تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی
سه شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۲۶ ب.ظ

سند هفت‌ ساله

بررسی سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت

نویسنده‌ها: میثم امیری و ایمان صفرآبادی

 

چند روزی است که متن «الگوی اسلامی‌ ایرانی پیشرفت» منتشر شده است و ما دو نفر بر این باوریم که سند نوشته شده از پریشانی در گفتار و هذیان در استدلال بهره برده است و نمی‌تواند سندی حساب‌گرانه درباره آینده به حساب آید. در فقره‌هایی زیر به مهم‌ترین اشکالات این سند اشاره‌ می‌کنیم.   

یک؛ به طور دقیق بیان نشده که سند، چشم‌اندازی برای چند سال است؟ ۵۰، ۴۴ یا ۴۰؟ البته در متن سند، سال ۱۴۴۴ هدف گرفته شده است و با توجه به ابلاغیه، اجرای آن از سال ۱۴۰۰ آغاز می‌شود. بنابراین این سند یک بازه ۴۴ ساله را مدنظر قرار داده است. با این حال در رسانه‌های رسمی عدد ۵۰ قید شده است که شاید تقریبی -هر چند نادقیق- از ۴۴ سال باشد. نکته دیگر این است که سند چشم‌انداز ۲۰ ساله‌ای که هم‌اکنون در دستور کار قرار دارد -یا شاید هم قرار ندارد-، در سال ۱۴۰۴ به پایان می‌رسد. بنابراین احتمالا نویسندگان سند، سال شروع چشم‌انداز را ۱۴۰۴ مد نظر قرار داده‌ و با احتساب بازه‌ای ۴۰ ساله، سال پایانی آن را ۱۴۴۴ قید کرده‌اند. توضیح مراکز مرتبط راهگشا خواهد بود تا هم‌وطن ایرانی بداند دقیقا سند نوشته شده چند سال را هدف گرفته داده است.

دو؛ سرانجام سند ۱۴۰۴ به کجا رسیده است؟ آیا آن سند بی‌اعتبار شده است؟ آیا با آغاز اجرای این سند، هم‌زمان باید پیگیر امور دو سند بود؟ آیا سند تازه ادامه سند ۱۴۰۴ است یا سند دیگری است و ناسخ آن؟ به طور کلّی جمهوری اسلامی از سال ۱۴۰۰ چند سند چشم‌انداز خواهد داشت؟ یکی یا دو تا؟ آیا بررسی وضع موجود ما در عالم، در تبیین آینده ما نقش نخواهد داشت؟ اگر چنین است، تبیین وضع موجود کجا ارائه شده است؟ آیا هراس وجود دارد از این که بگوییم در رسیدن به افق‌های ۱۴۰۴ شکست خورده‌ایم و با انتقال زمان به ۴۰ سال دیگر، برای آن اهداف شکست‌خورده زمان خریده‌ایم؟ آیا ممکن است هفت‌هشت سال مانده به سال ۱۴۴۴، سندی دیگری شبیه همین سند تازه منتشر شود که به مربوط به آینده‌‌ای دورتر است؟

سه؛ در ابلاغیه آمده است که «چند هزار تن از صاحب‌نظران و استادان دانشگاهی و حوزوی و فرزانگان جوان» طی مدت «هفت سال» برای نوشتن این سند وقت گذاشته‌اند. با توجه به تدبیر پسندیده‌ای که سند را برای چکّش‌کاری به مشورت گذاشته‌ است، نیکوتر آن است که سیاهه اسامی این چند هزار تن نیز منتشر شود. اهل پژوهش باخبرند که هر پژوهش منتشرشده‌ای، نویسندگانی دارد و آن نویسندگان مسئول در برابر آن پژوهشند و اگر تعداد آن نویسندگان به چند هزار نفر هم برسد، باز مانعی برای انتشار اسامی آنان نیست. بنابراین استانداردهای پژوهشی و حرفه‌ای ایجاب می‌کند تا هم‌وطنان اسامی پژوهشگرانی را که هفت سال از عمر خود را پای این سند صرف کرده‌اند بشناسند. انتشار اسامی افراد اوّلین قدم در راه بررسی دقیق متن نوشته شده همراه با پاسخگویی نویسندگان آن خواهد بود. اتفاقا انتشار این اسامی محک خوبی است تا تحمل و نقدپذیری نویسندگان این سند در «کرسی‌های آزاداندیشی» سنجیده شود.

