تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی

۴۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهبر» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۸۹، ۰۵:۲۳ ب.ظ

نامه‌ی دومم به رهبری

یا لطیف

سلام آقای خامنه‌ای

نامه‌ی اولم به شما را در ابتدایِ سال نوشتم. و الحمدالله هیچ اتفاقِ غیرِ منتظره‌ای نیافتد. چنان که در آن نامه هم هدفِ من بود، توهین و یا تهمت به شما نبود؛ همان طور که هم همین حالا هم چنین هدفی را به پیگیری نمی‌کنم.

مرادِ از نوشتنِ این نامه و البته آن نامه، صحبت کردنِ صریح و صمیمانه با رهبرم است. معتقدم در کشورِ افراط و تفریط‌زده‌ای چون ایران، نیازمندِ آنیم معتدلانه با یکدیگر به هم‌سخنی بنشینیم. و درست و صحیح اشکالاتِ یکدیگر را برای هم توضیح دهیم. اصلا هم تعجب ندارد که من با رهبرم صمیمانه صحبت کنم و در عین حال نقدش کنم. البته و صد البته هنوز چنین تفکری در داخلِ ایران به وجود نیامده است. و متاسفانه رسانه‌ها در کشورمان به شما به دیده‌ی یک قدیس و یا یک منحرف  نگاه می‌کنند و نیاموختند که راهِ سومی هم قابلِ تعریف است.

اگر معیار را عملِ درست و خردورزی بگیریم، به ساده‌گی و بدونِ تمسکِ بی‌هیچ فرد و یا جریانِ دیگری می‌توان شما را با توجه به مبانی که بدان اعتقاد دارید نقد کرد. مثلا برای نقدِ شما، نیاز نداریم به جریانِ راست و چپ و یا هر جریانِ سیاسیِ دیگر تکیه کنیم. چرا که آن تکیه، و یا دیدن با آن عینک بیش از آن که به حق قرار دادنِ مفاهیم نزدیک گردد، به حق قرار دادنِ جریان‌ها و اشخاص برمی‌گردد.

آقای خامنه‌ای

متاسفانه باید خدمتِ شما عرض کنم، در وضعیتِ امروزِ ایران، هر گروه و یا دسته‌ای با متمسک قرار دادنِ آدم‌ها و یا جریان‌هایی اجازه‌ی نقدِ منصفانه و تحلیل مستقل‌بنیاد را از انسان‌های آزاد و عاقل سلب کرده. حتی گروه و یا دسته‌ای که به ظاهر نشان می‌دهد که می‌خواهد راهِ سومی را برگزیند متاسفانه در این راه برای خود تابوهایی آفریده‌. به طوری که نمی‌توان به آن تابوها و یا حتی اسطوره‌های دایناسورمآب‌ها نزدیک شد. البته کتمان نمی‌کنم تک و توک افرادی هستند که نشان می‌دهند واقعا اصول‌گرا هستند و وام‌دارِ شخص و یا جریانی نیستند. (هم‌نامی این اصول‌گرایی با جریانی سیاسی در کشور ناخواسته است و دور است چیزی بیش‌تر از یک مشترک لفظی باشد.)

در نامه‌ی قبل گفته بودم که معتقدم سالم‌ترین عضوِ بدن‌تان دستِ راست است. امروز که روزگاری از آن نامه می‌گذرد و تجربه‌هایی دیگر از خاکِ ایران به اندوخته‌های من اضافه شد، بر این باور استوارتر شده‌ام که عجب حکایتی است دستِ معیوبِ شما. چه داستانی است آن دستِ زیبا. خیلی‌ها هستند که شاید آرزو می‌کردند ای کاش آن دست از آنِ آنان بود... غافل از این که افتخار می‌خواهد آدمی در قافله‌ی دست‌های عاشورایی قرار گیرد. الان که در ایامِ محرم هستم، به عظمتِ این دست‌ها بیش‌تر پی می‌برم. این دست‌ها در شیعه دست دارند. البته بعضی‌ها که عاشق‌تر بودند، دو دست‌ دادند برای امام‌شان و گاهی که فرصتی نصیب‌شان می‌شد، خیلی‌ چیزهای دیگر هم دادند. امروز هم دوباره تاکید می‌کنم به حقِ همان دستی که در راهِ اسلام خشکید به این نوشته‌، به مثابه‌ی دل‌نوشته‌ی یک جوانِ مسلمان بنگرید.

