تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی

شنیده می‌شود که «فتنه ۹۸» در کار است؛ مخالفان به میدان می‌شوند و آشوب‌ خواهند کرد. اما ماجرا دقیقا چیست؟ 

تسبیح سیاهم در دست می‌چرخد، ریش‌هایم را کوتاه نکرده‌ام؛ شلوار کتان و پیراهن آستین‌بلند راه‌راهی زیر کش‌بافِ سورمه‌ایم پوشیده‌ام. با میم و رضا داخل می‌شویم. رضا در ننوی پلاستیکی‌اش خفته است. پتوی نازک را کنار می‌زنیم تا حال رضا را دریابیم. صورت گردِ بچه از زیر کلاهِ آبی‌ بزرگش پیداست. بوتیک‌دار لبخند می‌زند: «خوش‌‌ به‌ حالت؛‌ چه جوانی داشته باشی تو! آن موقع دیگر خبری از این جک‌وجانورهایی که بر ما حاکمند نیست. تا آن موقع دهان من و بابایت سرویس است. باید اسلحه دست بگیریم و برویم داخلِ خیابان تا آن‌ها را به زیر بکشیم.» من بی‌پلک به جوان بوتیک‌دار نگاه می‌کنم. پیش خودم می‌گویم یعنی او هم دارد برای سال ۹۸ تحرّک می‌کند و به تابلوترین شکلِ ممکن یارگیری؟ 

نمونهٔ این رفتار بوتیک‌دار را جاهای دیگر هم دیده‌ام؛ توی صفِ نانوایی: «بگذار این‌ها بروند؛ خمیر را هم سنگین‌تر برمی‌دارم»، توی سوپر مارکت: «توی همین هفده شهریور سفره رفتن‌شان را پهن می‌کنم و سور می‌دهم» -البته بماند که در «فردا روز» اسم این خیابان هفده شهریور می‌ماند یا شهباز می‌شود؟!- در پیراشکی‌خوری دور میدان:‌ «این‌ها هم که...» و همین طور در همه جای شهر. 

فرض می‌کنیم «فتنه‌»ای که می‌گویند راست و برنامه‌‌اش هم ریخته شده باشد و معاندین در حال کادرسازی‌ باشند و «الخ.» ولی همهٔ این تحرّکات بر بستر نارضایتی بقال و بوتیکی و پیراشکی و بنّا تحقق پیدا می‌کند. بستر مخروب و تنگ و معیوب رودخانه است که به راه افتادن سیل را ممکن می‌کند. می‌خواهی در سیل گیر نکنی، فکری به حال بستر کن.

*** 

حاکمیت ملّی صحیح، تصمیم می‌گیرد و بعد تصمیم را با مردم در میان می‌گذارد و به نظر مردم هم توجه می‌کند. در چنین چرخه‌ای منافع ملّی معنادار است.  

مثلاً: نه آن روزی که فعالیت‌های هسته‌ای را توسعه دادیم و اورانیوم غنی می‌کردیم، توجهی به نظر مردم داشتیم، نه دیگر روزی که تأسیسات را برچیدیم و قلب راکتور را بنه‌کن کردیم از مردم نظر خواستیم... 

با این سبک‌ تصمیم‌گیری و این اواخر با این سبک تصمیم‌نگیری و انفعالِ محض، وضع بدتر هم می‌شود. الان که دیگر در یک بلاتکلیفی مفعولانه منتظر نشسته‌ایم تا ببینم نئوکان‌ها و آیپکی‌ها چه نقشه‌ای برای ما کشیده‌اند. هر خوابی برای ما دیده باشند، تعبیرِ خوابِ ما هم ازگذرِ منافع و تشخیص مردم رد نمی‌شود، اگر اساساً تعبیری در کار باشد. 

در فعل و سخنِ مسئولانِ ما، مردم، طفیلی و صغیرند. این حرامیان هستند که فتنه می‌کنند و مملکت را به آشوب می‌کشانند. گویی چنان کشور بی‌نفوس شده است که هر دستهٔ قدّاری می‌تواند شهر و خیابانش را به آتش بکشد. طرفه آن‌که آتشی که به آسمان رفته است از هیزمی ساخته شده است؛ آتش علّت نیست، معلول است.

***

 تا به بستر پرداخته نشود، تحلیل‌ها و اقدام‌های امنیتی دستِ بالا حکمِ مُسَکّن را خواهد داشت. درد هم‌چنان به جای خود باقی‌ست. فرض کنیم کل گروه سرودِ رجوی در آلبانی لال و سازهٔ تمام سرپل‌های‌شان نابود شود، بارشی دیگر، سیلی تازه به راه خواهد انداخت. وقتی خانه ویران باشد، شباهنگامِ لانه جغدان شوم خواهد بود؛‌ جغدان را بِرانی، گرگ‌ها از راه می‌رسند؛ راهش آباد کردن خانه است.  

خطر جدّی است؛ اگر بوتیک‌دار جوان حاضر باشد با ظاهر نیم‌چه حزب‌اللهی من علیه وضع موجود بیاشوبد، در برابر آن‌که اسلحه بر کفش می‌نهد و کوکتل‌مولوتف در جیبش، چه می‌کند؟ و نظام چطور؟ شبکه چریکانِ بی‌خانمان را مختل می‌کند؟ امّا بوتیک‌دار را سبک‌ترین سلاح‌ها کافی بود؛‌ ولو تسبیح سیاهِ من؛ بابتِ نخ‌ دولایه‌اش. 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">