کُشتیدوستی
یا لطیف
ترمِ اوّل دانشگاه با هر کسی صمیمی میشدم، باهاش در میافتادم. دستِ پیشش را زیرِ کتفم قفل میکردم، طوری که هُرمِ نفسش بهم میخورد. بعد یا پیش میانداختمش، گاهی گّداری هم سر زیر بغل میکردم. حتّی گاهی میشد در آن حالت، اگر طرف دستهاش ضعیف بود، از همان جا زیرِ سررو میگرفتم. مثلِ پلنگ. مازنی زیر بگیرد دیگر نمیشود از دستش در رفت. مگر این که روبهرو قوی و فرز باشد و کندهی مازنی را بالا بیاورد. از آنجایی که مازنی پایی را که گرفته وِل نمیکند، احتمال ضربه شدنش هست.
با اوّل با یک تالشی، ترمِ اوّل کشتی گرفتم. کشتی سنگینی بود. زیرِ کتفهام میزد، ولی نمیتوانست به پاهایم برسد یا تعادلم را بهم بزند. همهی این کارها را در اتاقِ 53 خوابگاهِ 23 انجام میدادیم. من تا به حال حتّی یک بار هم روی تشک کشتی نگرفتهام. تالشی فکر میکرد به راحتی میتواند به من تندر بزند. او، اوّلاً تندر را اشتباه جمع کرده بود، طوری که سروسینهی من کاملاً بالا بود. حتّی میتوانستم پاهایم را ستون کنم یا حیله کنم و بینِ راه طوری روی سینهاش فرود بیایم که درجا ضربه فنّی شود. و همین طور هم شد. جمجمهاش محکم خورد زمین و تا 5 ثانیه نتوانست بلند شود. هم ضربه فنّیِ کشتی در موردش صادق بود و هم حتّی ایپونِ جودو.
بارِ دوّم با یک کرمانشاهی کشتی گرفته بودم. خیلی قوی بود. حتّی یک بار هم از روبهرو زیرِ دوخم گرفته بود که من لیلی کردم و خوردم به در. همین که کشتی از نو پی گرفته شد، خیلی خوب زیرِ یک خم گرفت. با وجودِ این که من میتوانم خیمهی سنگین بزنم و در این کار تبحّر دارم، ولی زیرش خیلی برق آسا بود، حتّی پای راستم را از بالا با دو دست کاملاً بغل کرده بود، ولی هر کار کرد نتوانست باراندازم کند. چون من سفت به زمین چسبیدم و خلافِ نیرویی که او وارد میکرد، مقاومت میکردم، موفّق به اجرای فن نشد. این بار که بلند شده بودم در فکرِ جبران بودم. فنِّ کمرش دستم بود. ولی دوست داشتم پایم را هم درگیر کنم. چون قدرتِ بالاتنهام آن قدر نبود که بتوانم زمینش بزنم. با درگیر کردنِ پا، که فن را نمیدانم شبیهِ لِنگ میکرد یا تندر، پیچاندمش. از بالا مستقیم به پل بردمش. زمینِ زیر پایم از ضربه لرزید. بلند که شد دیدم از بینیاش را محکم گرفته است.
...
فقط یک بار باختم. آن هم باری بود که یک مازنی دیگر بارندازم کرد. خودم باورم نمیشود، پسرکِ ریقو بتواند باراندازم کند.
پسنوشت:
1. هر قومی خاصیّتی دارد و ویژگی. ولی با آنها بهدرستی برخورد نمیشود.
2. جملههای جالبِ رهبر در دیدار با نمایندهی نامزدهای سال 88 که برای اوّلین بار منتشر شد: «من یه چیزی خدمتتون بگم؛ اون موقع که انتخابات میرسه، هی تکرار میکنید که رهبری در چارچوب قانون اساسیه و از این به عنوان ژست برای بالا بردن رایتون استفاده میکنید، شما که این حرفا رو تکرار میکنید، چطوری این جا میگید رهبری بیاد از اختیارات فرا قانونی استفاده کنه؟ شما خودتون میگید که این اختیار رو نداره. چطوری شورای نگهبان و دستگاههای مجری و نظارتی رو کنار بذاره و خودش شورایی تشکیل بده؟! نه تو قانون اساسی و نه هیچ جای دیگه نیست، وقتی آقای خاتمی کاندیدا شد، ایشون اومد به من گفت که رهبری باید در چهارچوب قانون اساسی باشه، من گفتم حرف خوبی زدی ولی یک چیز و به شما بگم؟! شما رئیس جمهوری خواهی بود که بیشترین تقاضاها رو از من خواهی کرد، که از اختیارات فرا قانونیم استفاده کنم. آقای خاتمی بارها از من خواستند که از اختیارات فرا قانونی رهبری استفاده کنم و من گفتم که مکتوب کن. آقای خاتمی همه اینها رو مکتوب کرد که خواهش میکنم از اختیارات فراقانونی خودتون استفاده کنید. در بین رئیس جمهورها شخصی که بیشترین درخواست رو برای حل بحرانها از من داشت، ایشون بود. ولی در مورد ابطال نتیجه انتخابات، صلاح نمیدونم که از این اختیارات استفاده کنم، وقتی مکانیزم انتخابات از بین بره، برای حل و فصل بحثهای سیاسی و انتخاباتی خودشون باید کف خیابون زور آزمایی کنن و محلی برای این که همه تمکین کنن روی یه مطلبی دیگه وجود نداره. امروز شما هستید، پس فردا یکی دیگه میاد میگه من این انتخابو قبول ندارم، این تصمیمی که این شورا حکمیت گرفت نباید انتخابات و مکانیزمهای قانونیش رو زیر سؤال ببره که این باعث میشه انتخاباتها تو کشور از بین بره».
3. مطلبِ بعدی را آخرِ هفته مینویسم.