کم‌ترین لطفِ مکتبِ شیعه برای من، صراحت با پیشوایم است. و معتقدم آن‌هایی که می‌دانند، و می‌اندیشند، همان طور که خودتان گفتید، آن چه را که می‌دانند باید بگویند. علی الخصوص این دانسته‌ها را باید به پیشوای‌شان بگویند؛ چرا که در شنیدنِ این دانسته‌ها و نقدها از همه سزاوارتر است. این دقیقا ایرادی بود که من به نویسنده‌گان وروشن‌فکرانِ شیعیِ ساکت، پس از جریانِ انتخاباتِ پارسال وارد کردم؛ همچون رضا امیرخانی. چرا که بر این باور بوده و هستم که اگر فرد یا افرادی از ایشان، همچون امیرخانی، نظری درباره‌ی مسائلِ کشور و یا نقدی به رفتارِ شما دارند بی‌پوشیه این نظر را ابراز کنند. تا هم حاکم از این نظر بهره‌مند گردد و هم جماعت‌. در چنین مواقعی، که وقتِ گردنه‌های فرهنگی و گدارهای عقیدتی، و جابه‌جایی اندیشه‌های مردم است، روشن‌گرِ تحلیل‌نویس، در هر بابی از سرلوحه تا نفحات، می‌بایست حاکم را نیز راه‌نمایی کند و مردمان را از آن‌چه می‌اندیشد آشنا کند تا راهِ صواب به آنان نشان داده شود. سکوتِ انسانی که معتقد است در عرصه‌های گونه‌گون حرفی برای گفتن و یا بهتر بگویم شنیدن دارد، بر تعدادِ بصیرت‌پیشه‌گان نمی‌افزاید. حتی اگر فرد یا افرادی از این جماعت، روشن‌گرِ شیعی مثلِ امیرخانی و یا هر صاحب عقیده‌ی دیگری در عرصه‌های مربوط به مدیریت و حکومت، شک کرده بر نحوه‌ی حکمرانیِ شما باز هم باید بگوید... چه جای سکوت است که باید لااقل بگوید که شک کرده است.

البته من رابطه‌ی دوستانه‌ای با دوستانِ امیرخانی‌بنیاد، و البته خودِ جنابِ ایشان و بسیاری از دوست‌دارنِ ولایی شما، و حتی منتقدانِ و شکاکانِ به ولایتِ شما دارم. این رابطه، کمینه مزه‌اش این است که راه را برای گفت و شنود باز نگه می‌دارد.

پس از بیانِ این مقدمه، واردِ بدنه‌ی نامه می‌شوم و می‌خواهم برخی از نظراتِ خود را که به نقص‌های فرهنگی نحوه‌ی رهبری شما برمی‌گردد عنوان کنم. اگر عمری بود ورودِ به عرصه‌های دیگر را بعید نمی‌دانم در نامه‌های آتی که یحتمل در سال‌های آتی رغم می‌خورد. اگر امروز آقای خمینی به جای شما در جایگاه رهبری نشسته بود، باز هم نامه می‌نوشتم و کاستی‌های حاکمیتی را گوش‌زد می‌کردم که قطعا حاکم در شنیدنِ این کاستی‌ها، از همه سزاوارتر است. کتمان نمی‌کنم که برخی از کاستی‌ها باید علنی فاش نشود؛ در برخی مواردِ مهم و راهبردی، کاستی باید مخفیانه به گوشِ حاکم برسد تا اوضاع متلاشی و وضع دگرگون نگردد.

امروز امرِ دولتِ فرهنگی و فرهنگِ دولتی یکسان می‌نماید. این هم‌کاسه شدن در عرصه‌ی فرهنگی در کنارِ گنگ بودنِ رهیافت‌های فرهنگی سندِ چشم‌انداز که به امضا و تاییدِ جناب‌عالی هم رسیده، موجبِ تعجب و تحیر است. به واقع، انتظارِ راهبردی از فرهنگ، کوتاه و راه‌های دست‌یابی به آن پرخدشه است. با سایه انداختن فرهنگِ حکومتی از سویی و افراز شدنِ بنیادهای فرهنگی به موافق و مخالفِ حکومت، تولیدِ فرهنگی این کشور را با مشکل مواجه خواهد کرد.

چرا که نگاهِ فرهنگی‌ِ هر یک از این دو گروه به امت، به خاستگاهِ فکری‌شان رجعت می‌کند. این رجعت، مخاطراتِ فرهنگی برای جامعه به بار می‌آورد. چون هر دو حالت، وقتی کاری فرهنگی و یا هنری تولید می‌کنند، صدایِ خود را محق می‌دانند و آن را نظرِ جامعه می‌پندارند. این در حالی است که آنان به جای آن که گوش باشند، یک‌سره زبانند.

این مهم‌ترین آسیب و نقصی است که امروز در نحوه‌ی حکمرانیِ حکومتی نیز دیده می‌شود. راهِ حل چنین نقصی را در پایان عنوان خواهم کرد. شاید در مصادیقِ آن بشود بحث کرد، اما معتقدم هر چه سریع‌تر باید جهتِ حرکتِ فرهنگی را به سمتِ راهِ حل‌هایی از این دست، که خواهم گفت، هدایت کرد. در غیر این صورت در آتیه، پاره‌های فرهنگیِ جامعه از یک‌دیگر دورتر و دگم‌ها گسترده‌تر، و واقعیات کم‌توجه‌تر می‌شوند. نقدم به جناب‌عالی این است که چنین رویکرد و یا راهِ حل‌هایی از این دست، ممشای تصمیم‌سازی و سیاست‌گذاریِ فرهنگی، آن طور که وظیفه‌تان است، قرار نگرفته و توصیه‌های فرهنگیِ جناب‌عالی از چنین پیشنهادهایی، که عرض خواهد شد، کم‌رنگ است. معتقدم باید چنین توصیه‌هایی را پررنگ‌تر پی گیرد، تا مشخص شود توصیه‌ی موکدِ شما بر این امور است.

اما برگردیم به مشکلی که در دو بند بالاتر مطرح کرده‌ام. ابتدا نگاه‌مان را بر دستگاه‌های فرهنگی حکومت متمرکز کنیم بهتر است. جدا کردنِ لفظِ دولت از حکومت، به اشتباه انداختنِ مخاطب است؛ در این نوشتار بینِ این دو لفظ، هیچ تفاوتی ماهوی وجود ندارد. (در هر نوشته‌ی دیگری که نقدی کلان و ساختاری به دولت دیده می‌شود، تفکیکِ حکومت از دولت تنها شیره مالیدن بر سرِ مخاطب است.)

