تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۴۰ ق.ظ

حکومت اسلامی با سسِ سبز-1

به نام مهربان
پیش‌نوشت:
بحث‌هایی را در فیس‌بوک درباره‌ی جنبش سبز شروع کرده‌ام. آن‌چه که در این بحث‌ها پی گرفته‌ام، اثباتِ این مدّعا بوده که جنبش سبز درگیرِ رفتارهای سیاسی شده که بازتولیدِ جمهوری اسلامی در راستای اهدافِ خودشان است. یعنی جنبش سبز نتوانسته یک رفتار سیاسی متفاوت نسبت به رفتار جمهوری اسلامی نشان دهد. آن چه که در این بحث‌ها اصالت دارد مواردِ زیر است:
1. سعی شده بحث‌ها ارزشی و جانبدارانه نباشد و به زبان منطق ریاضی به تحلیل این رفتارهای این جنبش بپردازد. آن‌چه که اهمیّت دارد این است که نویسنده سعی کرده خودآگاهی در جنبه‌ی فکری افرادِ این جنبش ایجاد کند و آن‌ها را به نقدِ کرده‌های‌شان بنشاند.
2. مهم نیست امروز جنبش سبز از نظر سیاسی وجود دارد یا نه. آن‌چه که اهمیّت دارد عمق فکری و فرهنگی آدم‌هایی است که به حرکت اعتراضی سال 88 تعلّق دارند. یعنی رفتارهایی که به نقدِ آن می‌پردازم ریشه‌های فرهنگی و فکری دارند.
3. این‌جانب موضع سایت‌های سیاسی مخالفِ جنبش سبز را بی‌ارتباط با این موضوع می‌دانم و طبعاً بهره‌برداری‌های احتمالی آن‌ها را خارج از منظومه‌ی معرفتی موردِ بحثِ آقایان می‌بینم. چون این نوشته‌ها در راستای حق-باطل دیدنِ داستان‌ها نیست. بیش از آن که بارِ ارزشی داشته باشد، اهمیّت فکری و معرفتی دارد. مثلِ این مورد که چرا همه‌ی ما ایرانی‌ها، انقلابی و ضدِّ انقلاب، ساندیس را از جایش سوراخ نمی‌کنیم و نی را به تهِ ساندیس فرو می‌کنم و از آن‌جا مایع‌اش را می‌نوشیم. حال اگر من می‌گویم چرا یک جنبش سبزی بر خلافِ شعارش که خردگرایی و عقلانیّت است، ساندیس را از ته‌اش سوراخ می‌کند، معنی‌اش این نیست که گروه‌های مخالفش ساندیس را از جایش می‌نوشند! به‌ویژه آن که مخالفانِ جنبش سبز، ساندیس را با جایش می‌خورند!

