خودترامپپنداری بلدیهچی
این که نامزدی به هوای هواخواهی اقشار کمدرآمد، آنها را علیه کارآفرینان و ثروتمندان و سرمایهداران -با همه خوبها و بدهایشان- بشوراند، تنها در روزهای انتخابات و روز به مزد بودن دیدگاهها قابل فهم است. نامزد دو بار از مردم زخمخورده که با قرقره پسماندههای بخشهای متوهم اندیشههای شهردار نارمکنشین، تنها با «حرف زدن» به جنگ فقیر و غنی دامن میزند، عملا هیچ اندیشه و نگاهی نمیتواند داشته باشد و این بار افراط در تقلید است که بر هر چیزی چنگ میاندازد به امید زخمهای و نوایی و دری به تختهای. او پس از 12 سال، در شهری که آن را از برج آکنده و بلدیه را از پول همان برجها اشباع کرده، تازه از خواب پا شده است و درباره 4 درصدی -این عدد هم بر چه مبنایی انتخاب شده است کسی نخواهد توانست که دانست- صحبت میکند که مدیریتش نمیتواند جزء قسمت منفی و مبهم و نفتآلود و تراکمفروش همین 4 درصد نباشد. چه آن که این وضعیت که او بدان اعتراض دارد، در پایتخت نمیتواند از اراده مدیریتی و سیاسی جنابش خارج باشد که اگر باشد، جنابش بلدیهچی این شهر نبوده؛ مترسک سر جالیز بوده است. و چرا باید مترسک سر جالیز را رییس دولت کرد؟
دیگر نمیپرسیم چرا ایشان علاقه دارد کشور به دو پاره 4 و 96 درصد تقسیم شود و این دو گروه بیافتند به جان همدیگر و آن قدر بجنگند تا جامعه از لوث وجود 4 درصد -۳ میلیون و دویست هزار ثروتمند و پولدار- پاک شود؟ و دیگر بحث نکنیم این مباحث ارتجاعی-فاشیستی-استالینیستی از کجا سرچشمه گرفته است؛ چنان مخرب و مضر به حال امنیت کشور که اجازه نمییابد از صدا و سیمای جمهوری اسلامی -که نمیتواند با بلدیه و بلدیهچیهای فعلی بد باشد- پخش شود.
این متن نوشته شده است تا واهمه داشته باشد از مردی که تصمیم گرفته است تا این کشور را از حالت کشور بودن خارج کند و با ایجاد دعوایای زرگری -که خود بنا به زیِّ مدیریتیاش نمیتواند با آن همراه باشد- با تبر تفرقه، تنه منافع ملی را از تناوری بیاندازد. بیآنکه بداند این هیزم اول از همه بر خود او گر میگیرد و زبانه میکشد. خودترامپبینیای که به هدف قدرت به هر قیمت سیرآب میشود، دستاوردِ زبونی مرد سیاسی است که چون هیچ نداشت از بیگانه تمنا میکرد. و چه پست که تمنای از بیگانه آن هم انگلیسشان این باشد که -انگلیس را لابد به مسیح قسم- بگوید که مدرک «رییس جمهور قانونیِ» کشور ایران تقلبی است و همزمان جلوی چشم مردم اصرار کند که «رییس جمهور قانونی» همین کشور دروغگوست.
برای ما که نه، ولی برای اهلش که چنین فردی را مدیر جهادی میدانند باید باعث تأسف باشد که در این بازی، مرادشان با بهرهگیری از روش سیاسی آشفتهای که حتی نمیتواند به آن اعتقاد داشته باشد، در تقلید بین مهندس در بند و دکتر تازه کلّهپاشده، دستوپا میزند و سرگردان است. (این که چطور جنابش از عکس گلاسه با لباس شیک در سال 84 به پیراهن روی شلوار در سال 96 رسید، تنها در منظومه سیاسی سرگردان این شهردار ناکام قابل فهم است.)
پ.ن:
من را با این اهل بلدیهچیِ پایتخت کاری نیست که نمیشناسمشان و نمیدانم در کجا اندیشه سیاسیِ ایرانی جای دارند یا داشتهاند؛ چه آنکه گروه سیاسی که سرآمدانش -بدنه که الفاتحه- صبح به صبح، محاسبه میکنند که خودشان را برای حمایت امروز از بلدیهچیِ خلبانشان آپدیت کنند یا نه، نمیتواند جدی باشد. اما سردبیر صبح نو را میان این بساز و بفروش سیاسی نمیفهمم که زمانی میتوانست متن مستدل بنویسد و آدم بیربطی نمیتوانست باشد. کافی است درسهای ترم یک دانشگاه به یاد سردبیر بیاید. این تفرقه میان مردمان و این تفسیمبندی ضد انسجام ملی، بر خلاف فرهنگ و دین و نظام فکری و مرجع گیومههای دو بند بالاتر است که جناب سردبیر از آن دم میزند.
دیگر آنکه تا پیش از این تقسیمبندی پولدار کثیف، بیچیزِ شریف به بیان جناب بلدیهچی، تصمیم من مشخص نبود که به چه کسی رأی میدهم. ولی حال مطمئنم به او رأی نمیدهم همان طور که به الهه مرعوب غرب رأی نمیدهم؛ چنان که از یادداشت پیشینم معلوم بود.