تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۴:۴۵ ب.ظ

بار خوابیده آن‌جا

چه کار کنم؟ می‌خواهم شخصی‌نگاری کنم، حماقت‌های جمعی نمی‌گذارد. فراموشی فردیّت‌ها نمی‌گذارد... این «ما» گفتن‌ها نمی‌گذارد، این «ما باید» اِل‌کنیم‌ها نمی‌گذارد. این تعیین تکلیف‌ها آب‌دوغی و نقش مصلح اجتماعی بازی کردن‌ها نمی‌گذارد. این که ما می‌خواهیم هدایت کنیم و پلیس خوبِ قصّه باشیم و نسخه بپیچیم. این در مردمی که به باور خودشان پای‌بند انقلاب اسلامی هستند، بیش‌تر از باقی آدم‌هاست...
حالا که تا این‌جا آمده‌ام، امری‌طورِ حرفم را بگویم و بعد توصیفش کنم.
نویسنده باید یک کاری را خوب بلد باشد. خیلی خوب. همین. یک کاری را.

هر چه هیجان‌انگیزتر به‌تر. هر چه سخت‌تر به‌تر. مثل دزدی. من از بچّه‌گی دوست نداشتم دزد باشم. دزد برایم معنای بدی داشت... معنای زهرترک کردن یک بچّه‌ی شش هفت‌ساله‌ای که توی رخت‌خوابش آرام گرفته خوابیده و شما می‌روید سراغش و پنجره را آرام باز می‌کنید و بنده‌ی خدا از خواب می‌پرد و شما را می‌بیند و زبانش بند می‌آید... نه! فایده ندارد. حق‌النّاس است. حق النّاس هم حقِّ آن بچّه‌ی فلک‌زده‌ای‌ست که بی‌هیچ‌ گناهی باید تا تهِ عمرش لکنت داشته باشد. دزدی هیجان‌انگیز هست، حسِّ کشف و نویسنده بودنِ آدم را ارضا می‌کند، ولی ترس و ارعاب دیگران تویش هست  و اندکی خشونت. این خشونت قسمتِ بدِ ماجراست. نه این که داستان خشونت نخواهد، ولی من جگرش را ندارم  و می‌ترسم. من از سگ می‌ترسم. دیروز عصر که رفته بودم گوسفندها را بیاورم، بین راه دو سه تا سگ دیدم خوف کردم. سگه دندان‌های سفیدش را نشان می‌داد و دهانش را تا جایی که می‌شد باز می‌کرد و صدایش را هم تا آن‌جایی که اجازه داشت ول کرده بود. بد سگی بود. خیلی ترسیدم... سگ که اشل کوچک‌تر و اشانتیونِ خشونت است، می‌ترساندم، چه برسد به خشونت‌ دزدی که ممکن است بدجوری بگذارد تو کاسه‌ی آدم.

تمام نشد! این طور نیست که تمام هیجان جهان در دزدی باشد. خدا جهان را طوری آفرید که جاهای دیگری هم اندکی هیجان داشته باشد. دزدی را باید کنار گذاشت! کاش می‌شد شرایطی گیر آورد برای دزدی که هیچ رقمه مشکل نداشته باشد! آنش به عهده‌ی شماست. گرفتاری من و امثال من از از دست انقلابی‌ها امروز این است! آن روز، که روز انقلاب بود، آن‌ها حق داشتند دزدی کنند، بالا بروند، بشکانند، هیچ کسی هم باهاشان مشکل نداشت. به اسم انقلابی‌گری. درست است  علیرضا پناهیانِ 13 ساله شیشه‌های مشروب‌فروشی را پایین می‌آورد و غضنفر -پدرش- تشویقش هم می‌کرد، ولی بخشی از هیجانات و کف‌آلودگی 13 سالگیش را همین طور جبران می‌کرد. چه کاری در جهان هیجان‌انگیزتر از به آتش کشاندن پرده‌ی سینماهای لاله‌زار، ولی آن روز به اسم انقلابی‌گری جایزه داشت، امروز عقاب دارد. آن روز به آن واسطه شما می‌شدی رییس کلّ سینماهای کشور، امروز می‌شویی رییس بندهای انفرادیِ قزل قلعه!

ولی جاهایی هست که هنوز می‌توان آن‌ هیجان را یافت. مثل او! او که نشسته بود کفِ زمین. نگاهش را می‌دوخت به چشمانت. ریز می‌شد در نگاهت. نگاهت را دنبال می‌کرد. آدمِ گنج‌کَن این است. آدمِ گنج‌کن مراقبِ همه‌ی حرکات هست. آدمِ گنج‌کن حواسش به چشمانت، حرکاتت دست‌هات، به دقّت‌هات، به اطّلاعاتت هست. آسِ آن، آنی‌ست که می‌خواهد درباره‌ی «بار» صحبت کند. «بار»، یک هدفِ روشن، یک جای مشخّص، زندگی گنج‌کن است.
یک بار همه چیز را برنامه‌ریزی کرده بود و تازه اطمینان داشت که «بار خوابیده آن‌جا»، ولی یک جای کار می‌لنگید: «حیف که روبه‌روی پاسگاه است.» این تمام برنامه‌ها را بهم می‌ریزد. این که گذرِ اصلی روبه‌روی پاسگاه باشد. این حتما از دزدی هم جذّاب‌ترست. چون در دزدی، روبه‌روی پاسگاه بودن، دلیل موجّهی برای صرف‌نظر کردن از دزدی نیست، ولی در گنج‌کَنی نمی‌شود کاریش کرد. یک شکّ کوچک کلّ کار را بهم می‌ریزد. نقشه‌ای که نباید لو برود.

