تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۲ ق.ظ

نه اعتراض انحصاری است، نه وظیفه

برنامهٔ جهان‌آرای امشب را دیدم. دو کارشناس اقتصادی جوان مهمان برنامه بودند و از روی دولت با گریدر رد شدند. به این کاری ندارم. نکتهٔ جالب پیشنهادی بود که یکی از آن‌ها مطرح کرده بود. اسمش را هم گذاشته بود طرح وان. یعنی طرح اختصاص امتیاز حامل‌های انرژی به مردم. در نگاه اوّل بَدَکی به نظر نمی‌آمد. همگام با فناوری‌های نوین بود و توی دلش کلّی پیشنهاد و ایدهٔ جدید داشت که لابد توی این سیستم پیر و پاتال گوش شنوایی پیدا نمی‌کند. طرحِ مجید کریمیِ برنامهٔ جهان‌آرا بهانه‌ای است تا حرفی را مطرح کنم. 

در اوج اعتراضات هم باید کار کرد و نباید ناامید شد. اصلاً آدمی که قدم‌هایش را برداشته است، تحت تأثیر حادثه‌های اجتماعی از کار نمی‌ایستد. اعتراض به جای خود، مسئولیت‌پذیری هم به جای خود. مسئولیت‌پذیری است که اعتراض را معنادار جلوه می‌دهد. کسی می‌تواند معترض باشد که کاری می‌کند. قدمی برمی‌دارد.

یکی از دوستان را می‌شناسم که بسیار معترض است. نسبت به همه. نسبت به رهبر. نسبت به رییس دولت. نسبت به ساختار جمهوری اسلامی. ولی همین دوست در همین روزهای اعتراض با حفظ خشمگینی‌اش، با نگاه به اقتصاد درون‌زا و سرمایه‌های ایرانی، یک استارت‌آپ فرهنگی بدیع را پیگیری می‌کرد و می‌کند. لحظه‌ای از کارش دست نکشید و نمی‌کشد. این خط درست است. او بیشتر از این مسئولان اداییِ ریاکارِ نان‌به‌نرخ‌روز خور به فکر منافع ملّی است. بی‌جهت تمجید نمی‌کند، حرفِ مفت نمی‌زند، ولی کاری می‌کند که بیشتر از این لوس‌بازی‌های مسئولینِ مثلاً ولایی، دلِ رهبر را شاد کند و اصلاً به این کاری ندارد که «آقا خوشش بیاید» یا نیاید. این یعنی «کار فرهنگی تمیز.» آدمی که فردیّتش زنده باشد، خودش را بشناسد، (مثل همین دوست عزیزم که کاری به خوش‌آمد بنی‌بشری ندارد) ماحصل کارش به نفع کشور و وطن خواهد بود.  

دوست دیگری دارم که یک‌بند دارد بدوبیراه می‌گوید. به همه. روضهٔ مکشوف نخوانم. دیدم سه روز پیش یک همایش فنّی و پیچیده برگزار کرده است. بهش گفتم: «مرد حسابی، کلِّ مملکت به هم ریخته. تو تازه همایش فنّی برگزار می‌کنی؟ تازه تویی که داری یک بند اعتراض می‌کنی و به همه مسئولین بد و بیراه می‌گویی.» گفت:‌ «اتّفاقاً مسئول و مدیر و رییس ما هم برنامه‌شان تعطیل کرده‌اند تا بروند با آرمان‌های رهبرتان تجدید میثاق کنند. به همین خاطر همهٔ برنامه‌های عادی‌شان را تعطیل کردند تا ببیند چه پیش می‌آید. ولی من در برابر کشور مسئولم. چرا به خاطر اعتراضات مردمی من هم باید کارم را تعطیل کنم؟ الان تعطیلی کارِ من به نفع کشور است؟ اتّفاقاً به همین خاطر همایشم را قوی‌تر برگزار کرده‌ام.» 

این تا این‌جا. 

وسط این درگیری‌ها، دوستی آمد توی خصوصی وبلاگ و نوشت فرق بین رهبر و رفسنجانی چیست؟ او گفت گمان می‌کند فرقی بین‌شان نیست. من در پاسخ به او، جوابی شبیه نکتهٔ بالا نوشتم. گفتم پرسش او بوی تفنن می‌دهد نه دغدغه. برایش نوشتم: 

«پرسیدید رهبر با هاشمی چه نسبتی دارد؟ این‌ها در صورت‌بندی که شما مطرح کرده‌اید، پرسش‌ فیکی است. فعلاً تنها پرسش اصیل و اصلی این است: «من دارم چه کار می‌کنم و کار کردنم در چه جهتی است؟» تنها کنشْ ارزشمند است. از دلِ کنش‌ها به پرسش‌ها برسید. حس نکردم از دل کار و کنش به پرسش رسیده‌اید. [...] (البته از نوشته‌های وبلاگ‌تان این طور فهمیده‌ام.)  