چهار؛ در بند پنجم ابلاغیه آمده است که دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه و صاحب‌نظران، این سند را عمیقا بررسی کنند. البته بررسی ژرف این سند به دست اهل پژوهش کاری است حتمی و بایسته، ولی بدیهی است که عموم مردم هم می‌توانند در فقره‌هایی از این سند منتشر شده تأمل نمایند، زیرا بنا به بند هفت همین ابلاغیه کمک عمومی مردم در اجرای آن ضروری است. اگر مردم قرار است در اجرای این سند نقش ضروری ایفا کنند، طبعا سزاوار است -مطابق کلکم راع- پیشتر در بررسی چنین سندی طرف مشورت باشند. هم‌وطنان صاحبان این کشورند که در نقاط عطف تاریخی -از قضا در سکوت و خمودی صاحب‌نظران- به میدان آمده‌اند و با جان و مال خود از ارزش‌های دینی و وطنی دفاع کرده‌اند. این‌جانبان را خوش‌تر آن است که از میان آحاد مردم ایران باشند تا از صاحب‌نظرانی که خطا می‌کنند و چه بسا بر خطای خود پافشاری.

پنج؛ در تقسیم‌بندی این سند، بخش‌های مبانی، آرمان‌ها، رسالت، افق و تدابیر دیده می‌شود که باز با سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ تفاوت‌های بنیادین روشی دارد. بهتر آن نیست که ابتدا نقد خود را به سندی که پیش‌تر نوشته بودیم اعلام کنیم و با پذیریش اشکالات آن، سند تازه‌تر را پیشنهاد بدهیم؟ وقتی هنوز هفت سال از اجرای سند چشم‌انداز ۲۰ ساله  (یعنی بیش از سی درصد از زمان اجرای آن سند) باقی مانده است، انتشار سند تازه‌تر بیشتر امحاء سند پیشین را به ذهن متبادر می‌کند تا متنی فکر شده برای آینده.  

شش؛ در متن آمده است که این سند بر طبق «روش‌های علمی» تهیه شده است. روشن است چند هزار نویسنده و محقق و صاحب‌نظر فعال در نگارش این سند باید تعریف خود از «روش‌های علمی» را ارائه بدهند؛ آیا علم همان «ساینس» (science) است؟ جالب‌ توجه است که «ساینس» پیش‌تر توسط سیاست‌گذاران کشور نقد و گاهی نفی شده است. حال منظور از «روش‌های...» چیست؟ یعنی گاهی به روش «ساینس» رجوع شده و گاهی به روش دیگری از «علم» که می‌تواند ناقض «ساینس» باشد؟ از اساس «روش‌ها» به چه معنی است و چگونه قابل شناسایی است؟ آیا پژوهش دیگری در جهان هم سراغ داریم که با به‌کارگیری «روش‌های...» بدون معرفی آن «روش‌ها» نوشته شده باشد؟ جالب توجه خواهد بود اگر بدانیم برخی از سخنوران فرهنگی (چون داوری اردکانی یا پارسانیا یا کچوییان یا رحیم‌پور ازغذی یا سعید زیباکلام) در نگارش این سند نقش داشته‌اند یا نه. با این همه، این سخنوران -که از سیاست‌گذاران فرهنگی هستند- در نوشته‌ها و تحقیقات بسیاری از «افسانه» بودن «روش‌ علمی» (علم به معنای «ساینس») سخن گفته‌اند و نقدهای جدی بر نگره «اثبات‌گرا» در «علم» وارد ساخته‌اند. حال باید دید درباره نسخه تازه «علم یا ساینس» که مبتنی بر «روش‌هایی» معرفی‌نشده است، چه نظری خواهند داشت؟‌

