تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
جمعه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۱۹ ب.ظ

عکس کناری- آهستگی

یکی‌شان «ی» بود. در روستا چوپان‌مان بود. همه حرکت‌ها و دیدن‌هاش به آهستگی بود. انگار که فیلمی را گذاشته باشند روی دور کُند. روزهای اوّل که «ی» قرارداد چوپانی بسته بود، این آرام بودنش از زیر کار در رفتن نشان می‌داد. آغلی را که می‌شد با کشیدن چند جاروی پَهن تمیز کرد، مانند اتاق پذیراییِ خانه سازه می‌کشید. گوسفند دوشیدنش اندازه‌ی استراحت دو نیمه طول می‌کشید. دو برابر وقت معمول. تا بابا اعصابش بهم می‌ریخت و ‌گفت: «نمی‌خواهد انجامش بدهی. من خودم گوسفندان را می‌دوشم.» که همین هم شد. ولی نمی‌توانستیم همه‌ی وظایف چوپانی آقای آرام را ما انجام دهیم. بهترین راه حل، کنار آمدن بود. کم کم از آن آهستگی زجرآور لذّت هم می‌بردیم. یک بارش انگار همین دیروز بود. کار از آن جنس کارهایی بود که تنها سریعش معنا داشت. تیز کردنِ داس. داس را باید به سرعت به سنگ «ساو» کشید تا تیز شود. نشست. آرام. داس را پیش کشید. آرام. دستی را روی گذاشت روی دسته‌ی نزدیک داس و دستی دیگر را روی تیغه‌ی آهنی. هر بار که تیغه را روی سنگ می‌کشید و برمی‌گرداند، راحت اندازه‌ی یک پخش صحنه آهسته‌ی گل کریس رونالدو به بایرن طول می‌کشید. انگار که داس دارد با سنگ نجوا می‌کند. بی‌اختیار خنده‌ام جان گرفت. بلند و بلندتر. «مطمئنّی تیز می‌شود؟» دوباره بلندتر.

آخرین بار که رفته بودم روستا، شنیده‌ام مرده. لحظه‌ای غبن کردم و فاتحه‌ای را به آهستگی و وقار برایش خواندم. اسطوره‌ی آهستگی.

پس‌نوشت:

تا میانه‌ی هفته دوباره خواهم نوشت.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۲/۲۶
میثم امیری

نظرات  (۷)

سلام
به نظرم این عکس کناری‌ها را درون پست هم بگذارید که اگر کسی احیاناً خواست آرشیوتان را بخواند، بفهمد راجع به چی صحبت می‌کنید.

پاسخ:
سلام.
به نظرم شما هم اسم‌تان را کامل بنویسید.

سلام

نمی دانم دیگر چرا متن های شما را دوست ندارم. قلم به مزدی چیز بدی است. هرجور که بخواهی حساب کنی. مزد چه حلال باشد چه حرام. اگر حرام باشد که تکلیفش معلوم است و اگر حلال هم باشد قصد مزدوری بد است که نفسش شاید بد نباشد. مگر نشنیدی که گفت: تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن، که خواجه خود روش بنده پروری داند.

تک نگاری شما راجع به بازدید مپنا را خواندم. خیلی مستشرقانه بود. حال نکردم. حالا که خودت حرف از مزد می زنی پس کاری بنویس که بشود به اش مزد حسابی داد. نه وارفته. نه شل.

یا علی مدد

پاسخ:
سلام.
خدا خیرت بدهد.
یاد شمال افتادم
پاسخ:
محمود آمی...
سلام
به مجتبی عزیز: البته شما آن چه میثم نوشته را نخوانده‌اید بلکه آن چه منتشر شده را خوانده‌اید. میثم یکی از نوادر قلم به مزدهای روزگار است. نوشتن برای سایت رهبر انقلاب هم البته سخت و پیچیده است برای آدم صریح‌اللهجه‌یی مثل میثم. به هر حال آن متن منتشر شده همه‌ی واقعیت نبود.
پاسخ:
سلام. ممنونم از لطفت.
گرفتم
پاسخ:
اوکی.

سلام

به آقا سجاد گل: من می گویم تو یا به کسی ارادت داری و برایش می نویسی و تبلیغش می کنی و یا از زور بی تکلیفی چیزی را بالا می آوری. موارد دیگر هم وجود دارد که مسئله ی این بحث نیست.

اگر بالفرض آقای نویسنده ی مثلا صریح اللهجه ی ما به آقای خامنه ای ارادت دارد و می خواهد او را آنجور که هست به ما نشان بدهد، پس این موازنه ی نادر کس و خر چیست؟ یک کسی اگر رهبر انقلاب بشود پس باید یک کسی هم حاشیه و متن دیدارش را بنویسد، نه یک خری. یک خری بهتر است سرگذشت زندگی یک خری مثل من را بنویسد و خران را با کسان چه کار.

و در شق دوم اگر به ایشان ارادتی ندارد پس بیخود می کند که حاشیه ی سفرش را می نویسد. همان رمان مگر کم چیزی است که به این تک نگاری های مزدورانه به قول خودش تن می دهد؟!

اگر هم مشکل سانسور است که تکلیف معلوم است و قد جعلک الله حرا. مجبورت نکرده اند که با اس ان ان مصاحبه کنی که آنها بخواهند جاهای بدش به زعم ناصواب خودشان را در بیاورند. مشروط کن که کامل چاپ کنید و یا اصلا چاپ نکنید.

در این قحط الرجال ادبیات داستانی و کباده کشی آدم های بی استعداد و دوپینگی، از خداشان هم باید باشد که با یک قلم به دست حرفه ای که هزاران خط مطلب درخور تأمل نوشته مصاحبه کنند و یا اینکه طرف براشان مطلب بزند.

بالأخره مسئولین ما باید یاد بگیرند این چیزها را یا نه؟

پاسخ:
سلام.
الان این مدح شبیه به ذم بود یا ذم شبیه به مدح؟
معضل همین است که از خدایشان نیست که چنین و چنان شود دیگر. اتفاقا بحث من و میثم هم همین بود که باید یک آدم لایق خودش با زور و با زرنگی و صبر برود و جایگاه‌ها را آرام آرام بگیرد و پس از جاگیر و پاگیر شدن روش درست کار فرهنگی را پیش بگیرد. متأسفانه الانه نمی‌شود موقعیت‌ها را رها کرد به این توجیه که ما نباید دامن خود را آلوده به کوچکترین غبار منت و تحقیر و... شود. تا سفت شدن موقعیت‌ها باید محافظه‌کارانه و با تحمل ناملایمات کار کرد.
پاسخ:
صحیح هست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">