مهم این است که بدانید کجا ایستاده‌اید؟ راستی اصلاً ایستاده‌اید؟ جواد طباطبایی دربارهٔ «جایی ایستادن» در کتاب‌های تأملی دربارهٔ ایران و «ملاحظات دربارهٔ دانشگاه» مطالب مهمّی نوشته است. 

با این حال از باب احترام دربارهٔ آن پرسش هم نکاتی را عرض می‌کنم. ولی اصلِ پاسخ همانی است که در بالا نوشته‌ام

...

» 

من بخشی از پاسخم را آورده‌ام. خواستم بگویم راه را گم نکنیم و لابه‌لای این حوادث اجتماعی از بین نرویم و بین چرخ‌دنده‌هایش له نشویم و به تعبیر امیرالمؤمنین مثل آشغال‌های توی هوا هی این‌طرف و آن‌طرف بُرده نشویم.

دوباره می‌گویم همان طور که اعتراض انحصاری نیست و همه حق اعتراض دارند؛ وظیفه هم انحصاری نیست؛‌ همهٔ ما ایرانی‌ها وظیفه داریم. ما گوسفند نیستیم که یکی چوپان‌مان شود. همهٔ ما برای تغییر این شرایط باید دست به کار شویم.

از همان دوست‌هایم یاد بگیریم. همان طور که تسلیمِ ظلم نشدند و تنها نظاره‌گر نبودند و فریاد زدند، وظیفه‌شان را فراموش نکردند و کارشان را برای لحظه‌ای و کمتر از لحظه‌ای تعطیل نکردند. 

پی‌نوشت:

 

+ هنوز این یارانهٔ کمکی به حساب خانوادهٔ سه نفری من واریز نشده است. یعنی من جزو آن ۶۰ میلیون ایرانی نیستم؟ من که با این حقوقم به‌سختی تا پانزدهم هر ماه دوام می‌آورم، دارا حساب می‌شوم؟ پس وضع باقی مردم چطور است؟ به داد ملّت برسید. با سخنرانی‌درمانی مشکل مردم حل نمی‌شود. 

++ یک عدّه آدم توی این مملکت ۲۴ ساعته حرف می‌زنند. متن می‌نویسند. تریبون‌ها را پر می‌کنند. جلسه می‌گیرند. شلوغ می‌کنند. این‌ عدّه هم در ۸۸ لال‌مانی گرفته بودند و هم این‌روزها لال‌مانی گرفته‌اند. خیلی این عدّه برایم جالبند. دوستی می‌گفت این‌ها همه‌شان توی گاوصندوق‌های خانه‌شان، یک پرچم ایران با آرم شیروخورشید کنار گذاشته‌اند که اگر وضع برگشت، پرچم‌ها را سر درِ خانه‌شان به «اهتزار» دربیاورند. بعضی از این‌ها فقط به برکت جمهوری اسلامی به شهرت و نوا و پرستیژ رسیده‌اند. نمی‌خواهند حرفی بزنند؟ تنزّه‌طلبی از هر بی‌وجودبازی بدتر است.

 

 

نظرات  (۹)

سلام

طرح وان؟

طرح پیشنهادی کارگروه سعید جلیلی نیست؟

 

با اصل مطلب هم موافق بودم... فرمایش درستی هست...

پاسخ:
سلام 
نمی‌دانم از سمت کدام گروه است. 
در نگاه اول راه‌حل خوبی به نظر می‌آید. 

بله طرح دکتر جلیلی بود که اتفاقا به دولت هم ارائه داده اما توجهی نشد...

 

۰۴ آذر ۹۸ ، ۱۶:۱۶ دچارِ فیش‌نگار

استاد منم چنتایی سوال فیک دارم:

این فردیت مون رو چجوری میتونیم کشف کنیم یا زنده نگهش داریم؟

جزوه ای چیزی در این خصوص ندارید؟ :)

 

+ کیا بودن که 24 ساعته حرف میزدن؟

پاسخ:
من استاد نیستم. 
یک: من اصلاً شما را نمی‌شناسم که بتوانم پاسخ دهم چطور می‌توانید فردیت‌تان را حفظ کنید. من پیرو آن شیوه‌ای هستم که با شناخت مخاطب با او گفت‌وگو می‌کنم. هیچ جواب کلّی که بشود برای همه «send to all» کرد، وجود ندارد. طبعاً جزوه‌ای هم ندارم. 
دو: آن‌هایی که ۲۴ ساعته حرف می‌زدند در شبکه‌های اجتماعی قابل ردیابی هستند. تازه مشکل‌تر آن‌هایی هستند که ژست می‌گرفتند فقط دربارهٔ چیزهای مهم می‌نویسند. آن‌ها حاضرند در دفاع از یک برنامهٔ تلویزیونی چیز بنویسند، ولی در خصوص وقایع اخیر لام‌تا‌کام چیزی نگویند.  
۰۶ آذر ۹۸ ، ۱۲:۵۲ دچارِ فیش‌نگار

پروفایلتون خیلی شبیه استاداست آخه!

