تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
پنجشنبه, ۹ مهر ۱۳۸۸، ۱۲:۰۷ ب.ظ

زردها1

یالطیف.

داشتم از بی‌غیرتی خودم در نوشتن در یکی از وبلاگ‌ها می‌نوشتم. منتها حواسم بود و همه‌ش از خودم می‌پرسدم چه شد که تصمیم گرفتم بنویسم؟  این نوشتن از کجا نشأت می‌گیرد و قرار شد چگونه بنویسم. در این نوشتن به چه چیزهایی توجه کنم. هزاران پارامتر در زهنم بود که خدای نکرده تصویر نشود که خلق الله با خواندن ِ آن گمراه بشوند. الان نشریه‌ها و کتاب‌های زیادی چاپ می‌شوند. به واقع آن چیزی که من دغدغه‌اش را دارم هیچ بنی بشری به آن نپرداخته است. من در ره ِ این نوشتن چند نکته به ذهنم رسید که تا آن‌ها رعایت نشود اثر ِ خوب خلق نخواهد شد. البته دو نکته از این چند نکته را بگویم که احساس ِ غبن ِ نگفتن را نداشته باشم.

یکی بی‌غیرت بودن ... باید نسبت به خیلی مسائل بی‌غیرت باشم. هر جا که احساس ِ می‌کنم انحرافی در گفته‌ها و نوشته‌ها آمده است نروم و وقتم را تلف کنم. بی‌غیرتی نسبت به بسیاری از دعواهای اطراف ما. بی‌غیرتی نسبت به شبهه‌های بسیار به دین و مذهب حقه‌ی شیعه و خیلی چیزهای دیگر. قرار گذاشتم در عین ِ این بی‌غیرتی جایی که احساس کردم به حوزه‌ی مطالعاتی‌ام نزدیک‌تر است، حرفم را تمام و کمال و بدون رودربایستی بزنم.

به شخصه این بی‌غیرتی را به شما توصیه می‌کنم. این بی‌غیرتی برای عمق بخشیدن به کارتان موثر خواهد بود. یادتان باشد وقتی دارید می‌نویسید بهترین نوشته‌ی دنیا را خلق می‌کنید و بقیه یک مشت احمقند که هیچی بارشان نیست و تنها هدفشان گرفتن ِ وقت‌تان و تنها چیزی که درون‌شان تنوره می‌کشد حس ِ متوقف کردن ِ شما از هدف‌تان.  بی‌خیال ِ آن‌ها شوید. خیلی وقت‌ها برای آن که به هدف‌تان برسید باید به خیلی چیزها پشت ِ پا بزنید. محیط‌های سایبر یک فضای محیا برای با غیرت کردن ِ شماست. یادتان باشد که بی‌غیرتی را به خودتان آموزش دهید. از این بی‌غیرتی به یک غیرت ِ تمام شدنی و قوی خواهی رسید که کسی جلوترشان نخواهد بود. یک زمانی فرا می‌رسد که بحث ِ حوزه‌ی تخصصی شما هم داغ شد، آن وقت است که وقتی وارد می‌شوید همه‌ی ساحران کاسه کوزه خود را جمع خواهند کرد و صحنه را ترک می‌کنند چون همه خواهند گفت چه کسی می‌خواهد در برابر ِ این غیرتی مقاومت خواهد کرد. بی‌غیرتی در قبال ِ بی‌برنامه‌گی و هرجایی رفتن و در همه چیز نظر دادن و در عین ِ حال غیرتی شدن در برابر ِ هر آن چه در راستای هدف‌تان است.

از زرد بودن هم جلوگیری کنید. یکی از مشکلات ِ ما زرد شدن است. خودم را مثال می‌زنم.

این شماره‌ی این هفته‌ی همشهری جوان بود. مجله‌ی خیلی قوی است ولی روزمره است. اطلاعات زیاد در اختیارتان قرارتان می‌دهد. تازه تا یک جایی هم بالای‌تان می‌برد. ولی به درد ِ خیلی از ماها نمی‌خورد. مثلاٌ همین بخش ِ خبرهایش یا گوی طلایی  و حتی بخشی مثل ِ روزها و ... به چه دردتان می‌خورد. خیلی از مطالبش برای من زرد است. نه زرد به ما هو زرد. شاید تنها بخشی که الان به درد ِ من می‌خورد بخش ِ معرفی کتابش است. آن هم فقط معرفی رمان و داستان‌هایش، همین.

یکی از نشریاتی که مثل ِ همین بالایی ما را می‌اندازد در لاف ِ زیاد دانستن و خدایی نکرده آگاهی همین پایینی است.

این هم مثل ِ همشهری جوان. قبل از این که این نشریه وارد ِ بازی‌های سیاسی آن هم به این تابلویی بشود خیلی قابل تحمل‌تر بود. دولتی بودن سودای بسیاری از نشریات ِ این مرز و بوم است. هر کسی هم که توی این مملکت خطی را شروع کرده مثل این که باید تا تهش برود. غیر ِ از سیاسی شدن می‌توان چلچراغ را نمونه‌ی یک نشریه‌ای دانست که لاف ِ آگاهی می‌زند مثل ِ همشهری جوان. این‌ها برای آن‌ها که کارهای مهمی دارند نشریه‌ی مطلوبی نیست. از لحاظ ِ ادبی چلچراغ قوی‌تر از همشهری جوان است. کلاً سوژه‌های خوبی را پیگیری می‌کنند ولی چه می‌شود کرد هفته‌نامه است و چه آسیب ِ دیگری می‌خواهید.

