من تو را دوست دارم
به نامِ مهربان
چند روز پیش فردین آرش به من گفته بود که آدمها نسبت به پاسخهای تو به کامنتها ذهنیّت بدی دارند، پس بهتر است کمی مهربانتر با آنها برخورد کنی و این قدر تند پاسخشان را ندهی.
این نوعی مرامنامهی برخورد در فضای مجازی هم شاید باشد.
1. من تو را دوست دارم. در این هیچ شکّی نداشته باش. تو را که مثل من نمیاندیشی را میگویم. نه آن که مثل من میاندیشی. اگر با تو میجنگم، بهت حرف میزنم، باهات دعوا میکنم، چون من تو را دوست دارم. چون تو را جزو آدمهای زنده میدانم. من برای تو که مثل من فکر نمیکنی مینویسم، نه برای تو که مثل من فکر میکنی.
نکته: اگر دقّت کنی میبینی که من تقریباً نه جای خاصّی لینک هستم و نه نشانی از من در سایتهای اصولگرا میبینی. سه بار مطالبم بازنشر داده شد. آن طور که خودم دیدهام. یک بارش در عصر ایران بود و دو بارش در پارسینه. که هر دوی اینها گرایشهای اصلاحطلبی دارند. ولی من هیچگاه اصلاحطلب به معنای سازمانی کلمه نبودهام؛ همان طور که اصولگرا هم نبودهام.
2. هیچ فرد یا افرادی را به عنوان مرجع فکری در جامعه نپذیرفتهام. بسیار ساده. نمیدانم چرا گاهی دوستان میگویند تو که این حرفت با حرفِ فلانی فرق داشت. این فرق داشتن برای من اصالت ندارد. من اسلام و مکتب شیعه و اصول فکریاش را پذیرفتهام. یعنی درسآموزِ علمای این مکتب هستم، ولی فرد یا افرادی را به عنوان گروه مرجعِ فکری نمیشناسم.
نکته: ضمناً من خیلی ریش ندارم. اینی هم که دارم ریشه در آب دارد.
3. نمیدانم تندی من در برابر کامنتها از چه روی است؟ خودم چنین مسأله را احساس نکردهام. ولی اگر هم هست، برایم توضیح دهید کجا و چگونه این اتّفاق افتاده است. من تندی به یاد نمیآورم. البته صراحت و رک بودن را دوست دارم و افتخار میکنم اگر بتوانم بدون پوشیه و رودربایست حرفم را به نفر روبهرویم بزنم.
نکته: البته این زیاد برایم پیش آمده که دوستی با کسی نسبت به من ذهنیّت منفی داشت، همواره پر از برکت بوده. یعنی نفر من را ندیده بود و نسبت به من یا نوشتههایم ذهنیّت بدی داشته، ولی بعد از گفتوگو و تعامل و معاشرت این رابطه گرمتر شده و نگاهش به من تغییر کرده. از معاشرت با مخالفان خوشحال میشوم. یکی از دردها ما در دنیای امروز پابند شدن ما به دنیای مجازی است، گاهی نیاز است که آدمها را ببینیم و با آنها همسخن شویم و بگوییم و بشنویم و این فاصلهها را با رابطههای مستحکمِ اجتماعی کم کنیم. این از سوء ظنها کم میکنید. مشکل بیارتباطی هالهای از قضاوتها نادرست برای ما به بار آورده است.
4. من هیچگاه هیچ کامنت یا مطلبی را سانسور نمیکنم. مگر این که تویش فحش بد یا ناسزای فجیعی باشد. وگرنه همهی نظرها آن طور که خواننده بخواهد در همان لحظه قابل انتشار است. حتّی بازبینی هم نداریم. کافی است شما پیشتر در سایتِ بیان ثبتنام کرده باشید. بعدش من نظارتی روی کامنتهای شما ندارم. مگر این که ببینم اخلاق در هتک است.
