نقدِ جدیدی بر فیلمِ آخرِ مجیدی نوشتهام
نقد مفصّلم بر فیلمِ آخرِ مجیدی حاضر است و یک هفتهای است که تلاشم برای انتشارش در جایی کاغذی، نه مجازی، ادامهدار است. فضا بسیار سنگین است و من این فضا را نمیفهمم. در منابعِ دینیمان خواندهایم بر دهانِ چاپلوس خاک بپاشید و منتقد و پرسشگر را ارج نهید؛ ولی این بار داستان برعکس است. و این بازی عجیب و غریب سرِ یک فیلم آغاز شده است؛ یک پروپاگاندای خیرهکننده که نمونهاش را در تاریخ جمهوری اسلامی نمیتوان دید. چه خبر است؟ اگر فیلم، فیلمِ خوبی باشد، چه اشکالی دارد نقد شود؟ چرا جلوی نقد گرفته میشود؟ چرا جرأت ندارند مطلبِ انتقادی درباره فیلم کار کنند؟ فیلم یک پدیده هنری قابل نقد است؛ نه مقدّس است، نه آسمانی. در این وضعیّت کلاژی پر از گرد و خاک و آلوده، موافقان در شیپور میدمند و مخالفان سکوت کردهاند.
امیدوارم این فیلم برای اسکار فرستاده شود، آنها هم نامزدش کنند یا بهش جایزه بدهند. چه حالی میکنم. آن وقت میتوان خیلی اسلامی و موزون دستافشانی کرد که: «اسکار، رجا پیوندتان مبارک.» یا «اسکار، کیهان پیوندتان مبارک.» یا «اسکار، فارس پیوندتان مبارک.» یا... کلا پیوند مبارکی خواهد بود بین هالیوود و جبهه فرهنگی فلان. و مسأله تئوری توطئه هم ضربهای اساسی خواهد خورد. هر چند، جاهایی مثلِ رجانیوز با انتشار کلیپهای مبتذلی مثلِ این، (که اثرِ هنری هم میخوانندش) ضدِّ هنر بودنشان را نشان دادهاند. ولی این دست سایتهای «دیّ..»شناس توی هنر دارند به آخر خط میرسند.
پسنوشت:
1. هر کدام از شما مخاطبان که دوست دارید نقد جدیدم را بخوانید، لطفا نام کامل و ایمیلتان را (اگر دوست داشتید شماره تماستان را هم بنویسید) در پیام خصوصی برایم بفرستید. من متن نقدم را برایتان ایمیل خواهم کرد؛ به شرط امانتداری. چون هنوز به انتشارش امید دارم.
2. من جبهه فرهنگی را به عنوان یک کلّی نقد کردم و طبعا به بخشهایی مثلِ دفتر مطالعاتِ وحید جلیلی و رفقا و به برخی دیگر از دلسوختگانِ زخمخورده از این طایفه ارادت دارم.