تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۳۸ ق.ظ

عکس کناری- مادربزرگ

یک چیزی توی این قصّه‌های قدیمی‌ هست که اصیلش می‌کند. آن هم این مادربزرگ‌، پدربزرگ‌ها هستند. همین که پای مادربزرگی وسط کشیده شود که دارد سماورش را چاق می‌کند و قوری را زیر شیر سماور می‌گیرد و هنوز نیمه نشده، از روی احتیاط پیری پرتش می‌کند روی تاج سماور و خودش را کنار می‌کشد و از دور سوی سماور را بالا و پایین می‌کند، یعنی قصّه، اصیل به معنای دهاتی کلمه شده است. توی دهات آدم‌ها سماوری‌اند. نه مثل حالا که سماور شده گازی و دیگر چیزی به اسم نفت و ریختن نفت توی پایه‌شان بی‌معناست. آن قدیم‌ترها را می‌گویم که سماور با نفت و سوختش معنا داشت و خودش یک قلق کارشناسی بود آبی کردن سوی سماور که معمولا دخترهای تازه بالغ چیزی ازش نمی‌دانستند و سماوری را روی سر سو می‌گذاشتند و هی غر می‌زدند که چرا جوش نمی‌آید. روشن است چرا جوش نمی‌آید. با آن تنظیمی که تو کرده‌ای خواهر من، این تا فردا هم جوش نمی‌آید.

و همین ورافتادن‌هاست که لوکس‌ها را می‌سازد. به منزله‌ی چنگ زدن به چیزی که نیست. به همین عکسی که من تازه گذاشته‌ام کنار وبلاگ نگاه کنید. هیچ چیز تزیینی و لوکس نیست توی خانه‌ی مادربزرگم. سماورِ نفتی! که لازم‌ترین عضو یک خانه‌ی روستایی‌ست. قوری چینی که سالم است. مادربزرگم-خدا رحمتش کند- تخصص داشت توی نگه داشتن قوری و نمی‌شکاند هیچ کدامش را که بعد بخواهد بند بیاندازد بهش. پارچ استیل که از کنار تاج سماور پیداست. چای‌جا که جای چای خشک است. قندجا که جای قندها کلّه است که مادربزرگم ریزشان می‌کرد. سبد دستمال‌ها و قرص‌ها که آن گوشه است. کاسه‌ی برنجی که تویش چای اضافه را می‌ریخت و تفاله و هر چیز آبکی دیگری را. بخاری گازی که یک سال هم نیست توی این عکس از نصبش می‌گذرد. بساط نهار که روی بخاری‌ست. جا نانی که کنار بخاری‌ست و رویش پارچه‌ی تترونی کشیده شده. من و مادربزرگم که از خیر نعلبکی نمی‌گذرد؛ حتّی وقت عکس گرفتن. چند سال است شما توی نعلبکی چای نخوردید؟ و چیزهای دیگر؛ مانند کنترل پنکه سقفی.

آنی که این عکس را اصیل کرده، همانی‌ست که زیاد شنیده‌اید از قصّه‌ی خانه‌ی مادبزرگ‌ها. آن هم نوری‌ست که تند و شادان از توی پنجره می‌تابد توی خانه. عینِ این عکس.

پس‌نوشت:

دقیقا یک هفته‌ی دیگر خواهم نوشت.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۶
میثم امیری

نظرات  (۹)