نکته: از یک چیز خیلی بدم میآید. آن هم این که مخاطبِ من با نامِ خودش پیام نگذارد. طرف میآید با نامی بیهویّت و جعلی برایم پیام میگذارد. واقعا دوست ندارم دفعهی بعد پیامش را ببینم. طرف میآید با نام سرباز ولایت پیام میگذارد... تو که این قدر جربزه نداری که با اسم خودت پیام میگذاری، غلط میکنی که نظر میدهی. تو که هویّتی نداری و این قدر از شجاعت خالی هستی که حاضر نیستی نامت را بنویسی، پس چه ادّعایی داریی؟ برو دنبالِ زندگیات. نامتان را با ایمیل و با نشانی وبلاگتان کامل بنویسید. (مگر آن کسانی که من میشناسمشان و با آنها در معاشرتم مثل سجّاد و فردین و مجتبی و امیر و باقی این لشکرِ شکستخورده) ولی باقیتان نامتان را درست و کامل و با ایمیل و وبلاگتان بنویسید. باشد؟ چون من صدها هزار کلمه مطلب در این وبلاگ گذاشتهام. که شما میتوانی سرِ دانه دانهشان بیخِ گلویم را بگیری و از من سؤال بپرسی. آیا من حق ندارم نشانی وبلاگت را بدانم تا من هم نظرهایت را بخوانم؟ یا دستِ کم حق ندارم نشانی ایمیلت را داشته باشم که بتوانم به طور ویژه به حرفت پاسخ بدهم؟ یا بدتر از این من حق ندارم اسمت را بدانم؟ رابطه در فضای مجازی باید دو طرفه باشد. وقتی تو خودت را از هویّتی که داری خالی میکنی یا هویّتت را پنهان میکنی من چطور باید با تو حرف بزنم! به نظرم این دسته از آدمها ابتدا به خودشان توهین میکنند و خودشان را حقیر میشمارند.
این گرفتاری در گروهی که خودش را بچّه حزباللهی مینامند بیشتر دیده میشود. به سایتها و وبلاگ و شبکههای اجتماعی بروید؛ پر است از سرباز ولایت و فدایی رهبر و این طور چرندیات. یعنی چی؟ اسمت را بنویس مردکِ بیهویّت! عکسِ خودت را بگذار، چرا عکس رهبر را میگذاری؟ یعنی تو و رهبر عین هم هستید؟ یعنی چی این کارهای خز و بیکلاس. اینها ما قبل فضای مجازیاند. اینها از توی غارهایشان بیرون نیامدهاند.
ای کاش اندازهی برادرزادهی دهسالهام فضای مجازی را فهم میکردید. بروید به دربارهام، ببینید که محمّد عزیز اسمش را کاملتر از اسمِ من نوشته است!
5. من بیشترین پاسخهای تند را -اگر تند باشد- به دوستانی دادهام که از همه به آنها نزدیکترم. اگر پاسخ فرد یا افرادی را به تندی هم دادهام یا شما چنین حسّی داشتهاید، مطمئن باشید من با آن طرف یک سابقهی دوستی قوی و قدیمی یا شوخی! دارم. به همین سادگی. من و سجّاد اینجا خیلی بهم چرتوپرت گفتهایم. ولی دستِ کم هفتهای یک بار همدیگر را میبینم. و تا به حال چندین مسافرت رفتهایم و هزاران ساعت را با هم گذراندهایم. این پاسخها را شما به خودتان نگیرید.
6. من از نقد و نفی خیلی خوشم میآید. دوست دارم دوستانم و خوانندگان با من واردِ چالش شوند. هر چه دوست دارید بگویید.
7. من اگر از کسی تعریف میکنم به این معنی نیست که من عاشقشم و همه جوره تأییدش میکنم، اگر هم کسی را میکوبم به این معنی نیست که من از آن فرد متنفّرم یا همه جور ردّش میکنم. نه! من مسئول روابط عمومی هیچ فرد یا نظام یا حکومت یا سازمانی نیستم. متأسّفم که اینها را توضیح میدهم.
8. تو میتوانی بدونِ هیچ دلیلی از من تنفّر داشته باشی. ولی من بدون هیچ دلیلی تو را دوست دارم. اگر هم به تو حرفی را میزنم یا بهت انتقاد میکنم به این خاطر است که تو را دوست دارم. و علاقهمندم که تو در کلام از ناراستی و ناپاکی خارج باشی تا آنجایی که ممکن است صمیمی و صاف و صادق باشی. این را برای خودم تمرین میکنم، برای تو هم میخواهمش.
9. اگر جایی، در مطلبی اشتباهی کرده باشم، بهم بگویید. سعی میکنم بپذیرم. «گُه خوردم» را برای همین روزها گذاشتهاند.
پسنوشت:
1. این مطلب را تقریباً روز شنبه نوشته بودم. ربطی به کامنتِ توهینآمیز اخیر -با آن همه اشتباه ویرایشی و غلط املایی و ناشیگری فنّی و بیسوادی- ندارد.
این نوریزاده هم شر شده. هفتهی بعد دربارهاش خواهم نوشت.