بدن‌نوشت:
یّا امرِ سیاسی از امرِ دینی «جدا»ست؟ چگونه ممکن است چیزی از چیزی جدا باشد؟ این تأکید که سیاست از دیانت جداست به چه دلیل درست است؟ چرا کسی نمی‌گوید مثلاً حواست باشد گوش از بینی جداست؟ دلیلش روشن است چون این دو عضو واقعاً از هم جدا هستند. پس اگر دو چیز از هم جدا باشند، و جدا بودنش را عقل بفهمد، چه نیازی است که توی بوق و کرنا کنیم که آهای ملّت این از آن جداست؟ بگذریم از این که اساساً دین از هیچ چیزی جدا نیست! چون آمده که چیزی را از چیزی جدا نکند! پس چاره‌ای نیست که فریاد برآوریم که دین از سیاست جداست؟ چرا؟ چون معلوم است که چنین نیست. جدیداً هم دیده شده که آن‌هایی که طرف‌دار این دست نظریّات بوده‌اند، استفاده‌ی ابزاری از دین بسیار زیر زبان‌شان مزه کرده است. پس چه کاری است در جدا کردن دین از سیاست! بگذار دو تایش با هم باشد تا همه با هم حظ کنند. تازه واضح است که در ذهن خلّاق آدمی نمی‌توان به دقّت ریاضی هیچ امر کلّی را از امر کلّی دیگر جدا کرد.
+++++++++++++++++++++
چرا در نوشته‌ی پیشینم نوشتم امر سیاسی از امر دینی جدا نیست! دلیل آن که چنین امر واضحی به ذهنم رسید، پروپاگاندای سبزی‌ها در فیس‌بوک است. من هم مثل شما می‌بینم که آن‌ها خیلی صریح دارند داد می‌زنند ما امام حسینیم و آن‌ها معاویه و یزید هستند. نکته‌ی جالب این‌جاست که آن‌ها از تهِ امتزاج دین و سیاست هم استفاده‌ کرده‌اند؛ یعنی زیارت عاشورا. زیارت عاشورا جزو دعاهایی است که روشن‌فکران چندان علاقه‌ای به استفاده از آن ندارند. شاید هم دلیلش نقدها و لعنت‌هایی است که برخی شخصیّت‌های مورد علاقه سنّی وارد می‌کند. ولی سبزی‌ها که سابقه‌ی شعار بر ضدِّ مضامینِ دینی جمهوری اسلامی دارند، این بار از زیارت عاشورا در کامنت‌های‌شان استفاده می‌کنند؛ با این توضیح که فرازهایی که از این زیارت شریف را می‌نویسند به طور عمده مغلوط و پر اشتباه است. آن‌ها حتّی در نوشتن یک خط دعا به نفع جنبش سکولارشان کم‌دقّتند!
دو مسأله ذهن من را مشغول کرده:
یک؛ چطور شده سبز از جمهوری ایرانی به زیارت عاشورا رسیده! یا این که نرسیده و این‌ها همه عادت‌های پاییز محرّمی است؟
دو؛ جنبش سبز چه می‌خواهد؟ در نوبتِ دیگری در این‌باره بیشتر سخن می‌گویم. البته خیلی واضح می‌دانم این سبک نوشتارم دارد به آن‌ها کمک می‌کند. ولی این کمک و نقد به تعالی جریان فکرِ سیاسی در این مملکت خواهد انجامید. کاری که خودِ اصلاح‌طلبان به دقّت نکرده‌اند و هنوز که هنوز است به طعن و تحقیر از رقیب سخن می‌گویند.

+++++++++++++++++++++
جنبش سبز چیست؟ نمی‌دانم! این درست‌ترین جواب است. چون گستردگی این جنبش و آدم‌هایش آدم را گیج می‌کند که این‌ها چه می‌خواهند و بالاخره حرف حساب‌شان چیست. این شاید به ناتوانی من در فهم این جنبش هم برگردد، حرفی نیست. ولی من متنی نیافته‌ام که جنبش سبز در آن شفّاف گفته باشد چه می‌خواهد. بگذریم از این که بخشی از این جنبش امروز نقد بر دولت را برنمی‌تابد. جالب است جنبشی مخالفِ حاکمیّت نقد بخشی از حاکمیّت را برنمی‌تابد. مثل همان روزهای بعد از انتخابات که این جنبش توهین به برخی مسئولانِ نظام (به ویژه اعضای مجمع تشخیص منصوبِ رهبری!) را برنمی‌تابید. یکی به ما بگوید جنبش سبز پی چیست؟ (البته شاید قدر مطلق خواسته‌های جنبش سبز تغییر آیت الله خامنه‌ای باشد؛ البته نه حتّی تغییر در اصل ولایت مطلقه‌ی فقیهِ گفته شده در قانون اساسی!)

+++++++++++++++++++++
چرا برخی از تحلیل‌های افرادِ فعّال در جنبش سبز بسیار به تحلیل‌های آدم‌های مخالف‌شان نزدیک است؟ شاید به نظرتان برسد این پرسش اشتباه است، ولی گزاره‌های متعددی وجود دارد که این پرسش را معنادار می‌کند. یکی این که این روزها از طرفِ آدم‌های این جنبش گفته می‌شود که ما باید از فشار تحریم‌ها کم کنیم تا اقتصادِ کشورمان رونق بیابد. این حرف معادل چیست: معادل این است که بگوییم ریشه‌ی مشکلات و بدبختی‌ها ما کشور آمریکاست. یعنی با دو حرفِ معادل و به نظرم اشتباه مواجهه هستیم. یکی این که بگویی مشکل‌های این مملکت همه از کشور آمریکاست. دیگر این که بگویی اگر ما دست از دشمنی با کشور آمریکا برداریم، مشکل‌های‌مان حل می‌شود. هر دوی این‌ها اشتباه است. این که شما عامل نجات یا بدبختی یک کشور را در ارتباط با کشور دیگری تحلیل کنی، یعنی دچار ساده‌اندیشی شده‌ای. به نظر می‌رسد آدم‌های بسیاری از دو جناح گرفتار این ساده‌اندیشی هستند و جالب است هر دو با یکدیگر به شدّت مخالفند. این در حالی است که جنس استدلال این دو گروه، منطقاً یکی است!