هفت؛ گفته شده است مبانی در این سند عبارت است از «اهم پیش‌فرض‌های اسلامی، فلسفی و علمی جهان‌شمول معطوف به پیشرفت». به راستی چند هزار صاحب‌نظر و استاد دانشگاه از خود نمی‌پرسند «اهم پیش‌فرض‌های فلسفی و علمی و حتّی اسلامی» کجا ارائه شده است؟ آیا پیش‌فرض‌های اسلامی نوشته شده در این سند به گونه‌ای است که همه مسلمین یا حتّی شیعیان یا از آن ویژه‌تر علما و مراجع شیعه بر آن اتفاق نظر داشته باشند؟ آیا تاریخ چند هزار ساله فلسفه با نقش‌آفرینی هزاران نخبه ملحد و الهی، به پیش‌فرض‌های ثابتی رسیده‌ است که تنها نویسندگان این سند از آن باخبرند؟ منظور از «پیش‌فرض‌های علمی جهان‌شمول» چیست؟ یعنی تمامی مکاتب علمی موجود با آن همه درگیری و تضاد و تزاحم، «پیش‌فرض‌های» ثابت و برابری دارند که ما از آن بی‌خبریم و نویسندگان این سند می‌تواننند به شکل مفرد و مبهم از آن نام ببرنند؟ آیا چند هزار صاحب‌نظر و محققی که این سند را نوشته‌اند از این بی‌خبرند که فلاسفه در عام‌ترین مفاهیم هم‌چون وجود نیز اختلاف نظرهای بنیادین داشته‌اند؟ آیا چنین فجایع نوشته‌شده‌ای قرار است مبانی پیشرفت ما در ۵۰ یا ۴۴ یا ۴۰ سال آینده از زمان شروع اجرای آن باشد؟

هشت؛ نویسندگان و صاحب‌نظران ادعا کرده‌اند مبانی همان «پیش‌فرض‌های اسلامی و علمی و فلسفی جهان‌شمول» است. حال آیا این که «انسان موجودی اجتماعی» است جزء پیش‌فرض‌هایی است که علم و فلسفه با همه شاخه‌هایش -دین به کنار- با آن موافقند؟ آیا این که جامعه تحت تأثیر «سنن الهی» است مورد قبول همه اهل «ساینس» و فلسفه است؟ آیا «ساینس» و فلسفه و حتّی دین در همه شاخه‌هایش بر این نظر صحه می‌گذارد که حاکمیت تاریخ با «امام معصوم» خواهد بود؟ آیا همه شاخه‌های فلسفه و «ساینس» به عنوان پیش‌فرض پذیرفته‌اند که اسلام «دین نهایی» است؟ حتّی تعریفی که از دین نقل شده هم‌نظر با دیدگاه همه علما و دینداران است؟ آیا یک بند از این مبانی را می‌توان مثال آورد که مورد اتفاق همه مسلمانان یا عالمان یا فلاسفه باشد و اساسا چه اصراری است که باشد؟

نه؛ نام این متن الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است. پرسش این‌جاست چرا ایران وارد مبانی نشده است؟ نویسندگانی که خدا و دین را تعریف کرده‌اند، چرا ایران را تعریف نکرده‌اند؟ وقتی تعریفی از ایران ارائه نشده است، بیشترین کارکرد ایران در عنوان این سند، در دسته امور زینتی رده‌بندی خواهد شد.

ده؛ گفته شده آرمان‌های این الگو فرازمان و فرامکان است. انشای نوشته شده درباره این آرمان‌ها هم خواندنی است. یکی دو نمونه از ارزش‌های تشکیل دهنده این آرمان‌ها عبارتند از «نیل به کفاف» و «فراوانی». معنای این واژه‌های چیست؟ موضوع آن‌ها کدام است؟ به نظر می‌رسد هزاران صاحب‌نظر نویسنده این سند به طنزنویسی هم گرایش داشته‌اند.

یازده؛ رسالت نویسندگان این متن با رسالت متن ابلاغی هم تفاوت دارد. در متن ابلاغی نوشته شده است که این متن برای «نیل به تمدن نوین اسلامی ایرانی در زیست‌بوم ایران» نوشته شده است. ولی رسالتِ خود سند چیزی دیگری را ادّعا دارد. نویسندگان سند با حذف نام ایران، ایجاد «تمدن اسلامی در زیست بوم ایران» را رسالت این سند دانسته‌اند. عرض کرده بودیم که ایران برای نویسندگان این سند تزیینی است و اعتقادی به آن نمی‌توانند داشته باشند.