کارگزارنِ فرهنگیِ حکومتی، در تولیدِ آثارِ فرهنگی رضایتِ مسوولانِ بالادستی را طلب می‌کنند. مثلا یک انتشاراتِ دولتی به دنبالِ آن است که منویاتِ ساختِ حاکم را در تولیداتِ هنری‌اش لحاظ کند. در چنین شرایطی، اگر اثرِ فرهنگی تولید شده هم‌سازِ با ساختِ حاکم، یا باج‌دهِ به ساختِ حاکم، گل کرد و پر مخاطب شد، اعلی علیینِ هنرمندان حکومتی خواهد بود. اگر در این بین، مسوولِ حکومتی دلسوز نسبت به مسائلِ مردمش باشد، نگرانِ انتقالِ واقعیاتِ جامعه با بیانِ هنری باشد، آن‌چه منتشر می‌شود به حقیقت نزدیک است و هنرِ بومی شکل می‌گیرد. اما چنان چه مسوولِ فرهنگی، به دنبالِ بازسازی آرمان‌شهرِ فکری، یا علائقِ شخصی خودش باشد، که هست و می‌بینیم، تولیدِ هنریِ حاصل نسبتِ ضعیف‌تری با حقیقت دارد. مواردِ قابلِ اعتراض، به نحوه‌ِ مضحکی کثیر است. در کشوری یوسفِ پیامبر، با آن ضعف‌های کتمان‌ناپذیرش؛ مختارنامه، با توصیفِ یک شخصیتِ کم‌اثرِ تاریخی؛ اخراجی‌ها، با قلبِ مفاهیم و ادبیاتِ چاله‌میدانی و.. ساخته می‌شود و دستگاهِ فرهنگی حاکم تبلیغاتِ گسترده‌ای در این باره می‌کند  و تولیدِ فرهنگی پرمخاطب می‌شود. شما در سخنانِ خود از چنین آثارِ سخیفی تجلیل می‌کنید و چفیه به یوسف هدیه می‌دهید و گرایِ معیوبِ فرهنگی خود را به هنرمندانِ دیگر نشان می‌دهد. شاید نمی‌دانید که این کار در بلند مدت چه ضربه‌ای به ساختارِ فرهنگی و عاداتِ اجتماعی جامعه می‌زند، و البته نه آنان که می‌دانند نسبت به چنین انحرافاتی به امامِ مسلمین هشدار می‌دهند. این در حالی است که باید بدانید، در بسیاری از موارد فرهنگِ دولتی و نگاهِ سیطره‌افکنِ حکومتی، دغدغه‌ی جامعه و دین ندارد. آن‌ها، پر کردنِ بیلانِ کاری، گزارش‌های کذایی به مسوول بالادستی دادن، و پزِ این که آقا دیدی ما داریم نظراتِ شما را مو به مو اجرا می‌کنیم، را به هر کارِ خداپسندانه‌ای ترجیح می‌دهند. این روند تا بدان جا پیش می‌رود که هر دستگاهی، حتی اداره‌ی آب و فاضلابِ فلان شهر، هم کنگره‌ی جنگِ نرم برگذار می‌کند و سخنران از تهران دعوت می‌کند. تا یحتمل بر تعدادِ بصیران بیافزاید.

اما این دستگاه آن چنان آگاهی ندارد که بداند که افزایشِ تعدادِ بصیران با حضورِ در میانِ مردم، و با انتقالِ هنری زنده‌گی مردم، بهتر  و ساده‌تر به دست می‌آید تا به ضربِ چلوهایی که مدعیانِ بصیرت در این کنگره با نانِ اضافه و در آن همایش با دوغِ نعنایی میل می‌فرمایند.

دستگاهِ فرهنگیِ حکومت، امروز جدا از مردم نمی‌زید، اما سیاست‌گذارهای فرهنگی و اولویت‌های دولتی، نسبتی با وضعیتِ مردم ندارد. اگر نگاهی به وضعیتِ فرهنگی مردم بیاندازیم و برخی گمانه‌های ملموس، ناظر به واقعیات، را بیان کنیم به این نکته پی می‌بریم که مردم بر دینِ حاکمانِ خود هستند. اگر نسبت به وضعیت‌های هشداردهنده‌ی فرهنگی احساسِ نگرانی می‌کنید، باید بدانید این وضعیت نتیجه‌ی حاکمیتِ اسلام در دوره‌ی آقای خمینی و جناب‌عالی است. این وضعیت، که از سالِ ۶۸ دادِ سخن آن دارید و نسبت به آن هشدار داده‌اید، نتیجه‌ی ساخته‌ نشدنِ داستانِ مردم، فیلمِ مردم، تئاترِ مردم، موسیقیِ مردم، نقاشیِ مردم است. یعنی در این بین، مردم موضوع نبودند. چه آن که هنرمندان خود از میانِ مردم به این جرگه پیوستند، ولی سازمان بابِ طبعِ حاکم و دولت، آنان را از خاستگاهِ مردمی‌شان جدا کرده و به خاستگاهِ فکری بفرموده گره زده. در این گره، آن که ضرر کرده مردم است.