پس‌نوشت:

1. در نوشته‌های بعدی از این جنبش اسلامی با سسِ سبز بیش‌تر خواهم نوشت و درباره‌ی میزانِ دوری‌شان از یک نهادِ دموکراتیک، مدرن، و لیبرال توضیح‌های بیش‌تری خواهم نوشت.
2. نوشته‌ای دارم قدیمی با نام «جرس‌جان از بی‌بی‌سی یاد بگیر»، این را گوگل کنید می‌یابید. لابه‌لای همین نوشته‌های قدیمی وبلاگم است که الان حکم خرت‌وپرت‌های داخل بلاگ را برایم دارد. خواندنِ آن هم می‌تواند در فهم این دست مطالب کمک‌رسان باشد.
3. تا هفته‌ی بعد.

نظرات  (۶)

۰۱ آذر ۹۲ ، ۱۹:۴۴ سجاد نوروزی
سلام
من مثل تو از سنگر بحث ریاضی و صرفا منطقی وارد عمل نمی‌شوم. من وارد حوزه‌ی ارزش‌ها هم می‌شوم. زیرا یک سبزاللهی برای‌اش دین مهم است. 
سوال: آیا دکتر سروش و انحراف عقیدتی‌اش خود بینه‌ای نیست برای سبز مدهبی که صف خود را جدا کنند از فتنه‌ی خاموش سبز؟ سایت جرس از سروش و علی‌اصغر غروی و هر متفکرنمایی که ریشه‌ی اسلام و تشیع را می‌زند دفاع می‌کند. صف‌بندی مخالفان نظام خود شاهد و گواهی است برای دوری از این جریانات. 
 بحث بر سر افراد نیست. یک شخص ممکن است به هزار دلیل سبز یا دلداده به خاطره‌ی جریان سبز یا مدافع و سمپات سران فتنه و... باشد اما حقیقتا با تفکر نابودی دین و تفکر برانداختن عمود خیمه‌ی اسلام هیچ زلفی گره نزده باشد. جریان مهم است. جریان مسلط مهم است. به همین خاطر است که می‌گویم راس فتنه را بزنی موثرتر واقع می‌شود. حالا 4 تا آدم شوت و احمق هزار جور شعار بی‌منطق سر می‌دهند که تا همین اواخر بعد از انتخابات 92 هم در مورد سعید جلیلی تکرار شد. خیلی از بچه‌های درست درمان وابسته به خاطره‌ی جنبش سبز از این بی‌منطقی‌ها دور و مبرا هستند اما اگر تو اینجوری با آنها بحث کنی آن‌ها هم سر سوتی‌ها و پلشتی‌ها و بی‌منطقی‌های افراد کف خیابانی وابسته به بسیج و... بحث می‌کنند. 