دوازده؛ افق در صورتی معنادار است که بخش مهمّی از موارد گفته شده در زمان حاضر محقق نشده باشد. با این توضیح بخش اوّل قسمت افق بی‌معنی است. چون این بخش در صورتی معنادار است که هم‌اکنون مردم ایران «دیندار» نباشند یا «پیرو مکتب پیامبر» نباشند یا «تربیت‌یافته» با «سبک زندگی اسلامی ایرانی» نباشند یا «پاسدار ارزش‌ها و هویت ملی و میراث انقلاب اسلامی» نباشند یا برخوردار از «احساس امنیت و آسایش و سلامت در سطح برتر جهانی» (کذا!) نباشند... در حالی که با توجه به تبلیغات مکرر نظام در این سی سال این موارد هم‌اکنون به دست آمده است و در نتیجه بخش اوّل افق نوشته شده از اساس عقب‌افتاده و ناکارآمد است.

سیزده؛ در بخش دوّم افق گفته شده است ما جزء ۵ کشور برتر در «تولید اندیشه و علم و فناوری» هستیم. آیا نباید معیاری برای این قسمت ارائه شود؟ یعنی هم‌وطنان در سال ۱۴۴۴ از کجا بفهمند که به این افق دست یافته‌‌ایم یا نه؟ معیار تولید اندیشه چیست؟ کدام پایگاه استنادی را به عنوان عِدل معرفی کرده‌ایم که بخواهیم جزء ۵ کشور نخست باشیم؟ با چنین بنای کج و نااستواری، همین امروز نویسندگان سند می‌توانند به مقامات بالادست معیاری را در دستگاه‌های قمارگون فرمول‌سازشان تزویر کنند که نه تنها جزء ۵ کشور اول در تولید علم و اندیشه و فناوری باشیم که اصلا تنها کشور تولیدکننده در این موارد قلمداد شویم. ۵ کشور برتر در زمینه تولید اندیشه و علم و فناوری، نیازمند معیاری کوتاه و چند کلمه‌ای است که البته نویسندگان چنین سندی را توان هماوردی با آن معیار حتّی در عالم خیال نیست. یک بار دیگر این نکته را نیز مرور می‌کنیم که منظور هزاران صاحب‌نظر نویسنده این سند از علم همان «ساینس» خودمان است که در فهم ناقص نویسندگانش از «روش‌هایی» مجهول آکنده می‌شود.

بله؛ ده‌ها جلد کتاب به عنوان پشتوانه این سند منتشر شده است، ولی این ده‌ها جلد با این که ظاهرا «توانسته» است تعاریفی برای خدا و اسلام و دین در این سند دست‌وپا کند، ولی از به دست دادن تعاریف و معیارهایی در «علم و اقتصاد و فرهنگ» به هدف «کسب رتبه‌های برتر جهانی» (کذا فی‌الاصل!) در آن‌ها ناتوان است.

چهارده؛ گفته شده است که در سال ۱۴۴۴ جزء «ده اقتصاد برتر دنیا» خواهیم بود. (لابد منظور از «ده اقتصاد برتر دنیا»، ده کشور برتر از نظر معیارهای اقتصادی است! هفت سال فرصت مناسبی بود تا این سند کذایی دستِ کم با دقت خوانده و ویرایش می‌شد.) باری؛‌ همان اشکال بالا دوباره برقرار است. معیار ما برای قرار گرفتن در میان «ده اقتصاد برتر دنیا» کدام است؟‌ طبیعی است باید گزارش‌ یکی از نهادهای بین‌المللی اقتصادی، معیار ما برای نیل به چنین هدفی باشد، وگرنه طبق برخی گزارش‌های بولتنی، نه تنها ما جزء «ده اقتصاد برتر دنیا» هستیم که همین الان «ده اقتصاد برتر دنیا» جزیی از ما هستند!