برای برون‌رفتِ از این وضعیت، پیش‌نهادهایی دارم، اما اجازه دهید که بخشِ دوم از فرهنگ را که مقابلِ فرهنگِ حکومتی است باز نگشایم. (نمونه‌ی خوبِ یکی از این انتقادات، همانی است که اخیرا وحید جلیلی مطرح کرد). البته از این بخش، و افتراق‌هایش با جریانِ اصیلِ مردمی سخن بسیار رفته و سخن در موردِ آنان را تکرارِ مکررات می‌دانم، به خصوص که چنین نقدی به نقدِ شما، مستقیما، منجر نمی‌شود. تنها این را بگویم که آن‌چه که در آن طرفِ گود رخ می‌دهد، که عمیق‌تر و هنرمندانه‌تر از این سوی حکومتیِ گود پردازش شده، خود نیز به مشکلاتی از جنسِ اشکالاتِ فرهنگِ حکومتی گرفتار است. البته بعید است خودِ هر دو دسته بر این باور باشند که مشکل دارند.

اما در چینن شرایطی، چه باید کرد؟

آقای خامنه‌ای

1. نشست‌های خود را با اهالیِ فرهنگ، متراکم‌تر کنید. این تراکم، باید واقعی و متنوع باشد. مثلا به شدت نیاز است که شما دیدارها و سخنانی با ناشران، موزیسین‌ها، اهالی تئاتر، و هنرمندانِ تجسمی و... داشته باشید. این دیدار، به آن‌ها روحیه می‌دهد و نتیجه‌ی آن هر چه باشد خوب است. چون به شناختِ دقیق‌تر از یکدیگر منتج می‌شود. شبیه این دیدار را با کاگردان‌ها داشته‌اید. حال این نیاز احساس می‌شود که جهتِ تنقیحِ جوِ فرهنگی، چنین دیداری و سخنانی ضروری است. حتی شاید برخی از این دیدارها به تصدیعِ وقتِ شما منجر شود، ولی باید این کار را به طور متراکم شروع کرد. تا هم جبرانِ عدمِ دیالوگِ آقای خمینی با این دسته از هنرمندان شود و هم جبرانِ برخیِ کم‌توجی‌ها در این 20 سال. در این دیدارها، همه‌ی ناشران و اهالی فرهنگ را به پرداختن به نیازهای واقعی مردم نصیحت کنید. و آنان را نسبت به انتقالِ صحیح عاداتِ اجتماعی مردم، به قصدِ اصلاح‌گری تذکر دهید.

2. حمایت از توسعه‌ی سخت‌افزاری فرهنگ. به نظرِ من امروز وظیفه‌ی حکومت گسترشِ مراکزِ فرهنگی است؛ گسترشِ سخت‌افزاری! بدین معنا که ناشران، انجمن‌ها، دسته‌های فرهنگیِ حکومتی، از حکومت فاصله بگیرند و بنا بر شایسته‌گی‌های خودشان واردِ رقابت با دیگران شوند. اگر نهادی در این میان نتوانست روپا بایستد مشکلِ خودش است؛ ورشکست می‌شود تا یاد بگیرد کارِ جذابِ باکیفیت ارائه دهد. بنابراین به جای توصیه‌های نرم‌افزاری، توصیه‌های سخت‌افزاری بکنید. تشویق کنید که حکومت هر چه بیش‌تر کتاب‌فروشی، تئاتر، تالار، تماشاخانه، خانه‌ی سی‌دی و نرم‌افزار بسازد و بدهد دستِ مردم. یعنی از رویکردِ فعلیِ دولتِ دهم، که در برخی عرصه‌ها مانندِ رسانه‌های دیجیتال و دارالقرآن‌ها به جد پیگیری می‌شود، و توسعه‌ی سخت‌افزاری مدِ نظرِ ایشان است تقدیر شود. به عنوانِ یک مصداقِ روشن، می‌توان سوره‌ی مهر یا چنین نهادهای عظیمِ دولتی را با مکانیزمی بدهند به بخشِ خصوصی و در عوض شرایطی فراهم آورند که همه‌ی کتاب‌ها در همه‌ی جای کشور خوانده شود، همه‌ی موسیقی‌ها، همه‌ی تئاتر‌ها، همه‌ی نقاشی‌ها و... دیده شوند. در عینِ حال از همه بخواهند که یکدیگر را جدی بگیرند. پولِ یامفتی که به کارهای بی‌کیفیتِ دولتی هبه می‌شود، صرفِ ساختِ سخت‌افزار شود. سالن بسازند، کتاب‌فروشی بسازند، سینما بسازند، آن هم در همه‌ی جای کشور. در این صورت می‌دانید چه اتفاقی می‌افتد آقای خامنه‌ای؟ در مدتِ کم‌تر از دو سال، بیش‌تر شهرهای ایران، کتاب‌فروشیِ فعال، سینمای آباد، گالری‌های مدرن و... دارند. در چنین شرایطی، هنرمندان سعی می‌کنند کاری را بسازند که جذاب‌تر باشد و در عینِ حال هنرِ مردمی به دستِ مردم شکل می‌گیرد و بین‌شان مبادله می‌شود. متاسفانه در بیانِ حضرت‌عالی توصیه به امورِ سخت‌افزاری بسیار کم دیده می‌شود. در حالی که باید بدانید در جامعه‌ی دینی ایران، هر چه بیش‌تر مراکزِ فرهنگی به وجود آید، کارهای با کیفیت‌تری تولید می‌شود. در چنین شرایطی، آن‌چه زائد است فرهنگِ دولتی و حکومتی است. و آن‌چه موجبِ فخر است مردمِ همه‌ی ولایاتِ این خاک است که هم‌زمان با شهرِ کتابِ ونک، جدیدترین آثارِ فرهنگی را می‌خواند و هم‌پای سینمای آزادی جدیدترین فیلم‌ها را می‌بیند و در چنین شرایطی رشدِ فرهنگی و کیفی به بار می‌نشیند. آن وقت بیا و این میوه‌های آب‌دارِ سالم را ببین و حظ کن.