چند وقتی است چند نشریه‌ی دیگر هم سر بر آوردند مثل ِ

این مجله‌ی فمنیستی اما قصه دیگری دارد. یک جورهایی از همشهری جوان و چلچراغ بهتر است. چون تخصصی‌تر است. اگر دل‌تان می‌خواهد در حوزه‌ی زنان و گرایش‌های فمینیستی در ایران کار کنید، حتماً باید مطالب ِ این نشریه را بخوانید.  چقدر هم عکس‌های ژیگول می‌اندازد. کلاً رویکردش فمینیستی. آن قدر حرفه‌ای است که از امام خمینی مایه بگذارد تا ویرجینا وولف و دوبوار و ... منتها این حرفه‌ای‌گری‌ها خیلی وقت است خوابیده است و آقایان خواب تشریف دارند. در هر صورت این نشریه تخصصی‌تر است منتها همچنان ویژگی‌های کشکول بودن را دارد.

چند باری قبلاً داداشم خریده بود، منتها در مقایسه با بقیه خیلی گران است. مانده‌ام از این همه اعتماد به نفس ِ هیأت تحریریه‌اش. این نشان می‌دهد بنده خدا دستش در جایی بند نیست. نه دستش در کیسه‌ی دولت و نه در کیسه‌ی ویژه خوارن. همین ویژگی مثبتش است که توصیه می‌کنم بین این کشکول‌ها نسیم هراز را بخرید. از لحاظ ِ محتوایی که خیلی توفیر ندارد. حداقلش نان ِ بازوی خودش را انگاری می‌خورد. آن که دستش جایی چرب شده باشد قیمت ِ نشریه را می‌آورد پایین‌تر تا راحت‌تر بفروشد.

ابن بنده خدا هم که خیلی زود جوان مرگ شد. چه را نمی‌گویم، مردم و جامعه را می‌گویم. متأسفانه نشد که بخرم تا بخوانم. یکی از رفقای ِ اصلاحاتی من در هیأت تحریریه‌اش بود. منتها توفیق نداشتم آن را بخوانم. امیدوارم همین دوستم  چند شماره‌ای که در آمد را برایم بیاورد تا نظر بدهم. هر چند رخش نظر از درونش هم می‌دهد. آن چیزی نیست که من دنبالش هستم.

بعد ِ این آسیب‌شناسی فهمیدم که هر چیزی را نمی‌توان خرید و خواند. مغز ِ آدم که کشکول نیست. من که ده‌ها شماره همشهری جوان خواندم و ده‌ها شماره چلچراغ خیلی کم موضوع از آن دستگیرم شد. خیلی خودتان را خسته نکنید.

نشریه‌های سیاسی را هم فعلاً بی‌خیال می‌شویم. قول می‌دهم هر شماره از نشریه‌ای که پسندیدم اینجا برای‌تان بگویم. الان نشریه‌ی زیری را مناسب ِ‌حال ِ خودم می دانم، نه صد در صد.

هر چند هابیل را هم خیلی در راستا نمی‌بینم ولی دغدغه‌هایش را می‌پسندم، به خصوص شماره‌ی این هفته‌اش که رفت سراغ ِ حوزه و حرف‌های بدی هم نزد.

این نشریه هم را یک تورقی می‌زنم. یکی دو نشریه هم توی نشر ِ چشمه دیدم که الان یادم نمی‌آید. فکر کنم یکی‌ش به نام ِ گلستانه بود.

البته سوره هم هست ولی آن هم انگاری نمی‌داند ماها چه دغدغه‌هایی داریم. بدی کارهای کارمندی همین است دیگر:‌

البته بعضی نشریات ِ تخصصی هستند که موضوع ِ بحث ِ من نیستند. یکی از خوب‌های‌‌شان همین زیر است:

بهترین نشریه‌ای که امسال خواندم همین شماره‌ی زیر از نشریه راه بود.

البته من فقط این شماره از راه را و آن هم مطلبی که پیرامون ِ عدالت را بود را تأیید می‌کنم. خیلی خوب به این موضوع پرداخته بود. همان که من دغدغه‌اش را دارم.

این وسط کلی نشریه‌ی دیگر هم چاپ می‌شود که بعضی‌هایش بسیار زردند و بعضی دیگر مثل ِ گزارش، همشهری ماه، مثلث، پنجره و ... که بیشتر سیاسی‌اند. البته از حق نگذریم که شماره‌ی که درباره‌ی فردید بود شماره‌ی خوبی بود.

با این وجود من مطالب ِ ده الی پانزده نشریه را دورادور دنبال می‌کنم بلکه به دغدغه‌های مطالعاتی‌ام بپردازد ولو در حد ِ دو صفحه. اصلاً‌ هم مهم نیست با چه رویکردی. فقط بپردازد و من مانده‌ام چرا این قدر کم در باره‌ی عدالت مطلب می‌زنند.

باز هم به امید خدا به زردها خواهم پرداخت. این از زردهای نشریه‌ای. شاید سری بعد یک حالی به تلویزیون بدهم.

page to top
Bookmark and Share
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۷/۰۹
میثم امیری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">