پاسخ:
همین عکس کناری را می‌گویید؟
۰۷ آذر ۹۸ ، ۰۷:۲۸ دچارِ فیش‌نگار

بلی

 

وب ما رو دنبال کنید.

افق نگاهتون برام مهمه

پاسخ:
به نظرم به تصویر کناری این یک‌-یا دولا- قبا همه چیز نزدیک باشد، استادی دورِ دور است. 

این که افق نگاه من برای شما مهم است (البته اگر افق نگاهی داشته باشم) نتیجه می‌دهد که شما صفحهٔ بنده را دنبال بفرمایید. 
با این حال با این امکان بلاگ.آی‌آر آشتی و صفحه‌تان را دنبال می‌کنم. 
۰۹ آذر ۹۸ ، ۰۹:۵۸ دچارِ فیش‌نگار

 

من توی وب که میگردم یه دسته از اونایی که دوست دارم به پژوهشکده ام (وبلاگم که توش پژوهش میکنم) دعوت کنم آدمایی هستن که افق دید خاص و متفاوتی دارن. این تا اینجا

 

 

خاصیت دنبال کردن بیان درحد فیدریدر مفیده

البته که منِ بلاگر بیش از حدیث نفس در پی رسانه بودن برای اندیشه خودم هستم (و داشتن خواننده و بازخورد برایم مهم است)

من هم شگفت زده ام که یعنی ما جز اون بیست میلون نفر اشرافیم؟! :)

جالب اینجاست که در محل کار، همکاران با وضعیت شغلی یکسان و حتی همسر با مشاغل پر درآمدتر و خونه های گران تر، یارانه معیشتی گرفته اند و برخی در روز دوم گرفته اند، بعد ما در روز سوم هم نگرفتیم و البته خدا رو شاکریم که مرفه شدیم در این دولت بی آنکه بدانیم :) چون همکارانی (دو همکار) که همسر یکیشان قاضی است و همسر یکی از کارمندان مجلس، هم گرفته اند به طنز به این نتیجه رسیده ام که دو سر قوا با سر اول قوا اینطور توافق کرده اند که اگر نیروهای ما یارانه می گیرند، امضا می کنیم :) 

 

برنامه اون شب جهان آرا خوب بود. برعکس برنامه دکتر کچوئیان با همه احترامی که برای مقام استادی شون قائل هستم. نکته جالب طرح اینجا بود که خوب تهرانی ها و ساکنان کلان شهرها طبیعتا سوخت بیشتری برای رفت و آمدهای درون شهری مصرف می کنند و مثلا جنوبی های ساکن شهرهای کوچک برق بیشتری و بنزین کمتری. انوقت دولت می فرماید تهرانی ها مرفه اند چون می تونن تهران زندگی کنن و کمتر یارانه بنزین می گیرند بدون توجه به اینکه یکی از خرازی تا زین الدین از همدانی تا رسالت شصت کیلومتر تو راهه فقط. شما هم که الحمدلله همه سرویس های اداری رو حذف کردید، همه نقل و انتقال ها رو ممنوع کردید، اضافه کار پرداخت نمی کنید،... اقلا بنزین می دادین. به خدا بسیاری خودشان و پدر و مادرشان و پدر بزرگ و مادربزرگشان در همین شهر متولد و متوفی شده اند. جایی برای رفتن ندارند که هزینه های اینجا را نپردازند.

 

۱۱ آذر ۹۸ ، ۱۵:۰۴ مهران رحیمی

این دوست شما که در مورد رهبر و اکبر پرسیده بود، منو یاد یه داستانی از زمان امام علی انداخت که دربهبوهه صفین، یه عده از اصحابش اومدن ازش پرسیدن که آقا جان، بالاخره حق شما بود خلیفه بشی بعد پیامبر یا ابوبکر ؟ امام علی هم بهشون گفت کاکو! الان فعلا معاویه را بچسبید! معاویه که بیاد خلیفه بشه دیگه چه فرقی میکنه من باس اول باشم یا ابوبکر یا هرکی! الان که دست ماست باس ریشه ظلم و بکنیم و نهال حق را بکاریم تا راههای نور خودشو نشون بده. تو این جوابها دنبال چی میگردن من نمیدونم! منزلت دانایی از پیش، نقد رهبر، چی خلاصه ؟ 

پاسخ:
مهرانِ عزیز. مهرانِ عزیز. چرا توفیق نمی‌شود من تو را ببینم؟ حتماً یک جای کار من می‌لنگد. 
۱۲ آذر ۹۸ ، ۰۷:۱۸ مهران رحیمی

اون زمانی که جفتمون بی یار بودیم نشد،  حالا که هردومون بچه دار هم شدیم دیگه واقعا مث تک تیر اندازها باید منتظر یه لحظه خاص بمونیم!

پاسخ:
مرسی.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">