3. لطفا توصیه کنید در امورِ فرهنگی سخت‌گیری ممیزها از این بیش‌تر شود. رویکردِ ممیزی در ایران وارونه است. در این کشور، رمان‌های بی‌کیفیت و داستان‌های آب‌بندی کم‌شماری هر ساله با مجوزِ ارشاد چاپ می‌شود. فیلم‌های مبتذلِ بسیاری مجوزِ پخش می‌گیرند. این در حالی است که برخی آثارِ فاخرِ فرهنگی هر ساله به دستِ مخاطب نمی‌رسد و  در ممیزی می‌ماند. به نظر من مهم‌تر از بررسی و ممیزیِ دینی یک اثر، باید ممیزی محتوایی و ساختاری آثارِ فرهنگی هم موردِ توجه قرار گیرد. حتما می‌دانید که بسیاری از رمان‌هایی که در ایران چاپ می‌شود، چنان بی‌کیفیت‌اند که باید چاپِ آنان را در غربِ عالم به صورتِ یک رویا پنداشت. نحوه‌ی تغییر ممیزی، مستلزمِ موضعِ مشخصی از سوی شما است تا این وضعیت ناهمگون سامان یابد. چون این وضعیتِ ممیزی، یکی از دلایلِ کج‌روی‌های فرهنگی در ایران است.

4. رذالت‌های فرهنگی این کشور، بیش از این حرف‌هاست چنان که توجه‌ام را به ریشه‌ی این مسائل متمرکز کرده‌ام.  لطفا اجازه دهید و بیان کنید تا نقدِ سیاست‌های شما آزادانه در سایت‌ها و روزنامه‌ها صورت گیرد. باور بفرمایید چنین تصمیم‌گیری، تاثیراتِ فرهنگیِ زیادی خواهد داشت. البته باید از زمانِ آقای خمینی چنین مساله‌ای آغاز می‌شد که به عللی، خصوصا چپ‌گرایی مذهبی، چنین هدفی در دسترس نبود. امروز البته وضعیتِ نقدِ دستگاه‌های تحتِ امرِ رهبری، بسیار گسترده‌تر و بهتر و بازتر از دوره‌ی حاکمیتِ آقای خمینی صورت می‌گیرد. این انتقاد که به طورِ علنی، توسطِ دوست‌دارنِ انقلاب، با نقدِ شدیدِ حسن عباسی در سال 83 نسبت به قوه قضاییه و نیروهای مسلح آغاز شد، اکنون می‌بایست به بیتِ رهبری راه یابد. چون استمرارِ نظریه‌ی ولایتِ فقیهِ آقای خمینی در گروِ تصمیاتی از این دست توسطِ شما است. این خود یک تصمیم فرهنگیِ بزرگ می‌تواند باشد که تاثیراتِ شگفتی در آینده‌ی سیاسی و فرهنگی ایران خواهد داشت. سید محمد خاتمی فضای خوبی ایجاد کرد تا نقدِ دولت صورت بگیرد، و دروه‌ی احمدی‌نژاد اوجِ نقدِ دولت و شکستنِ جبروتِ رییس جمهور بود. شاید اگر آن شروع توسطِ خاتمی آغاز نمی‌گشت، که البته اجتناب‌ناپذیر می‌نمود، امروز چنین نقدها و حتی نفی‌هایی را شاهد نبودیم. نمی‌گویم شما احمدی‌نژاد باشید. چون جایگاه و وظایفِ رهبری از نظرِ راهبردی با هر کسِ دیگری متفاوت است، اما می‌توان این باب‌ها را بازتر نمود. منتظرم که صریح‌تر از قبل در این باره نظر دهید. هر چند فتوای شما  در موردِ ضدِ ولایتِ فقیه یک شروعِ عالی و امیدوارکننده بود. این فتوا که به نظرِ من یک شروعِ بسیار مهم در روزگارِ فعلی و ادامه‌ی همان خطبه‌ی معروفِ نماز جمعه‌ی شما در زمانِ آقای خمینی بود، می‌تواند بسیار راه‌گشا باشد. البته قبول دارم که بسیاری دچارِ خودسانسوری هستند، وگرنه به نظرِ من بسیاری از حرف‌ها را راحت می‌توان به گوشِ رهبری رساند.

۵. شورای فرهنگیِ فقهی نیازِ جامعه است. چنین شواریی می‌تواند به عنوانِ بالِ مشورتی رهبری نقشِ توازن را بینِ حوزه و حکومت ایجاد کند. این افراد که می‌توانند از حوزه و با انتخابِ حوزه انتخاب گردند می‌توانند نقشِ هماهنگ‌سازی را بینِ حکومت و حوزه را ایجاد کنند تا احکامِ اجتماعی و فرهنگی مراجع  تناقض‌ساز نشود. اکنون آقایانِ سازمان تبلیغات بخش‌نامه می‌کنند که کسی نباید برهنه شود، از آن طرف آقای صافی گلپایگانی فتوا می‌دهد که لخت شدن، اگر به دیده‌ی نامحرم نرسد، اجر و ثواب هم دارد. حتما بابتِ  چنین ناهماهنگی‌هایی چاره‌ای بیاندیشید. چاره‌ها در هنگامِ ماجراها است که پیش می‌آید و قانون می‌سازد، وگرنه آن قانونِ اساسیِ سی سالِ پیش وحیِ نبی نیست. شواریِ فرهنگیِ فقهی پیش‌نهادِ من بود. می‌توان هر نامِ دیگری بر این بنده خدا گذاشت. ولی حتما باید برای این کار چاره اندیشید.