اضافه‌تر آن‌که لابد طبق گزارش نهادهای بین‌المللی، ما در سال ۱۴۴۴ با در نظر گرفتن شاخصه‌هایی در «اقتصاد» که مورد نظر این نهادهاست، خواهیم توانست در این سیاهه راه پیدا کنیم. وگرنه قرار گرفتن نام ایران در سیاهه «ده اقتصاد برتر دنیا» در کنار کشورهایی مانند رژیم اشغال‌گر قدس و آمریکا و انگلیس خیال خام خواهد بود. راستی اگر قرار بود افق انقلاب اسلامی قرار گرفتن در کنار اقتصادها با معیارهای کاپیتالیستی باشد، این همه مرگ بر این و آن، در این سال‌ها در شعارها چه معنی داشت؟ مگر آن‌که این شعارها در سر جای خود در حد شعار باقی بماند، ولی روش‌ نظام در ۱۴۴۴ منطبق با روش‌ اقتصادی کشورهای «سلطه‌گر» باشد. آیا نویسندگان این سند که گویی دارند برای آمریکا افق می‌نویسند، این اندازه ساده‌دل هستند که تصور می‌کنند بدون کسب رضایت فاکتورهای اقتصاد مبتنی بر بازار آزاد می‌توان اقتصادِ «حیات طیبه» اسلامی ایرانیِ موردِ ادّعای حضرات را زیرزیرکی بین «ده اقتصاد برتر دنیا» جا کرد؟

دیگر آن‌که در سال ۱۴۴۴ میزان بیکاری و تورم و رشد اقتصادی و بهره بانکی (ربا) چقدر خواهد بود؟ میزان تولید ناخالص داخلی یا سرانه درآمد هر ایرانی یا ضریب جینی چطور؟ ارزش پول ملّی چطور؟ آیا این‌ها معیارهای بهتری نیستند؟

پانزده؛ یک نکته هم درباره منابع آب بگوییم که گشاده‌دستانه در این سند بر سرش شرط‌بندی می‌شود. بهتر است ابتدا «صاحب‌نظران» منابع آب در این چهل سال را بررسی کنند تا ببینند چگونه ایران در حال خشکیدن است، بعد برای چهل‌پنجاه سال آینده ایده‌پردازی کنند.  

شانزده؛ نوشته‌اند ایران از تدوام رهبری عادل و شجاع و توانمند برخوردار خواهد بود. نوشتنِ واژه «تداوم» به جای واژه‌هایی هم‌چون «تکامل»، در عدادِ افق هم از نوبرهای افق‌نویسی چند هزار صاحب‌نظر ایرانی است. طبیعی است افق‌نویسان، آتیه‌ای بالاتر را طلب می‌کنند و به وضع فعلی با همه امتیازهایش راضی نشوند، زیرا حدِ کمال نامتناهی است. بد نبود نویسندگان همراه با بیان این نکته که رهبری ایران در آن تاریخ، عدالت و شجاعت و مدیریت در تراز بالاتری را برخوردار باشد، امید می‌دادند -به دلیل آن‌که خود را لابد معتقد به مبانی اسلامی می‌دانند- به فضل الهی تا آن زمان حضرت حجت ظهور کرده باشد.

هفده؛ گفته‌اند ایران در سال ۱۴۴۴ از نظر سطح کلی پیشرفت و عدالت، در شمار چهار کشور برتر آسیا است. آیا به راستی بیان محک و معیار در حد یک عبارت کوتاه هم شدنی نیست؟ این شیوه افق‌نوشتن نیست، این «لاف در غریبی» را شبیه است. شایان توجه است که در سند چشم‌انداز ۱۴۰۴ قرار است -یا شاید هم قرار بود- کشور برتر منطقه باشیم. ظاهرا حال که چنین جایگاهی چندان در دسترس نیست، با بازی‌وریاضی با اعداد پیش‌بینی شده در سند ۱۴۰۴، به همان چهارمی پنجاه سال آینده در آسیا (احتمالا بعد از چین و ژاپن و کره‌ جنوبی که تا سال ۱۴۴۴ حتّی روی کاغذ هم در دسترس نیستند) رضایت داده‌ایم و نفس راحتی کشیده‌ایم و برای این که حرفِ اضافه‌ای نباشد، هفتم در جهان را هم افزوده‌ایم.

