دو سه نکته پایانی سال ۹۶
گفتهاند دانستن حقیقت کار سختی نیست، بیان آن سخت است. جدای از مفهوم سهمناکی به اسم حقیقت، از جمله گفتهشده نیرو میگیرم و آنچه را که درست میدانمش و گفتنش را لازم میشمارم بیان میکنم. اوّلا برای خودم و دوّم برای مخاطب. سال ۹۶ تمرین خوبی بود برای گفتن آن چیزهایی که به نظرم گفتنشان لازم است.
یکم؛ تصمیم صعب امسالم انتشار نامهای بود خطاب به دکتر جواد طباطبایی؛ بسیار از نوشتههایش آموختهام. با این حال نامهای به او نوشتم و از نزدیکیاش به بخشی از باند قدرتطلب در جمهوری اسلامی انتقاد کردهام. بر پایه همان فهم انتقادی و صراحتی که استاد جواد طباطبایی در من ایجاد کرده است، این نامه انتقادی را منتشر میکنم. میتوانید از اینجا نامه را بخوانید.
دوم؛ صفی تشکیل شده است از «عبدالرحمن بن عوف»ها از چپ و راست که میخواهند تعیین کننده مناسبات قدرت در آینده ایران باشند. فکر میکنم سنّتهای الهی را در مناسباتشان وارد نمیکنند یا شاید هم فکر میکنند دوره آن سنتها گذشته است.
سوم؛ وزیر فعلی فرهنگ و ارشاد اسلامی انسانیست خردگرا. جملهای در توییترِ ایشان خواندهام که «ایران و قلم مدیون» ایرج افشار است. به نظر میرسد ایرانی که -به تعبیر هگل و به نقل از استاد جواد طباطبایی-«تاریخ جهانی با» اهالیِ آن -یعنی ایرانیان- آغاز میشود، «پایهای»تر و «بزرگ»تر از آن است که «مدیونِ» آقای ایرج افشار -با همه فضایلش- باشد؛ ایرج افشار میتواند یکی از فرزندانِ بیدار ایران باشد؛ ثمرهای از این درخت تناور. آنچنان که من آقای صالحی را شناختهام تصوّر میکنم میتواند بداند که بر صندلی بزرگمهر تکیّه زده است و میتواند ایران را بشناسد.