امید است فرهنگِ ایرانِ امروزِ ما، با تدابیرِ بهتر و نافع‌ترِ جناب عالی راهِ بهتری را طی کند.

امیدوارم خدا همه‌ی ما را از مواضعِ تهمت دور نگه دارد. من با اعتقاد به این که برای نائبِ حضرتِ صاحب نامه می‌نویسم، این مطالب را نوشتم. و بر آن نبودم که بر مبنای شایعاتی که حولِ شما و خانواده‌تان رواج دارد سخن بگویم، بلکه بر مبانی گفته‌ها، رفتارها و روش‌های شما نقدم را نوشتم و پیش‌نهاداتی دادم.

همین قدر بگویم که قیمه‌های بیتِ شما خیلی خوش‌مزه است. اگر سعادت داشتم، در مراسمِ عزایِ عاشورایِ شما، با سخنوریِ عالمانه‌ی حسین انصاریان  و مداحی محمود کریمی مزاحم‌ می‌شوم.

بگذار این قدر هم بگویم:

هیاتی فرهنگی و خصوصی در شمالِ تهران خیمه‌ی عزا به پا می‌کند که از نخبه‌گان واقعا نخبه هم در آن حضور دارند. که شاید در یکی از شب‌های آتی مهمانش باشم؛ که شعارش است: ابالفضل علم‌دار؛ خامنه‌ای نگاه دار، حسین سید و سالار؛ خامنه‌ای نگه دار.

===============================

این نامه برای رهبریِ نظام نیز از طریقِ سایتِ رسمی‌شان ارسال شده است.

و همچنین از من داستانی با موضوعِ عاشورا، در این‌جا منتشر شده.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۸۹ ، ۱۷:۲۳
میثم امیری
يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۸۹، ۱۱:۴۰ ق.ظ

نامه ای به آیت الله خامنه ای

یالطیف

در زیر نامه ام به رهبری، قبول دارم با لحنی محافظه کارنه، می آید که البته بخش کوچکی از آن چیزی است که می خواهم به رهبری بگویم. خوشحال می شوم که جوابِ برخی از سوالات مطرح شده را دوستان بدهند و انشالله که رفقا با دیدی انتقادی نامه ام به رهبر را مطالعه کنند. ضمنا هرجا نامی از طرفداران به میان آمده است من را هم جز همان طرفداران حساب نمایید. این نامه ی کسی است که خودش آقای خامنه ای را قبول دارد و حرفِ او برایش سند است.

تمام عکس ها مربوط به سال 1388 می باشد.

=======================

سلام آقای خامنه ای

احوالات تان خوب است؟ چهار ستون بدن تان سالم است انشالله! دست چپ تان چطور است؟ البته پرسیدن از دست راست تقریبا بی معنا است. هرچند در روز حشر هر کدام از ما نسبت به از دست داده های مان در درگاه خدای بزرگ سرافکنده ایم. بابتِ قصورهای مان. بابتِ این که ماها از این که امانتی های خدا را سالم تحویل نمی دهیم. فکر می کنم تنها چیزی از شما که سالم و تر و تمیز به پروردگار تحویل داده شود همان دست راست تان است. چون این دست را دشمنان تان از شما گرفته اند و نسبت به از کارافتادگی اش شما مقصر نیستید. می خواهم بگویم در «جسم ناقص تان» سالم ترین عضو، دستِ راست تان است. ناگفته نماند که در این جور مواقع چه حالی می برند شهدا!

راستی نظر شما در موردِ سنت نامه نگاری علنی به حضرت عالی چیست؟ هر چند بارها از این که کسی علنا از شما انتقاد کند استقبال کردید و گفتید «هیچ از این بابت ناراحتی» ندارید. بنا بر همین گفته ی شما این جانب این نوشته را خدمت حضرت عالی ارسال می کنم. همچنین علی رغم میل باطنی ام آن را در این جا منتشر می کنم. زیرا بر این باورم که همه ی انتقادها از حاکم جامعه ی اسلامی را نمی توان علنی بیان کرد.

اما می خواهم بنویسم تا؛

همه یاد بگیرند با شما بی پیرایه و بدون رودر بایستی صحبت کنند که «نصحیت به پیشوای مسلمین سزاوار است.»


امیدوارم همه یاد بگیرند از شما انتقاد کنند. به نظر من اگر کسی از شما انتقاد دارد و آن را به شما اطلاع ندهد مقصر است. همه ی ما وظیفه داریم به شما کمک کنیم و نظرات مان را بدون ترس برای شما ارسال کنیم. نامه ای که به صندوق پستی  قابل ارسال است.

