تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عکاسی» ثبت شده است

يكشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۲۰ ق.ظ

خودِ مهم‌ترم

حسین نوروزی جایی نوشته بود، کاش مجتبی خامنه‌ای بودم. همه چیز مالِ من بود یا دستِ کم از بیرون این طور به نظر می‌‎رسید. در منظومه‌ی کاش کسی بودن، کسی به ذهنم نمی‌رسد. کاش کسی نباشم، بهتر است. کاش مردم در دیدارم القاب را کنار می‌گذاشتند. کفش‌های مقام و مدرک را دمِ در می‌کندند، با آدمی که روبه‌روی‌شان است صحبت می‌کردند. چقدر بد است از این که می‌بینم کسی من را با مدرکم یا جایگاه اجتماعی‌ام یا هر مزخرفِ دیگری می‌شناسد. انگارِ خوکِ کثیف بودن، بهتر از چیزی نبودن است. و خروس بودن یعنی خوش‎‌مزه بودن و انسان بودن، یعنی دردِ بی‌درمان. کاش شبیه هیچ‌کس بودم. کاش می‌توانستم به‌دور از این القاب با مردم حرف بزنم و با تو و با او. 

سعی می‌کنم زود ذوق‌زده نشوم، زود دل‌زده هم. کلّا زده شدن را دارم از خودم دور می‌کنم، و منزوی می‌شوم. یک‌جانشینِ گوشه‌گیر. دوست دارم موردِ مطالعاتی نشوم. 

دیروز این طور بود. وقتی امیر را دیدم، او هرگز من را نمی‌شناخت، حتّی سنّم را هم نمی‌دانست. بعدِ 23 سال دیدمش. آخرین خاطره‌ی من با او، عکسِ بیژن امکانیان بود در روی جلدِ مجلّه‌ی فیلم. تازه‌تر که کردیم دیدار را، راحت‌تر حرف زدیم. خودمان بودیم. با این که جرّاحِ قابلی شده در آلمان، ولی موضوعِ بحثِ من و او، انسانی بود و بر پایه‌ی منطق. فرق نمی‌کرد او کجایی است و من هم. بد و بیراه به آخوندها گفت و از تجربه‌های عکّاسی‌اش. هر کس کمی عکّاسی کرده باشد، چپ می‌افتد با آخوندها نمی‌دانم چرا. گفت عکس‌های زیادی از ایران دارد که برخی‌اش را تا ده هزار مارک هم می‌خریدند، زمانی که او در آلمان دانشجو بود و طبعا بی‌پول. ولی نفروخت. چون آن عکس‌ها تصویر مملکتِ عصیان‌زده را نشان می‌داد و او نفروخت. به من هم گفت، هیچ وقتِ عکس‌های خرابی‌های ایران را روی نت نگذار. هیچ وقت. وقتی عکس‌های بلوچستانم را دید، گفت، اگر می‌توانی این عکس‌ها را ببر به خامنه‌ای نشان بده، ولی روی نت نگذار. آدم مملکتش را نمی‌فروشد. سعی کن ایران را نگاه داری عزیز. به من گفت بهت نمی‌خورد 28 ساله باشی، شاید 22 یا 23 بهت می‌آید. خوشم آمد از این حرف. انگار اوّلِ حرف‌ها را فراموش کرده بود که گفتم 23 سال پیش را یادم می‌آید که داشتی مجله فیلم را ورق می‌زدی. توی این روزگار کم پیدا می‌شوند آدم‌هایی که آمارت را نخواهند یا آمارت را از یاد ببرند. ولی او چه نیازی داشت اطّلاعات کسب کند یا بداند درباره‌ام؟ چون خودِ مهم‌ترم محترم‌تر بود و داشت باهاش حرف می‌زد. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۴ ، ۰۸:۲۰
میثم امیری
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۸۸، ۱۰:۵۸ ق.ظ

