تیلم و موجِ سوّمِ وبلاگنویسی
یا لطیف
چهار سال پیش وبلاگنویسی را به طور جدّی شروع کرده بودم. آن روزها به این که مطلبِ بعدیام چه باشد، به کلّی بیتوجّه بودهام. سمتوسویِ نوشتههام هر بار به رنگی در میآمد. دربارهی هر چه فکرش را کنی چیز مینوشتم. به نظرم بلاگنویسیام تجربهای شکسته خورده نبود. بعد به این فکر رسیدم که دربارهی 100 نفر آدمی که در زندگیام اثر داشتهاند حرف بزنم. این امّا به 30 نفر بیشتر نرسید و حتماً پروژهای زمینخورده و ناموفّق بود.
در نظر داشتم پیش از این واردِ این فضا شوم. شاید دقیقاً از نمایشگاهِ رسانههای دیجیتال این قصّه شروع شد و با ارسالِ دعوتنامهای از مسعودِ گروسیانِ عزیز اینجا را راه انداختم. تا هم از پروژهی قبلی کنده شوم و هم در این فضای پویاتر نفس بکشم. هنوز دقیقاً نمیدانم که میخواهم دربارهی چه چیزهایی بنویسم. امّا دوست دارم روایتهایی از زندهگی را بنویسم. به نظرم آن قدر زندگی تکّههای با مزه دارد که بتوانم هفته به هفته اینجا را بهروز کنم. از همین جهت اسمش را گذاشتهام تیلم. به عنوان جایی برای زندگی. تیلم؛ نامِ ییلاقِ ماست که امیدوارم همهی شما رفقا را به آنجا ببرم.
پسنوشت:
مطلبِ بعدیام را آخرِ هفتهی بعد مینویسم.
چه بی خبر؟
حداقل آخرین پستتون رو طبق قرارتون همون 10 آذر (اگه اشتباه نکنم) می نوشتید ملت شوکه نشن!
اولش فک کردم کلن تعطیل!
کتابتون به کجا رسید؟
کی بریم بخریم؟