هجده؛ در بخش تدابیر، ابتدا سخن از اسلام ناب محمّدی شده است. ما هیچ اصراری به استفاده از واژه «اسلام ناب محمدی» نداریم. ولی حال که سندنویسان به این واژه‌ توجه نشان داده‌اند، بهتر است عنایت داشته باشند که این واژه از برساخته‌های امام خمینی است و ایشان نوعِ دیگری از اسلام را نیز معرفی کرده بودند که به اسلام آمریکایی مشهور است؛ سندنویسان صاحب‌نظر باید بر این دو جوان نویسنده ببخشند، ولی امام خمینی آن نوع دیگر از اسلام را معرفی کرده بودند و آن را افیون توده‌ها می‌دانستند. حال جالب است که این سند درباره اسلام آمریکایی نظری ندارد و لابد معتقد است در سال ۱۴۴۴ چیزی به اسم اسلام آمریکایی وجود نخواهد داشت و همه «ملّاهای کثیف درباری» -واژه از امام است- و مال‌اندوزان و کاخ‌نشینان و مال‌مردم‌خوران و مفت‌خوران و آقازاده‌های نیرنگ‌باز رانت‌خوار و و اختلاس‌گران و متحجّران به زباله‌دان تاریخ فرستاده خواهند شد و وجود خارجی نخواهند داشت و حاکمیت در اختیار «پابرهنه‌ها» خواهد بود. در هر صورت مؤلفه‌ای به اسم اسلام آمریکایی در صحبت‌های امام موجود بود که به گواهی خودشان بیشتر از دشمنان به ایشان آسیب رسانده بود. حذف این نوع از اسلام  در سند آینده‌نگر نظام -که با توجه به معیارهای امام هم‌چون غدّه‌ای سرطانی در ساخت امروز مملکت ما ریشه کرده- هم اشاره‌کردنی است.

دیگر آن‌که گویی نویسندگان سند بر این باور بوده‌اند که با نپرداختن اساسی به فقر و فساد و تبعیض و خشک‌سالی و دروغ در سال ۱۴۴۴، این مشکلات هم تا آن موقع رفع شده‌اند.

نوزده؛ تأکید چند ده باره بر «علم» در این تدابیر هم جالب توجه است و با توجه به اشاره به «شواهد متقن علمی» و ایجاد «علوم بین‌رشته‌ای» و تأکید بر «دستاوردهای نوین علمی»، به این نتیجه می‌رسیم که علمِ مورد نظر صد روی صد همان «ساینس» خودمان است که در دانشگاه‌های ما جاری است و از قضا قرار است مملکت را بر اساس آن اداره کنند. حرفی نیست؛ منتها یک‌بار هم که شده اعلام شود که نقدها و نفی‌هایی که پیش‌تر از سوی سیاست‌گذاران در نظام به «ساینس» وارد شده بود، از اساس باطل و کوشش بیهوده بوده است. اگر معیارْ دستاوردهای علمی نوین به هدف صنعتی شدن است، نفیِ علوم اثبات‌گرا با هزینه گزاف بیت‌المال در این سی سال چه معنی داشته است؟ فرض کنیم توسعه مملکت با علم اثبات‌گرا همراه با توهم «متقن» و «نوین» بودن را بپذیریم، ولی رفع تعارض بین «ساینس» و دین را نمی‌توان پذیرفت، چه آن‌که «ساینس» با به حاشیه راندن دین به صحنه آمده بود و هر آن‌چه را که با معیارهای تجربی نمی‌خواند، از حوزه شناسایی خود بیرون راند. برای ما جالب خواهد بود که هزاران نویسنده این سند در حد یک صفحه توضیح دهند چطور می‌خواهند هم‌زمان هم تعلیم و تربیت وحیانی را گسترش دهند و هم تعلیم و تربیت «ساینتفیک» را؛ این هم فناوری جدیدی است که هزاران محقق اسلامی می‌توانند در خشکی شنا کنند. رفع تعارض بین «ساینس» و دین ادّعای جدیدی است که لابد هزاران محقق و صاحب‌نظر می‌خواهند به آن دست پیدا کنند و تاریخ «ساینس» را که با دین‌زدایی همراه بوده است شگفت‌زده کنند. «ساینس» جان‌مایة فرهنگ و تمدن مدرن غربی است که صاحب‌نظرانی در این‌جا می‌خواهند -البته تنها بر روی کاغذ- با همان جان‌مایه «تمدن نوین اسلامی» را بزایند و تعارض‌ها را هم رفع کنند. این را هم اضافه کنیم که از نتیجه‌های «ساینس»، ایجاد شاخه‌های «ساینتیفیکی» مثل روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و اقتصاد است که ربطی به اسلام و خاستگاه آن نمی‌تواند داشته باشد اگر علیه آن نباشد. ولی محاسن اسلامی بر صورت روان‌شناسی فرویدی-یونگی نشاندن، ختنه کردن اقتصاد لیبرالیستی مبتنی بر بازار آزاد و عبا بر دوش جامعه‌شناسی وبری انداختن از التقاط‌های دیدنی خواهد بود که تا سال ۱۴۴۴ از آن رونمایی خواهد شد.