عکس های مسعود

یالطیف

مسعود گروسیان دوستِ من خیلی بچه ی خوش سلیقه ای است. آدم به داشتن همچین رفیقی افتخار می کند. هر چند عصرِ چند وجهی بودن گذشته است و شاهکار ِ آدم ها این است که در یک شاخه ی جزیی از علوم به تبحر به رسند، ولی مهارتِ مسعود گروسیان در چند رشته ی باید بگویم متفاوت باعث شده است بگویم مسعود علی رغم روحیات و برخوردها معقول و رئالش بسیار بچه ی آرمان خواهی است. و این یکی از همان چهره های خوب از آرمان خواهی است که من پی اش هستم. مسعود فرانسه و انگلیسی می داند، یعنی نزدیکی های advanced. بعدش فیزیکش هم فیزیکی عالمانه و با دیدی ماورای مدرک لیسانس فیزیکش است. با نجوم به خوبی آشنا است. الان چند وقتی است توی طراحی گرافیک افتاده است، ارتزاق از طریق کامپیوتر یکی از همان راه های غیر قابل پیشبینی بود که مسعود به خوبی به آن چنگ زد و به موفقیت های حرفه ای در طراحی گرافیک و وب سایت دست یافت. (تمام جملاتم را بدون اغراق می نویسم.)

اما یک ویژگی و توانایی ستودنی مسعود عکاسی است. عکس هایش را توی فیکر دیدم برای این که شما هم به این واقعیت پی ببرید، چند تا از عکس هایش را در زیر می آورم تا به صدق گفتارم ایمان بیاورد. (یک دلیلم این است که فیکر فیلتر است و این جوری کار شما راحت تر می شود.) به این نکته هم توجه داشته باشید که نباید مسعود بمیرد (شهید شود) من بیایم به عنوان دوست او این حرف ها را بزنم. توی زنده بودنش و همین ساعاتی که پیش ماست و می توانیم از نور وجودش استفاده کنیم این حرف ها را می زنم تا قدر زنده ها را تا زنده اند بدانیم. مسعود هم سن من، سالم، دوست داشتنی و پر انرژی مشغول فعالیت است. من حرفی به او زدم و این که چقدر خوب است آدم آرمانش را update کند تا ویروسی نشود، او هم عامل است. فقط نظر نمی افکند، بلکه بصر هم می اندازد... این است که ارزش دارد.

و اما عکس ها. عکس های مسعود عکس هایی رو به بالاست، به سمت آسمان... توی عکسی که از تنه ی درخت گرفته است این واقعیت مشهود است... به سمتِ بالا بودن، توی این عکس  به سمتِ بالا بودن، اعنی به سمت لایتناهی بودن شهود می شود.

مثل عکسی که از جاده ها گرفته شده است. توی عکس جاده ها دقت کنید می بینید این واقعیت را...

و حتی در این عکس، همان طور که خود مسعود گفته رو به روشنایی است.

این عکس مسعود هم رو به بالاست. این عکس نشان می دهد که اگر بخواهی به سمت خدا حرکت کنی از سیاهی می توانی عبور کنی  و به آبی  و بعد... لنز دوربین مسعود بقیه اش را نشان نداد، ولی بنا بر استدلال استقرایی می توان حدس زد. بله بالاتر از سیاهی رنگی است... تازه سیاهی اول ماجراست...

حتی جایی که فکر می کنی کادر بسته است و خبری از طبیعت لا یتناهی نیست خود مسعود می گوید که دارد از ماورا یا beside صحبت می کند. قربانِ آن انگلیسی ات شوم مسعود جان، ولی بار معنایی ماورا کجا و  beside کجا؟ ماورا که می گویی مخاطبت جُم می خورد، انداخته می شود...

ممکن است یک سری آدم های علاف باشند که بخواهند تفسیر سایکولوجیکال با طعم فرویدی و زیر شکم از عکس های مسعود ارائه دهند. مثلا برای عکس زیر. ولی باید بگویم که چنین وصله هایی به مسعود ِ ما نمی چسبد. اگرم چیزی می بینی زیبایی طبیعت و زوج بودن خیلی از چیزها... حتی سنگ هایی که شبیه آدمند... راستی آدم نمونه ای از طبیعت است و یا طبیعت نمایشگر بسیاری از روحیات و عادات انسانی است؟ جالب است در فیکر برای عکس زیر کسی کامنت نگذاشته بود!

