گِل بگیرند این...
یالطیف
پیشنوشت:
فرهاد جعفری آدمِ مهماننواز و خونگرمی است. دیروز در مشهد الرّضا با او دیدار کردم و از محبّت و صمیمیت و صداقت و صراحتش خوشم آمد. در عین حال ایشان مبادی به آداب و مهماننواز است.
بدننوشت:
انقلاب اسلامی در همان پیچ تاریخی است. مناظرهی انتخاباتی دیده شده در روز جمعه نشاندهندهی پیچِ سختِ تاریخی ماست. اطّلاعاتِ ناکافی، ادبیّات ضعیف، هوشِ پایین و انتقالِ کند از جمله مشاهدههای من از آن مناظره بود.
آدمهایی در این مملکت حساسترین جاها را در دست داشتهاند که از ابتداییترین قواعدِ سخنگفتن و نظر دادن عاری هستند. کاندیدایی که نظام جمهوری اسلامی را سرافکنده کردهاند. نظام را به بنبست رسیده نشان دادهاند. کاندیدایی که با آن همه شعار، اعتراف کردند ذرّهای کارِ کارشناسی را قبول ندارند. با آن همه هایوهوی نشان دادهاند که ذرّهای اطّلاع از گوشهوکنار مملکت ندارند. گویی در دورانِ مسئولّیتشان از تهران بیرون نرفتهاند. و با همین ناآگاهی، خیلی راحت و ریلکس و بدونِ حتّی کمی عذاب وجدان، کلیدیترین مسئولّیتهای این مملکت را برعهده داشتند. و تازه لبخند هم میزنند و با اعتماد به نفس کاذبی نظر هم میدهند.
صحنهی مناظرهی جمعهی گذشته به طرز حیرتانگیزی ما را با وجهی زشت و ناپسند از سیاستورزی جمهوری اسلامی را نشان داده است. از آن عکسهایی که خیلیهاش در ایران نبود بگیر، تا آن همه عصبانیّت، لرزیدن و خودکار روی میز کوبیدن...
من فعلاً حرفی برای گفتن ندارم...
پسنوشت:
با وجود آثار خوبی که دیدم و خواندم، حوصلهام نکشید بخشهای هنرخانه و کتابخانه را بهروز کنم. آن قدر عصبانی هستم که دستم به نوشتن نمیرود.
تا پنجشنبه شب صبر کنید، ببینم چطور میتوان این همه فضاحت را ماستمال کرد. یکی از مؤمنترین رفقای من امروز به من گفت: «میثم! به نظرت چه کار باید بکنیم؟ با این همه نادانی و بیخلّاقیّتی و نافهمی، به نظرت میتوان در این مملکت کاری کرد؟» این دوستِ کاشمری من که یکی از باهوشترین و پیگیرترین و دلسوزترین بچّههای بسیج دانشجویی در هفت هشت سال اخیر بود به هیچ جایی در بسیج نرسید... او از این جمله استدلال کرد: «فکر میکنی سیستم طوری طرّاحی شده که آدمهای باهوش که در سیستم محدودی مثل بسیج به جایی نمیرسند به ردههای بالای حکومتی به جایی برسند؟» او سؤالات بیجوابِ زیادی پرسید و این که این هشت نفر انگشت کوچک احمدینژاد هم نمیشوند و من ساکت بودم... ساکت در برابر انتقادهای به حقّش...
سلام
این چه منطق معیوبی است که تو داری؟ یا به این ور غش می کنی یا آن ور. حالا کسی نفهمیده فلان جا در ایران نیست یا هست. این چه ربطی به هوش پایین دارد؟ مگر همه باید بشوند اینانلوی برنامه ی شهیدی فر تا بتوانند رییس جمهور شوند؟ این تعبیری که تو داری در هیچ جای جهان هم رسمیت ندارد چه برسد به نظام سی و چند ساله ی ما. رییس جمهور کارویژه های خاص خودش را دارد و تیم خاص خودش را.
در مورد پس نوشتت، حرف راستی است که اگر نبود تو الآن باید رییس ستاد جلیلی می بودی که خب نیستی! این را من با همه ی اعتقادم می گویم اگرچه حرفهای نامعقول زیاد می زنی! راه حلی برای این مشکل پیدا کن.