یک بار توانسته بود که بار را دربیاورد، ولی صد حیف که مشتری اوّلش پلیس‌ها بودند. این آن کاری‌ست که فکر می‌کنم برایم بی‌نهایت جذّاب باشد، رد شدن از طولِ شط. در یک شبِ بارانی پرباد. از روی پلِ منعطفِ محل. آن طرف‌تر از آب‌بندان‌ها رد شدن، چراغ خاموش رانندگی‌ کردن، راه را شناختن. دستگاه را درآوردن، مواضع را شناسایی کردن، هر کس را در جایی درست نشاندن، و دست به کار شدن. تنها کندن و درآوردن نیست. تنها شناسایی و اجرا نیست. این پروژه بستگی دارد به حفاظت و حراست‌ها شما. گنج‌کنی یک حفاظت اطّلاعات خیلی قوی می‌خواهد. گنج‌کنی، همان داستان‌نویسی‌ست برایم.

ای کاش شرایط قانونی درست می‌شد و آدم می‌رفت پی گنج‌کنی. غیر قانونیش البته داستانی‌تر و جذّاب‌تر است، ولی گیروگرفت‌هاش زیاد است. این که امیرخانی گفته بود هیجان در جت اسکی و هواپیمای سم‌پاس و این‌هاست، نادرست نیست، ولی گنج‌کَنی عمیق‌تر و وسیع‌تر و واقعی‌تر از این کارهای سوسولی‌ست.

چرا دارم زر می‌زنم؟ حرفم این است که من که گنج‌کَن نمی‌شوم، ولی خیلی دوست دارم آن قدر بشناسم و بدانم و از همه چی مطّلع باشم که وقتی آمدم بیرون از یک محفلی همه پشت سرم بگویند این گنج‌کَن است. این «بارشناس» و «باردرآر» است.
پس‌نوشت:
سه چهار روز دیگر هم یک چیزی می‌نویسم درباره‌ی حضرت زهرا.

نظرات  (۵)

به جمع بیانی ها خوش آمدید.
سلام از نام وبلاگ معلومه خیلی عالی میشه مرسی عزیز دل
از راه اندازی این وبگاه
به وب بنده هم سر بزنید اگه لایق دیدید.
عیدتون مبارک و شهادت حضرت فاطمه (س)دخت نبی بر شما و تمام شیعیان تسلیت باد.
تبادل لینک هم مایل باشید در خدمتم

------------------------------------------------
آچار فرانسه بلاگ .آی آر آری آموزش کاملا تصویری تگ های بلاگ . آی آر
به صورت کاملا عملی و تست شده

منتظر شما هستیم بخش 1 با آدرس

http://unit-sardroud.blog.ir/post/322

آماده و تکمیل شده است.

موضوع آچارفرانسه صفحه بندی مطالب وبلاگ های بلاگ.آی آر

کاری از گروه کامپیوتر دانشگاه آزاد
پاسخ:
سلام.
سردرود کجاست مهدی دیزاینر؟!
۰۷ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۴۱ علی اسفندیاری
سلام...
میخوای درباره حضرت زهرا بنویسی کم کم فضاتو عوض کن!
میخوای پرچم سیاه بزن،حجله ببند،آش نذری بپز...نمیدونم...یه کاری کن دیگه بهرحال...اینجوری نرو فاطمیه!
پاسخ:
سلام.
همین جوری حالش بیش‌تر است. ته تهِ مقدّماتش یک غسل است و والسّلام.
۰۹ فروردين ۹۳ ، ۲۰:۵۱ سمیرا روشنایی
سلام.
مدتی به اینجا سر نزده بودم. می بینم که رجعت کرده اید از «درود» به «سلام».
اگر صلاح دیدید، علاقمندم دلیل هر دو تغییر را بدانم.
پاسخ:
درود بر شما.
دو تایش هست!
۱۲ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۲۷ محمد مرادی شش ساله از تربیت معلم
شال نو مبارک
دورادور دوشتان دارم
پاسخ:
کی شش سال شد محمّد؟ چه زود گذشت!

شیعه یعنی تو، با غم بسیار

شیعه یعنی حال تو بین در و دیوار

داغ تو زهرا، در خفا مانده است

شیعه یعنی تا قیامت مَحرم اسرار ....

 (میلاد عرفان‌پور)

سلام. منتظر پست بعدی که وعده‌اش را دادید، هستیم. ایمانتان پایدار و ملتمس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">