پاسخ:
درود.
بحثِ من فقط آدم‌هایی از کفِ این جنبش نیست، این‌ها استدلال‌های آدم‌های مهم‌تر و باسوادتر این جنبش است. ضمن این که نامِ این جنبش اهمیّتی ندارد. مهم آن است که جمعی امروز دستِ کم از نظر فرهنگی با حکومت زاویه‌ای منفرجه دارند. و معتقدند که باید دین از سیاست جداست، من دارم از الزامات این جدایی که نامش سکولاریسم است حرف می‌زنم. و از لیبرالیسم.
بحثِ من سیاسیِ صرف نیست که هدفم زدنِ میرحسین باشد. (ضمن این که اصلاً هدفم زدن نیست!) چون آن‌چه که این وسط اهمیّت دارد این است که سرانِ این جنبش میرحسین و کرّوبی نیستند. سرانِ این جنبش استدلال‌ها و ادّعاهای روشن‌فکرانِ این جنبش است.
ضمن این که هرگز هدفِ من زدن یا کوبیدنِ آدم‌ها نیست. هدف کم شدنِ تناقض‌ها و ناراستی‌های یک تئوری است. ضمن این که سعی‌ام بر این است که در نوشته‌هایم به کسی توهین نکنم یا برچسب نچسبانم. ما یک بحثِ تئوریک داریم. داریم می‌گوییم اگر شما به این اصل اعتقاد داری، حواست باشد که داری خلافش عمل می‌کنی. تو اگر به جمهوری ایرانی اعتقاد داری، باید بدانی این با استفاده از نمادهای شیعی در صحنه‌ی بحث‌های اجتماعی‌ در تضاد است. چون جمهوری ایرانی لازمه‌اش این است که از مذهب به نفعِ سیاست استفاده نکنی.
ضمن این که درباره‌ی افرادی از بسیج که در کفِ خیابان خطا می‌کنند و بر سبیلِ اشتباه می‌روند و این راه را پی‌درپی تکرار می‌کنند، نمی‌توان گفت این فقط به چهار تا آدمِ بسیجی در کفِ خیابان ربط دارد. نه این حتماً اشکالی در نحوه‌ی تفکّر متفکّرین بسیج هم دیده می‌شود. این اشکالی در حاکمیّت را هم می‌رساند. ممکن است واژه‌ی خودسر برای یکی دو واقعه‌ی سیاسی کارکرد داشته باشد، ولی با حضورِ مستمر این گروه در پنهه‌ی سیاست نمی‌توان آن‌ها را گروهی سرپیچی کننده از حاکمیّت دانست. (این را بگویم من شخصاً مشکلی با انصار حزب الله و حضور آن‌ها در وسطِ درگیری‌های سیاسی ندارم. منظورم آن تحلیلی است که آدم‌های جمهوری اسلامی ارائه می‌دهد که در این‌باره یکسره بی‌راه است.)
۰۱ آذر ۹۲ ، ۲۱:۴۶ سجاد نوروزی
 من گام محکم و اراده‌ی تو برای قولوا قولا سدیدا را تحسین می‌کنم و تا این‌جا با سخن‌ات مشکلی ندارم. اما اگر تو بحث متفکرین جنبش مثلا سبز را نقد کنی با طیف RF تا گامایی از امواج الکترومغناطیسی رودررو می‌شوی که بحث با هر کدام ملزومات خودش را دارد. مثلا یکی از طول‌موج‌ها مارکسیست است و آن دیگری مسلمان و شیعه‌ی تند دست‌دزدقطع‌کن و منتظرالفرج. یکی از مخالفان طرفدار لاقیدی محض و لجنزار الحاد و شهوت و آن دیگری مفسر مثنوی‌ای که مثلا می‌گوید ازدواج با محارم باید درک درست و روشنفکرانه شود. یکی الگوی‌اش آیت‌الله طالقانی است و آن دیگری از فکه و شلمچه و کربلای5 می‌گوید و ظاهرا امام و بخشی از رهبری را قبول دارد و خودش موسس فلان هیئت و بهمان آیین مورد قبول نظام بوده و حالا از این نظام بریده و... .
 تتنوع افکار آدم را کاملا گیج می‌کند. حالا تو اگر سوتی منطقی یک از این گروه‌ها را به گروه دیگر ارایه کنی به تو خواهد گفت که من آش فلان گروه را با جایش قبول ندارم و من استدلال خودم را دارم.
آن وقت تو می‌خواهی همزمان با ده بیست تفکر متعارض بحث کنی؟ چه طور ممکن است؟ 
پاسخ:
درود.
درست است. من خودم به این مشکل واقفم. بنابراین سعی می‌کنم بر نقطه‌های اشتراک دست بگذارم. هر گروهی هم بگوید من از این نقد بری‌ام، من خوشحال می‌شوم. چون از این عدّه‌ای کمتری ذهن‌شان آغشته به شبهه است باید خرسند بود. البته من بیشتر با طیف جرس-کلمه‌ای این جنبش سخن دارم. وگرنه نیک می‌دانم که از همان روزِ اوّل کسانی بوده‌اند که منتقد برخی از این رفتارها بوده‌اند. یکی از نکته‌های نقد همین بلبشویی است که درست شده. به تعبیر یکی از روشن‌فکرانِ کشورمان، مشکل اصلی که گریبان‌گیرِ میرحسین هم شد همین «کشتی نوح»ی بود که ساخت. سعی می‌کنم در مطلبی پیرامونِ این کشتی در فیس‌بوک مطلب بگذارم. این خودش البته نقدِ خودِ جنبش سبز است. متأسّفانه گرفتاری‌ها به قدری در این جنبش زیاد است که من دارم روزی سه-چهار پست توی فیس‌بوک می‌گذارم تا زودتر تمام شود. ولی می‌بینم هنوز نکته‌های نگفته زیاد مانده است.

"خیلی از بچه‌های درست درمان وابسته به خاطره‌ی جنبش سبز از این بی‌منطقی‌ها دور و مبرا هستند اما اگر تو اینجوری با آنها بحث کنی آن‌ها هم سر سوتی‌ها و پلشتی‌ها و بی‌منطقی‌های افراد کف خیابانی وابسته به بسیج و... بحث می‌کنند. "

تنزه طلبی باعث شده تو این حرف را بزنی. آنچنان از ضربه ی 22خرداد92 گیج و منگی -یا منگید- که گرزتان را در هوا به هرسو تاب می دهید تا کله ای را بترکانید و مغزها از دماغ درآورید.

