يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۰۳ ق.ظ
یک تکِ پا
سلام آقای امام زمان
شما کجا تشریف دارید؟ من میخواستم شما را ببینم. آدرسی، نشانیای، چیزی؟ هیچ چی ندارید؟ بالاخره من میخواهم شما را ببینم باید چه کار کنم؟ باید از چند تا گیت رد شوم؟ ایمیلتان چیست؟ ImamMahdi@gmail یا چیز دیگری؟ این درست نیست که شما امام من باشی و من شما را نبینم. دست میاندازند من را مردم. یک نفر از این مردم میآید و میگوید:
«آقا میثم چه خبر. تو چه کسی را بیشتر از همه بین آدمهای زنده دوست داری؟»
«آقایم امام زمان را.»
«تا حالا دیدیاش؟»
«نه.»
«چرا؟»
«چون ایشان من را به خودش نشان نداده. نخواسته من را ببیند.»
«پس میثم جان زرِ مفت نزن عزیزم. اگر ایشان شما را میخواست دستِ کم به دیدنش رضایت میداد.»
و حرفِ حساب جواب ندارد. آقا من نباید شما را ببینم؟ این چه رسمی است آخر؟ من میخواهم شما را ببینم. من نمیخواهم در دورانِ غیبت به فقهای امتت رجوع کنم و بین احوط و اقوایشان گیر کنم. میخواهم از خودت بپرسم حدِّ ترخّصِ مسافر را. از خودت بپرسم وقتِ عیدِ سعیدِ فطر را. میخواهم خودت به من بگویی آقا، مولا. من بد، من بیخود، تو که خوبی، من را ضایع نکن. بگذار شما را ببینم. اصلا بعدش هم هر کس به من گفت آقا را دیدی یا نه میگویم. نه ندیدم. راحت. دروغ میگویم به خاطرِ شما. فقط بگذار ببینمتان. باهم حرف بزنیم. از شما سوال بپرسم. اگر شما امام من هستی، من نباید یک تکِ پا ببینیمتان؟ این رسمش است آقا؟ هر چه قدر هم گند هستم تو من را بپذیر، ناسلامتی شما آقای من هستی. درست است من پیرو درستی نیستم. به قول نادر توی جدایی نادر از سیمین او نمیداند که من پسرش هستم، ولی من که میدانم او پدرِ من است. حالا من که نمیدانم شما آقای من هستی، ولی شما که میدانید من دوستدار شمایم.
پسنوشت:
باباطاهر چه خوش میگوید:
از آن روزیکه ما را آفریدی | بغیر از معصیت چیزی ندیدی | |
خداوندا بحق هشت و چارت | ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی |
مطلبِ بعدی؛ انتهای هفتهی بعد. لینکِ جدیدی هم این کنار اضافه شد. پایه بودید بیاید به این جلسهها.