آقای خامنه ای

در سخنرانی نوروزی تان یک بار به جای قوه ی مقننه  گفتید قوه قضاییه. البته این اشتباه لُپی بود و من هم آدم ایرادگیری نیستم. قطعا چنین اشتباهاتی قبلا هم رخ داده است. این را برای این گفتم که برخی از هوادران شما به یاد داشته باشند که شما هم ممکن است اشتباه کنید. به هیچ وجه شما از اشتباه دور نیستید. نمی دانم تا چه حد شهامتِ معذرت خواهی را دارید. تا چه حد شجاعتِ این را دارید که وقتی جریانی را اشتباه تحلیل کرده اید به مردم بگویید و از این بابت عذرخواهی کنید. بدانید مردم آن قدر انصاف دارند که اشتباه حکمران شان را ببخشند. ولی من سال هاست منتظر ِ موقعیتی هستم که حضرت عالی از مردم به خاطر ِ یکی از تحلیل های تان عذرخواهی کنید. آن چه در این میان اهمیت دارد این است که  پیشگامی شما در این  حرکت، فرهنگِ خود انتقادی را در میان مردم ایران جا خواهد انداخت و کلمه ی «اشتباه کردم» خیلی راحت تر از اکنون به کار خواهد رفت. کلمه ی که  کمبودش بیش از هر چیزی در سیاستِ دور از اخلاق ما دیده می شود.

آقای خامنه ای

من بعد از انتخابات به مدیریت شما اطمینانِ بیشتری حاصل کردم و متوجه شدم که حضرت عالی می دانید سیستم را چگونه اداره کنید. و این مرحله ی سخت را با تدبیر سپری کردید.

بنابراین همچنان انتظار دارم:

این مدیریت شما ادامه یابد و خدای نکرده دچار نقصان و یا سستی نشود. شما یک بار گفتید هیچ حرفِ در گوشی با کسی ندارید. به همین دلیل انتظار داریم که باز هم حرفِ درگوشی با کسی نداشته باشید و همچون 29 خرداد شفاف با مردم سخن بگویید. این را از این بابت می گویم که این روزها برخی شایعه ها شنیده می شود که گویا جناب عالی می خواهید برخی مسائل را با ریش سفیدی، و نه به مر ِ قانون و مصلحت مردم، رفع و رجوع کنید؛ که البته از شما به دور است. خودتان گفتید حرفِ در گوشی با کسی ندارید.


انتظار دارم رهبرم به گروه های سیاسی دل نبدد و دلش در گرو ِ عامه ی مردم باشد که این گروه ستون های استوار جامعه هستند و پایداری شان از خواص بیشتر است. بسیاری از خواص در پایداری از حق، عدالت و ارزش ها از عوام سست تر هستند.

آقای خامنه ای 

همه ی ما در جامعه در هر حال و در هر لحظه  در حال ِ ولایت پذیری هستیم. یا ولایت شیطان را قبول می کنیم و یا ولایت الله را. به همین مناسبت تا زمانی که حضرت عالی به ولایت الله دل بسته اید و به آن پایبند هستید، پایبندی مردم به ولایت فقیه، ولایت الله معنا می شود و به رنگِ الهی در می آید و اگر خدای نکرده حضرت عالی دل در مصلحت اندیشی های غیر حق و بر خلاف مصالح امت داشته باشید مصداق ولایت فقیه ولایت شیطان می شود. بنابراین از نظر من ولایت فقیه یک ولایت مشروطه است که می تواند ولایت الله یا ولایت شیطان باشد. 
در این میان انتقاد می کنم از آن چه شما و طرفدران تان «ولایت پذیری» می نامید و معتقدم این شعار خنثی است. چه آن که ولایت پذیری می تواند مصداق ولایت شیطان باشد.

چه زمانی این ولایت، ولایت شیطان خواهد بود؟

پاسخ به این سوال کار سختی است. البته خود حضرت عالی بارها در مورد ولایت طاغوت و ناحق سخن به میان آوردید که بنده آن ها را درست می پندارم و خوانندگان نامه را به سخنرانی های شما در این باره ارجاع می دهم که انصافا جامع و مانع است. جهتِ نمونه همین مطلبِ زیرین که از شماست و در همین سال 88 عنوان شد را از نظر می گذرانیم.

«ضابطه عبارت است از علم، تقوا و درایت. علم، آگاهى مى‏آورد؛ تقوا، شجاعت مى‏آورد؛ درایت، مصالح کشور و ملت را تأمین مى‏کند؛ اینها ضابطه‏هاى اصلى است برطبق مکتب سیاسى اسلام. کسى که در آن مسند حساس قرار گرفته است، اگر یکى از این ضابطه‏ها از او سلب شود و فاقد یکى از این ضابطه‏ها شود، چنانچه همه‏ى مردم کشور هم طرفدارش باشند، از اهلیت ساقط خواهد شد. رأى مردم تأثیر دارد، اما در چارچوب این ضابطه. کسى که نقش رهبرى و نقش ولى‏فقیه را بر عهده گرفته، اگر ضابطه‏ى علم یا ضابطه‏ى تقوا یا ضابطه‏ى درایت از او سلب شد، چنانچه مردم او را بخواهند و به نامش شعار هم بدهند، از صلاحیت مى‏افتد و نمى‏تواند این مسؤولیت را ادامه دهد. از طرف دیگر کسى که داراى این ضوابط است و با رأى مردم که به‏وسیله‏ى مجلس خبرگان تحقق پیدا مى‏کند - یعنى متصل به آراء و خواست مردم - انتخاب مى‏شود، نمى‏تواند بگوید من این ضوابط را دارم؛ بنابراین مردم باید از من بپذیرند. «باید» نداریم. مردم هستند که انتخاب مى‏کنند. حق انتخاب، متعلق به مردم است.»