به جهنم که رأی نیاوردید. چرا به همپالگی هایتان فحش می دهید. مگر دیگران پلشتی ندارند؟ مگر دیگران سوتی نمی دهند. من ندیدم که آنها چیزی به روی خودشان بیاورند.

درست تحلیل کنید. تحلیل بلد نیستید اقلا درست عایق کنید که آب زیرتان نرود!

پاسخ:
درود بر تو مجتبی.
مجتبی کمی با طمأنینه بنویس. من حرفت را دقیق نفهمیده‌ام.
در هر صورت اگر منظورت تحلیل‌ها من است، به نظرم باید صبر کنی تا من چند مطلب دیگر منتشر کنم تا ابعادِ بحثم روشن شود. اگر هم منظورت سجّاد است که جناب‌شان باید به شما پاسخ بدهند. اگر منظورتان هر دوی‌مان است، که بحث‌های ما با هم فرق دارد.
من دردم در این داستان اصلاً جمهوری اسلامی نیست. اصلاً دردِ من یک دردِ ارزشی یا دینی نیست. من دردم این است که آدم‌ها ذهن‌شان آکنده از مشهوراتِ اشتباه است. از روش‌های اشتباه است. می‌خواهم بگویم اگر آدم می‌خواهد لیبرال باشد، یا از ولایت فقیه دست بکشد، یا جمهوری ایرانی تأسیس کند، به خوبی این کار را انجام دهد. به الزامات کارش پای‌بند باشد. یعنی اگر آدم می‌خواهد دزدی کند، درست دزدی کند. از این جهت جمهوری اسلامی بسیار می‌لنگد. اگر خدای نخواسته بخواهیم واردِ نقد جمهوری اسلامی شویم، می‌بینیم که جمهوری اسلامی از چه جهاتی و تا چه مراتبی از حکومتِ پهلوی دوّم پایین‌تر است. ولی فعلاً چنین دعوی نداریم و سرمان را با مشهورات کم‌ترپیچیده مثل جنبش سبز گرم می‌کنیم.
فرضیّه‌ی من این است که اگر روزی جمهوری اسلامی سرنگون شود، نه توسّطِ جنبش سبز، نه توسّطِ آمریکا و اسرائیل یا کشورهای عربی، که به دستِ بی‌کفایتی خودش سرنگون می‌شود. شاید ظاهرش دشمنانش باشد، ولی آن که این کار را کرده و شایعت و بایعت می‌کند خودِ نظام است. دیدی که در همین داستانِ 88 خودمان داشتیم با دستِ خودمان، خودمان را نابود می‌کردیم.
۰۲ آذر ۹۲ ، ۲۲:۳۲ سجاد نوروزی
سلام
به مجتبی: اولا 24 خرداد 92 صحیح است.
بعدش من یک پلشتی کلی را گفتم که ممکن است در هر آدمی بروز کند. من به برادران پای‌مرد و مجاهد خودم بد و بی‌راه نگفتم. من رای درستی دادم و محکم پای رای‌ام می‌ایستم. من جلیلی را پر از اشکال و در عین حال خیرالموجودین 24.3.92 می‌دانستم.
من جرفم به میثم این است که این شیوه‌ی بحث یعنی تاکید بر بی‌منطقی‌های عده‌ای پیاده‌نظام فایده‌ای زیاد ندارد. همین. 
اصلا هم منگ و گیج نیستم برادر. من در روزهای پایانی منتهی به اننخایات از اول شدن دور اول روحانی 70-80 درصد مطمئن بودم. اگر قرار باشد گرز بر سر کسی بزنم بر سر سیاسیون اصول‌گرا می‌زنم و نه بسیجی‌ها که مظلوم‌ترین هستند.
پاسخ:
درود بر تو خیرالموجودین 3.9.92.
سلام
بنده هم یک تنزه طلبی کلی را گفتم که از دهان خیلی از این تحصیل کرده های لب گود نشین شنیده ام.
حالا با این سوتی تاریخی که ازم گرفته ای یقین کردم نه گیجی و نه منگ!
یا علی مدد
پاسخ:
درود. تو هم یک پا خیرالموجودینی برای خودت.
۰۶ آذر ۹۲ ، ۰۰:۱۲ سجاد نوروزی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">