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما بروز هستیم دوست عزیز خوشحال میشم تشریف بیارید خاک پاتون هستیم
دوست عزیز لیاقت داشت وبمون تبادل لینک هم در خدمتتون هستم
پاسخ:
سلام آقا مهدی.
خدا نکند شما خاک پایم باشید.
تبادل لینک هم ربطی به لیاقت ندارد رفیق. شما وب خوبی دارید، کار جدّی هم می‌کنید، از کارتان هم دارید درآمد کسب می‌کنید.
ولی این‌جا یک وب معمولی‌ست برای نویسنده‌ای تازه‌کار که می‌کوشد خوب بنویسد که نمی‌تواند. همین.
۲۶ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۰۰ مصطفی فتاحی اردکانی
خدا ایشاالله بزرگای فامیل رو نگهداره اونایی رو هم که رفتن بیامرزه
شادی روح در گذاشتگان و سلامتی اونایی که صد سال سایه هاشون رو سرمون بمونه صلوات
پاسخ:
سلام.
آقا عجب وبی زده‌ای. خیلی خلّاقانه و جالب است. کفم برید.
می‌توانی برای من هم یک وب بی‌نهایت ساده بزنی. که ملّت راحت بخوانند مطالبم را و بروند. بی چیز اضافه. یک تی‌لِم آن بالا بخورد یا یک عکس هم در گوشه.
یک چیز تو مایه‌های http://www.inbus.blogspot.com/. حیف که سال‌هاست نمی‌نویسد. عجب قلم جزنگری دارد این خانم.
۲۶ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۰۸ علی اسفندیاری
سلام
آن چیزی که مصطلح است در روستاهای ما "ننه کلان" یا کوتاه شده اش"ننکلان" است.
ننکلان محور اجتماعات است.
ننکلان همه را میخواهد باهم.
ننکلان میداند من درسهایم سخت است، برادرم کدام بیابان دره ای سرباز بود و یا کدام یک از خاله هایم به عطر و کدامشان به گرد و خاک حساسند.
اسم بچه ها را میداند.اسم های امروزی را هم زود یاد می گیرد اگر دلش بخواهد.
ننه است که وقتی دعا که می کند از بی وارث ها و بد وارث ها شروع می کند.
ننه است که با یک فرزند شهیدش هنوز شرمنده ی پدر و مادر شهدای تک فرزند است!
ننه است که خواندن را با قرآن یاد گرفته، و می نالد که قرآن بلد است اما معنی هایش را نمی تواند بخواند.
ننه که هست سقف اگر هم بلرزد نمی ریزد روی سرمان!
ننه که هست....
خدا حفظشان کند ننکلان های عصر ما را!
پاسخ:
ان شاء الله. 
سلام
فوق‌العاده بود.
 همین.
پاسخ:
سلام.
ممنونم.

با سلام
یادش بخیر اون روزها که بخاری‌ها هم نفتی بود. صف‌‌های طولانی برای نفت، کپسول‌های گاز، 
پشه‌بند روی تراس توی شب‌های تابستون  و ... انگار اون روزها زمستون‌ها سردتر بود و چقدر اوایل پاییز، مردم برای پر کردن گالن‌های نفت دغدغه داشتند. 

 خدا مادربزرگتون رو رحمت کنه. اصالت این عکس اول خود ایشونند و بعد همون نعلبکی که از خیرش نگذشتند؛ حتّی وقت عکس گرفتن.
همین صفا، صداقت و بی‌آلایش بودنشونه که
اونها رو در ذهنمون جاودانه کرده. قصه‌ی وجود سبد قرص‌ها گوشه‌ی اتاق هم قصه‌ی مشترک اکثر مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هاست. حالا یا گوشه اتاق یا زیر مبل یا کنار میز تلفن یا ...
خدا اونهایی رو که رفتن رحمت کنه و عمر با عزت بده به  اونهایی که هستن.

منزل حاج خانم گازکشی هم شده بوده حالا چرا سماورشون نفتی هست!!! ‌

پاسخ:
درود.
ممنونم.
چیزی درونی شده از چند دهه زندگی بود که نمی‌گذاشت که آن را گازی کنند.
۲۷ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۳۶ سمیرا روشنایی
سلام.
خیلی خوب بود.
پدر من برای منزل اقوام‌مان که نعلبکی ندارند، نعلبکی کادو می‌برند که اگر مهمان‌شان شدند، نعلبکی داشته باشند در خانه. بعضی‌ها نعلبکی دوست دارند اصلن!
پاسخ:
سلام. ممنون.
خدا بیامرزد ای کاش اون حیاط بسیار زیبای بیرون منزل رو هم میگفتید
پاسخ:
بله.
سلام.
آن عکسی که از مادربزرگ در حین صرف چای گذاشتی و صمیمیت وسادگی آن تداعی‌گر لحظات بسیار زیبایست که هر ایرانی در کنار بزرگتر های فامیل از جمله مادربزرگ‌ها داشت و آدم را به دوران خوب کودکی برد.
چایی رو زود دم کن بی بی جان 
قلیونو علم کن بی بی جان 
سید بابا از راه می رسه چه خسته 
دلش از نامردمی ها شکسته 
پاسخ:
ای نور چشم مستان. 
سلام

پاسخ:
سلام به روی ماهت عزیز. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">