آدم ها در عکس های مسعود کوچکند... وقتی می خواهد از طبیعت عکس بیاندازد آدم ها را ریز می کند... حتی به طوری که در نگاهِ اول دیده نمی شوند... مگر عکسی که در آن پسرکی احتمالا روستایی با میمیکی استثنایی سنجاقکی را نشان می دهد... که البته باز هم محور عکس و نقطه ی طلایی تصویر سنجاقکی است که دارد از my green world می گوید...

نمی دانم در تصویر زیر می توانید در همان نگاه اول وجود آدم ها را تشخیص دهید یا نه... در بقیه عکس هایش که با نمای باز گرفته شده است رو به آسمان بودن بیشتر مشهود است، مانند ِ عکس ِ بعد از این عکس

این هم عکس دیگر از مسعود که گویا خیلی عکس خوبی است... من از تکنیک خیلی سر رشته ندارم، بحث من محتواست... و اما محتوای عکس... I am not alone


عکسی که در زیر می آید را در نظر بگیرد. نه تنها آدم ها کوچک که گویی نیستند و به قول خود مسعود تحت تاثیر نیروی گرانش خدا قرار می گیرند. به استناد ِ الله اکبر این نیروی گرانش از نیروی نسبیتی حاکم بر سیاه چاله ها هم قوی تر است چرا که الله اکبر...

عکس زیر می تواند ارزش مندترین عکس و پر شانس ترین آن ها برای دریافت جایزه باشد. البته آن سنگ هایی که روی هم افتاده بود هم می توانست چنین شانسی داشته باشد. منتها شکار لحظه ها یعنی عکس زیر... من از تکنیک های عکس برداری سخن نمی گویم، از شکار لحظه ای می گویم که اگر کمی زرنگ باشی می فهمی منظورم چیست...

در عکس گرفتن از بناهای تاریخی روی سخن با انسان نیست، نه در تخت جمشید و نه در حافظ. گو این که آدمی همچنان می خواهد بگوید حضور دارد...

صحبت از دولت مرد شد... این روزها همه نسبت به احمدی نژاد موضع دارند، او نگذاشت کسی قصر در برورد. همه او را می شناسند. تا مسعود نام این عکس را گذاشت دولت مرد ذهنم رفت سراغ دکتر احمدی نژاد. نمی دانم چرا... همه در قبال او موضع دارند، برخی مثبت، برخی منفی... از محمد رضا شجریان تا گلشیفته فراهانی تا هدیه تهرانی تا محسن مخلباف تا مراجع تقلید تا... خلاصه همه را آورد توی گود. این که احمدی گفته بود یک پسربچه ی دو ساله ی اسپانیایی گفته بود این محموده را من باور می کنم. همین چندی پیش داداشم از خارج از کشور آمده بود. داداشم چند سالی است که استرالیا زندگی می کند و دخترش هم آن جا به دنیا آمده است. با برادرزاده ام که 6 و نیم سالش است صحبت می کردم. از او در مورد اسباب بازی هایش پرسیدم و درس و مشقش... کار به این جا رسید که گفتم آیا نقاشی هم می کند یا نه، جواب داد نقاشی هم می کند. بهش گفتم از چه رنگ هایی استفاده می کند، برگشت گفت رنگ های مختلفی است. او گفت نام یکی از مداد رنگ هایش را "احمننی نژاد" گذاشته است. من آن جا نبودم تا آن مداد رنگی را ببینم، ولی از نحوه ی تلفظش خوشم آمد و گفتم می دانی که our president است، لبخندی زد و گفت می دانم... نمی دانم چرا نام عکس زیر را مسعود دولت مرد گذاشته است. به خاطر تغییرات صمیمانه و صادقانه میمیک صورت این بنده خدا، یا به خاطر لبخندهایش... اگر این جور باشد به نظر من بیشتر به دولت مردهای علی و فاطمه می خورد، تا بسیاری از دولت مردها و سیاسیون سراسر گیتی که خیلی های شان کپی قوی از معاویه هستند... خوشم آمد که یک بار هم مسعود فرهنگ سازی کرد توی عکس هایش و گفت ملت بدانید که دولت مرد یعنی این... نه آنی که ما می بینیم. انصافا عکس پاک و نازی است.

منبع عکس ها: http://www.flickr.com/photos/ino_bebin


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۸۸ ، ۱۰:۵۸
میثم امیری