آقای خامنه ای

چرا در میان منصوبانِ شما افرادی از نسل جوان و پوسته های جدید دیده نمی شود؟ همچنان چشمانِ ما خشک شد تا ببینیم چه زمانی جوانان و نخبگانی که واردِ چرخه ی مدیریتی تحتِ امر ِ شما می شوند. به عنوان نمونه مجمع تشخیص مصلحت نظام برای تشیخص مردم ِ ایران می بایست عصاره ای از همه ی نیروهای زبده ی جامعه باشد. در حالی که امروز در این مجمع تنها بازنشسته های سیاسی دیده می شوند که مشخص نیست دقیقا به مصلحت امت و منافع امت گام بردارند. چه بسا حضور نخبگان جوان و کارآمد در کنار نیروهای باتجربه  و دلسوز می تواند مجمع مردمی تری را رقم بزند. چرا نباید در میان ِ اعضای این مجمع حضور بانوانِ محترم را دید؟ آیا در میان مردم ایران زمین یک زن نیست که بتواند صلاحیت حضور در این مجمع را داشته باشد؟ 


آقای خامنه ای 

انتظار دارم بیش از این در سخنرانی های تان از امام امت سخن بگویید. به نظر من بیان دیدگاه های امام خمینی که رهبر پیش از شما بودند ذهن ها را بیدار و اندیشه ها را در دفاع از مردم سالاری دینی استوارتر می سازد. از این میان می توان به نظراتِ امام در باب مسائل مختلف اهم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی توجه داشت. در روزگار ِ ما آقای رحیم پور ازغدی با خواندن متوالی صفحاتی  از صحیفه ی امام امت نقش ِ برجسته ای را ایفا می کند. امید دارم که حضرت عالی از امام خمینی بیش از این سخن بگویید. 

آن چه باید برای شما مهم باشد و انشالله تا به حال چنین بوده است، خشنودی عوام است. چرا که خشنودی عوام خشم خواص را بی اثر می سازد. 


آقای خامنه ای 

انتظار دارم همچنان روحیه ی امید و خودباوری را در جامعه بدمید. یک جامعه ی مرده هیچ کاری نخواهد توانست بکند. عیب پوشی شما از عیوب ما ایرانیان یکی از ویژگی های برجسته ی شما است. چون مطمئنا شما نه در مقام پرده پوشی که در مقام اصلاح می بایست گام بردارید. 

امروز در حلقه ی مشاورانِ شما، آن طور که ما می بینیم، یک گروه دیده می شود که نباید دیده شوند و گروهی دیده نمی شوند که باید دیده شوند.

و اما گروهی که دیده می شوند، در حالی که نباید دیده شوند:

گروهی که در استقامت و پایداری آن در پیگیری آرمان های جمهوری اسلامی تردید جدی وجود دارد. چه آن که برخی از آنان بعضا هم کاسه ی بیگانگان شده اند.

گروهی دیگر که دیده نمی شوند، در حالی که باید دیده شوند:

منتقدین دلسوز  و عالم که هر چند عیب جوی برخی رفتارهای شما هستند، منتها دوستدار ِ نظام اسلامی هستند و خواهانِ اصلاح ِ برخی نارسایی ها هستند. هر چند زبان شان به انتقاد گشوده شده است، منتها هم پالگی با بیگانگان و جاسوسان و اشرار را در پرونده ی خود ندارند. 

آقای خامنه ای

یکی از سوالاتی که در ذهن ِ من مدت هاست نقش بسته است این است که چرا حضرت عالی دیداری با صنعت گران، تجار، کشاورزان و اساسا مولدان سرمایه ندارید؟ به نظر ِ در کنار مسائل فرهنگی و تربیتی و سیاسی، مسائل اقتصادی هم مهم است و دیدار با صاحبان صنایع و کشاورزان و دامداران می تواند گره گشای برخی از مشکلات باشد. 

آقای خامنه ای...  حرف بسیار دارم ولی... انشالله در یک فرصتِ بهتر.

آقای خامنه ای 

محاسن ِ بسیاری در شما قابل رویت است که هدفِ این نوشتار نبوده است. 


امیدوارم خدا همه ی ما را موفق بدارد. التماس دعا داریم که دعای مردان ِ صالح خدا در حق مردمان مستجاب است انشالله.

میثم امیری بشلی 

بهار89

==============

افزونه

1. یکی از دوستان به طرز خصوصی نوشته است:

سلام
نوروزتان مبارک.
آقا اینو حذف کن. دنبال دردسر میگردی؟
یه مشت آدمی میآیند اینرا می خوانند که این حرفها سرشان نمی شود میگرند بلا ملا سر هممون میارند ناروا.

من در ذهن ِ خودم موردی را نمی بینم که نشود در موردش حرف زد. در اسلام در مورد ِ هر چیزی می توان سخن گفت و اساسا امر ِ مقدس امری است که جیز نباشد. حتی اگر به قیمتِ بگیر و ببند ِ این جانب تمام شود. 

2. گویا این نقد خیلی زود اثر کرده است و یکی از نتایجش را همین امروز دیدم، یعنی:

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای صبح امروز از یک مرکز بزرگ صنعتی در حوزه خودرو سازی و خط تولید موتور ملی بازدید کردند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۸۹ ، ۱۱:۴۰
میثم امیری