ تا باغ نرود یک وقت (بخش پایانی)
به نامِ مهربان
آخرین بخش از نوشتهی فقه، دربارهی مدّاحهاست. میتوان این را نوشت، چون دههی اوّل محرّم تمام شده است.
مثال 5. مدّاحی ساز کوبهای به جلسهی شور میآورد. میزنند و میخوانند. آدمها به مدّاح اعتراض میکنند. روحانیّون در منبرهایشان از وی انتقاد میکنند و به بقیّه هم میگویند که او را امر به معروف و نهی از منکر کنند. ولی مدّاح به حرفهایشان گوش نمیدهد. مدّاح آن قدر از عمل دینی و فقهی دور افتاده که خودش هم از مرجعش استفتا نمیکند. تا بالاخره ولیِّ فقیه به او میگوید این کار را تعطیل کند. و مدّاح مگر چارهی دیگری هم دارد؟ و مدّاحیهای ما این روزها آن قدر عرفانزده شده که خودش را خالی میبیند از این که به حرفِ علما و تذکّر فضلا و مجتهدان گوش دهد. مدّاحی آمیخته با عرفانزدگی کارش به جایی میکشد که با هر کس که در جلسه برای سینهزنی لخت نشود برخورد مستقیم میکند. (یادِ احمدِ کاظمی به خیر که روایت است به مدّاح گفته بود: «واقعا جمعیّت لخت نشود نمیخوانی»، مدّاح که آدمِ به شدّت معروفی بود گفت: «نه». احمد کاظمی هم گفت: «خوب، نخوان».) از جمعیّت هروله با پرشهای بلندتر طلب میکند و صحنههای اگزوتیک میآفریند و از جمعیّت صدای بلندتر و شیونهای قرّاتر طلب میکند و شاه و ارباب و اعلی حضرت را برای ائمّهی هدی در قالب مدح جا میزند و از این الفاظِ عرفانی عبور میکند و با «کاپیتان حسین» گفتنها خبر میدهد: «هنوز به خشکی نرسیدیم. جواب بدهید کاپیتان حسین... کاپیتان حسین».
پایانِ مثالها.
شما هم اندکی بیاندیشید، میتوانید مثالهای زیادی را به این مجموعه بیافزایید. میخواهم بگویم در این 5 مثال نشان دادهام که چطور بخشهای مختلف سبکِ زندگی دینیِ ما از فقه و عمل فقهی خالی شده است و دلبستهی چیزهایی شده که آنها را دین میداند. و بر آنان نام اخلاق و عرفان و فلسفه نیز مینامند. بدون این که معلوم باشد هیچ کدام از اینها باشد واقعاً. امام ولایت فقیه را در درس بیع و در میان کلاسهای فقهیاش بیان کرد. و حکمرانی امام و شیوهی اثر و حضورش در انقلاب در همهی مراحل و مناسک از فقه و شریعتِ دینی دور نشد. امام حاضر به همکاری با سازمانهای سوسیالیستی، حتّی قبل از تغییر ایدئولوژی سازمانیشان، نشد. امام لحظهای در حکومتداری، اسلام را به تفکّرهایی که آنها را التقاطی مینامید نفروخت. امام نشان داد که «با هیچ کس عقد اخوّت نبستهام» تا چه حد فقهی و تابع اسلوبهای دینی است. اگر جایی سکوت میکرد نه به دلیل رفاقت و احساسگرایی، یا اخلاقگراییِ اصطلاحیِ امروزی بود، نه جایی اگر با کسی برخورد میکرد نه به دلیل دشمنی و عداوت و احساسگرایی. امام بارها در حکومتداری حتّی در اظهارنظرهای عمومی هم رواداری اخلاقیِ موردِ نظر ریشوهای مدرن را رعایت نمیکرد. چه آن فرد خطیب جمعهای باشد که بعدها جانشین امام میشود، چه آن فرد جانشینِ آن روز امام باشد. چه آن فرد پیرمردِ متدیّنی باشد که به نهضتِ امام در پیروزی انقلاب کمک کرده است. خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی دربارهی برخوردهای امام و شیوهی حکمرانی او بسیار راهگشا است. مرادم این نیست که امام اشتباه نمیکرد. آشکارا در همین متن دیدهاید که حقیر دو بار رویکردهای امام رحمه الله علیه را با چاشنی انتقاد دیدهام، کاری که بعید میدانم کمتر متنی با چنین صراحتی کرده باشد، ولی آنچه که میخواهم بگویم اصالتِ دینِ امام و اوریجینال بودنِ روشِ زندگی و اسلوبِ دینداری امام است. که از آن به فقهی مراد کردهام. فقهِ امام البته همان را میگوید که اخلاق امام میگوید و اخلاق امام همان را درست میپندارد که عرفانِ امام. و بالعکس. هدف این بود که با فهمِ کج از اخلاق و عرفان، فقه و عمل فقهی را در عرصهی دینداری در مملکتِ انقلاب اسلامی فراموش کردهایم و خدا میداند این فراموشی سر از چه ناکجا آبادی دربیاورد. نمونهاش همین عزاداری و احیاء ما در شبهای قدر. به تعبیر آقای فاطمینیا اینها هیچکدامش مطابق روایات نیست. یا به تعبیر من فقهی نیست. چون اصل مراسم باید مختصر و مفید باشد. که آن هم خودِ مراسمِ قرآن به سر است. ولی به قول آقای فاطمینیا بعد از این که 5-6 ساعت مردم را خسته کردهایم و جانشان را به لب آوردهایم تازه میگوییم قرانها را پخش کنید.
لیلهی قدر 9 مرداد 92
پسنوشت:
1. نمونهی تازهترش را دیشب یکی از دوستان به من گفته بود. او گفت یکی از خانمهای بازیگر عکسهای لُختیاش را در اینستاگرام منتشر کرده است! این حرف، تا چه حد فقهی است؟ اصلاً چرا ما عادت کردهایم چنین خبرهایی را بهم منتقل کنیم... آیا بهتر نیست که این جور جاها خبررسانی نکنیم و فحشا را اشاعه ندهیم و به جایش به امربهمعروف و نهی از منکر بپردازیم؟ این دست رفتارها چه لُطفی برای جامعهی دینی دارد؟ آیّا اینها آن چیزهایی است که فقه از ما خواسته است و دین را در جامعه میگستراند؟ چرا این طور فلسفی-اخلاقی-تحلیلگر شدهایم؟! خدا به خیر کند.
2. تا هفتهی بعد.