نادرستی سیاسی
این که کسی بخواهد رییس جمهور شود -یا هست- و در متن آن چیزی که حقوق مردم میخواند، حرفی از میهن و بیگانه و ظلم نزند، تنها به این دلیل نیست که فهمی از منافع ملی و وطن ندارد و با آنها ناآشناست، بلکه مؤید آن است که ناسپاس به ایران و ایرانی است.
با این نگاه، متن منتشر شده به نام حقوق مردم ایران تنها یک نثرنویسی جاهلانه نیست، بلکه متنی ناسپاس است. آنچه ناسپاس میخوانیم، تنها ارزشگذاری اخلاقی نیست، بلکه نمودار نوعی اندیشیدن است. این نوع از اندیشیدن به خیابانها فرنگ آشناتر است و وقتی چیزی به آن طرف آشناتراست، با چیزی بیگانهتر است و با آنچه بیگانهتر است، نسبت برقرار میکند. نام این نسبت ناسپاسی است. ناسپاسی -در ادامه بیغیرتی- به چیزی و دلبستگی به چیزی دیگر. چنان که دلبستن در عرصه سیاست با مقیاس عمل سنجیده میشود، بیگانگی با طرف مقابل، با سنگ ناسپاسی محک میخورد. اگر کسی نماینده ایرانی است و دست به دامان آژانس دشمنان ملت ما میشود که «اگر با ما راه نیاید، انتخابات آتی را میبازیم» نباید در نظام مفاهیم اخلاقی فهمیده و توضیح داده شود. این کنش، یک کنش نادرست یا ناسپاس -یا سفرهنشناس- سیاسی طبیعی است که بر مبنای تأمین منافع فرنگ، نه منافع ملی تئوریزه میشود؛ در این کنش حفظ بیگانه هدف است که معادل است با ناسپاسی به خاک.
ناسپاسی با آگاهی نسبت مستقیم دارد و آگاهانه تنها با حضور انحرافی یک واژه در متن -نه بیشتر- صورتبندی میشود. در متن حقوق مردم ایران که به امضای کسانی هم رسیده است، عبارتی وجود دارد به نام جهان منهای خشونت و طرفداری از صلح. این عبارت آگاهانه نادرست و ناسپاس است و به هدف تسلیم شدن یک ملت نوشته شده است.
ناگفته پیداست که راه آنکه جهان، جایی برای زندگی کردن باشد، حذف خشونت و گسترش صلح نیست، بلکه راه آن گستردن عدالت و برانداختن ظلم است. این که متننویس دوره قاجار -که اشاراتی به دنیایی تازه دارد- متوجه استقلال و منافع ملی میشود، به این خاطر بود که اندک درکی نسبت به ایران و مرز ایران یافته بود. او همزمان میخواست از ادب مبتذل زمانه فاصله بگیرد و وطن خود را که -از راه سیر در زمین خدا و سفر به فرنگ- دیده بود و شناخته بود، حفظ کند. دوری از ابتذال نوع اول که مرئی در ادب و فرم نوشتن بوده است، میتوانست فرزانگی وطندوستانهای پدید آورد. روشن است با چنین توضیحی، در آن زمانه، دوری از ابتذال میتوانست به درک صحیحی از مملکت و وطن منجر شود. برای آنکه فهمی تازه نسبت به مملکت داشت و اوضاع اسفبارش را فهمید، کافی بود در زبان زمانه تأمل کرد. سوسوی آگاهی از این همین تأمل پدید میآمد؛ حتی اگر افرادی چون میرازا ملکمخان یا میرزا آقاخان نوری متوجه انحطاط زبان دبیران شده باشند. آنها از این معبر، متوجه مرداب نثر و اندیشهای کثیف و مبتذل شده بودند و چنان که خواستند مخالف آن باشند، دقیقا مدافع وطن و منافع ملی شده بودند. حتی اگر دریافتهایشان از این مفاهیم پیش پا افتاده باشد.
با این حال، روزگار ما گرفتاری بزرگتری دارد و ابتذالی خطرناکتر ما ایرانیان را تهدید میکند. در این روزها که نثر فارسی پاکیزهتر شده و نظام اندیشیدن سامان بیشتری یافته است، اژدهایی دیگر سر برآورده است. این بار ابتذال نوع دوم هویدا شده است. این ابتذال، از مخالفت با کلیدواژههایی مانند خشونت آغاز شده و در متن حقوق ما مردم هم نوشته و توسط سرآمدی مدعی هم توشیح شده است. ادبیات تسلیم با کلید واژه منهای خشونت، همان ابتذال نوع دوم است که مثلا نثر تمیزتری دارد، ولی چنان واژهها را کنار هم فرم میدهد که از دل آن تسلیم ملی و ناسپاسی به منافع ملی درمیآید. این که رییس جمهوری به متجاوزی خوشآمد تقدیم کند و زندهباد گاندی سر بدهد و بگوید منادی صلح است، به معنا نفهمیدن مناسبات جهان نیست، بلکه کوشش در راه این است که زودتر خاک را درون خاکدان بریزید و به اجنبی بدهد.
در چنین شیوهای نمیپرسیم بیش از صد پایگاه شکاری خارجه کدام یک از آموزهها صلح را تدریس میکنند و وسط آموزش شیوههای آدمکشی کدام نژاد از کبوترها را پر میدهند؛ بلکه از نویسنده و امضاء کننده آن متن باید پرسید که در برابر اسلحه متجاوزی که روی شقیقه کودکان کودکستان تنظیم شده است، گل سرخ را با یک دست تقدیم میکنید یا دو دست؟ مباد که تقدیم با یک دست، بیاحترامی باشد و ترویج خشونت.
مثال اسلحه در کودکستان را امام سوم شیعیان که ضدِّ ظلم، البته خشونت ورزید و حماسه آفرید، به کار نبرده است؛ این مثال را نویسندههای معروف چپی تبلیغ میکنند که نوعا حتی طرفدار چیزی به نام منافع ملی یا دینی نیستند و نمیتوانند باشند.