بیست؛ مورد ۱۰ تدابیر هم بسیار دیدنی است و آن اهتمام به «توسعه نمادهای اسلامی» در معماری و شهرسازی است. آیا می‌توان پرسید که ساختمان‌هایی همانند برج میلاد به آن نمادهای اسلامی در معماری ربطی دارد یا نه؟ به مخاطب این نوشته توصیه می‌شود برای رفع خستگی به میدان سپاه تهران برود و بستنی میل کند. هم‌زمان ساختمان بلند و یغوری را در گوشه میدان می‌بیند که خط آسمان را تخریب کرده و کل چشم‌انداز آن منطقه را برای دیدنِ رشته کوه البرز ازبین برده است؛ این ساختمان به یکی از نهادهای قدرتمند نظام وابسته است که لابد -روی کاغذ- بسیار معتقد به اهتمام «توسعه نمادهای اسلامی» در شهرسازی است.

بیست‌ و یک؛ در مورد ۲۷، عبارت توسعه مصرف آب -و با توجه به ویرایش الکنِ این سند «هفت ساله»- چیزی شبیه به همین دیده می‌شود که نگران‌کننده است. چون خیلی آبی نمانده است که در تدابیر بخواهند آن را توسعه هم بدهند و تازه اخلاق و حقوق زیستی‌اش را رعایت کنند. کلا قضیه سالبه به انتفاع موضوع است ای هزاران صاحب‌نظر.

بیست‌ و دو؛ در مورد ۵۵ تدابیر هم درباره استیفاء حقوق مردم فلسطین سخن گفته شده است. در افقی که پیش‌تر تعیین شده بود، قرار بود تا حدود ۲۰ سال آینده، رژیم اشغالگر قدس محو شود. اگر این افق تحقق یابد، دیگر مردم فلسطین برای سال ۱۴۴۴ مشکل حیاتی نخواهند داشت.

=====

باری؛ این مصادیقی بود که ما دو نفر به آن اشاره‌ کرده‌ایم و وجه کنار هم قرار گرفتن‌ نام‌های‌مان این است که به زودی هر دو نفرمان -به یاری ایزد- پدر می‌شویم و طبعا به عزیزانی فکر می‌کنیم که همین روزها به دنیا می‌آیند و قرار است چنین آینده آشفته‌ای برای‌شان ساخته شود؛ آن قدر در برابر فرزندان‌مان مسئول هستیم که در برابر نوشته یا پیاده شدن چنین آینده مغشوشی بایستیم. ما به فرزندان‌مان فکر می‌کنیم که می‌توانند به کوشش‌ پدران‌شان امیدوار باشند که از هیچ چیز به اندازه «شهروند بی‌آزار» شدن تنفّر نداشتند.

سخن پایانی آن‌که ممکن است این سند معدوم شود، ولی ما «یادمان می‌ماند که» کسانی آن را نوشته‌اند.

سه آبان‌ماه ۱۳۹۷

 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">