تی‌لِم

روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری
  • تی‌لِم

    روایت‌ِ بدونِ گلِ میثم امیری

مشخصات بلاگ
تی‌لِم
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حداد عادل» ثبت شده است

پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۶:۵۲ ب.ظ

به کی رأی بدهیم؟ 4- روشناییِ ورودها و شعارها

یا لطیف

روشنایی از دیدِ برخی، یکی از مهم‌ترین سایت‌های حامی رحیم‌مشایی است که فیلتر شده است. این عنوان در این نوشته هم بی‌ارتباط به این سایت نیست. مطلبِ دیگر این که سعی شده است این سلسه نوشته‌ها با معیارهای دموکراسی‌های پیشرفته و متعارف دنیا صحبت کند و از آن منظر، اصلاح‌طلبان را دموکراسی‌نما و ناتوان در مشارکت سیاسی نشان دهد. چون اینان تنها دسته‌ی درونِ حاکمیّت هستند که دعوی دموکراسیِ غربی دارند. (این توضیح برای آن دسته از دوستانِ ارزشی که خرده می‌گیرند ضروری است و طبع آن‌ها از کم‌ترین بصیرت‌ها خالی است که این حقایق را از میانِ کلمه‌هایم بفهمند.) و جالب است در میانِ این معیارها، جبهه‌ی پایداری که کم‌ترین اهمیّتی به نظریّه‌های غربی سیاست نمی‌دهد و حتّی در باب جمهوریّت ان‌قلت دارد، در رعایتِ این معیارها منصوص‌تر است. 

برنامه‌ی انتخاباتی یک کاندیدا، مسیرِ برگزیده شدن و پا به میدان گذاشتنش باید شفاف، صریح، مبتنی بر قواعد انتخابات و دموکراسی باشد. یعنی انتخاب یک نفر نه بر مبنای شیخوخیّت، کدخدامنشی باشد، بلکه بیشتر مبتنی است بر معیارهای شفاف و مرتبط است با انتخاب عمومی اعضای آن تفکّر. فی‌المثل باراک اوباما نمی‌توانست سرِ خود از خانه‌اش راه بیافتد و یک‌تنه تصمیم بگیرد و رهسپار ساختمانِ ثبت‌نام شود. بلکه او می‌بایست پیش از آن در میانِ اعضای رسمیِ هم‌فکرش برگزیده شده باشد. روندِ برگزیده شدنِ یک نامزد هم مهم است. این که یک نفر چگونه به این نتیجه می‌رسد که در انتخابات شرکت کند و با چه پشتوانه‌ای.

اصلاح‌طلبان پس از سردرگمیِ چند ماهه در 20 دقیقه‌ی آخر فهمیدند که هاشمی در انتخابات شرکت کرده است. حتّی فرزندِ هاشمی هم نمی‌دانسته که هاشمی رفسنجانی قصدِ نامزدی دارد و همه چیز تا نیم ساعتِ آخر نامعلوم بوده است. نامزد شدن هاشمی در انتخابات بسیار سربسته، نامعلوم، و در فرایندهایی غیرِ شفاف بوده است. بنابراین آمدنِ هاشمی در انتخابات یک عقب‌گرد در فرایندهای دموکراتیک بود. ولی شعارِ هاشمی یا برنامه‌های او چیست؟ هنوز برنامه‌ی مشخّصی از سوی وی اعلام نشده است و به نظر می‌رسد تا اعلامِ نظر شورای نگهبان، او با سیاست چراغ خاموش پیش برود. ولی غیر از شعار مبهمِ «معیشت مردم»، هاشمی معلوم نکرده چه می‌خواهد بگوید. (مگر می‌شود کاندیدایی در انتخابات ریاست جمهوری در هر جای عالم وجود داشته باشد که بگوید معیشت مردم برایش مسأله نیست؟) بنابراین این شعار هاشمی نه راهبرد است نه برنامه و نه حتّی شعار. البته از زمینه‌ی فکری هاشمی می‌توان حدس‌هایی زد، ولی برنامه‌ی مدون نکته‌ی دیگری است که باید منتظر ماند. هاشمی طیِّ روزهای اخیر این‌جا و آن‌جا حرف‌هایی زده که برخی از آن‌ حرف‌ها باید برای علی مطهّری جالب باشد. یکی‌اش این که «ما با اسرائیل سرِ جنگ نداریم». طبعاً علی مطهّری باید علیه آقای هاشمی اعلامِ موضع کند. فرض کنید این جمله را احمدی‌نژاد گفته بود. شاید در یک 24 ساعت علی مطهّری متن عدمِ کفایتش را نوشته بود. غیر از این اظهار نظرهای ناهماهنگ با اندیشه‌های امام و رهبری، هاشمی هنوز برنامه‌ی دقیقی را اعلام نکرده است. 

جبهه‌ی اصول‌گرایانِ ولاییِ تحوّل‌خواه هم در شش و هشت‌شان مانده‌اند. یکی از این‌ها ائتلاف 2+1 است که بیشتر شبیه 1+1+1 بود و دیگری حجم وسیعی از اظهار نظرهای چهره‌های سیاسی که ایثار را خورده و گذشت را قی کرده‌اند. ای کاش این همه چهره‌های همج رعا اصول‌گرا اندازه‌ی اصلاح‌طلبان هماهنگی و واقع‌بینی داشته باشند. شعار و برنامه‌ی انتخاباتی که ندارند، بیشتر وقت‌شان هم در تخریبِ هاشمی است، غیر از این هنری ندارند. قالیباف که 8 سال تمام لام از کام باز نکرده بود، ناگهان از ورژنِ جدیدی از شخصیّتش رونمایی کرد. برنامه‌ی این روزهای قالیباف شده است کوبیدنِ هاشمی (عین سال 84). آن هم هاشمی که خودِ قالیباف از او بارها تقدیر کرده بود؛ یک بارش به عنوان چهره‌ی ماندگار قرآنی. چنین کدورت در شعار و عمل و برنامه و حتّی بنیانِ سیاسی استهزابرانگیز است. قالیباف در این جبهه، در این عرصه، از تذبذبی رنج می‌برد که او را از این که گزینه‌ی نهایی‌ام باشد، باز می‌دارد. قالیباف در مرحله‌های قبلی نوشته‌هایم درصدی از مقبولیّت داشت، ولی رفتارِ سیاسی متضادِ قالیباف و سایت‌های حامی‌اش من را از او دورتر کرد. حدادعادل هم بیشتر به فکر چگونه کنار رفتن است و از نظر حرفه‌ای یک از بااخلاق‌ترین کاندیدا. شاید تنها کاندیدای رسمی و موفّق روشنایی شعارها، ولایتی باشد که او را هم در گردش نخبگان از دایره بیرون دانسته‌ایم. جریانِ اصول‌گرا سیاه لشگرهایی هم دارد که مهم نیستند. راستی رضایی هم هست. رضایی از این مرحله نمره‌ی خوبی می‌گیرد. رضایی تقریباً هم نحوه‌ی آمدنش و هم برنامه‌ها و شعارهایش معلوم و شفّاف است. 

جبهه‌ی پایداری همه چیزش روشن است؛ یک روشنایی واضح در شعارها و برنامه‌ها و جهت‌گیری‌ها. منتها آمدنِ سعید جلیلی کمی کارشان را سخت کرده است. سعید جلیلی ورودِ شفافی در انتخابات نداشت و همین طور برنامه‌هایش را به طور مفصّل نگفته است. البته سعید جلیلی خودش را ملزم کرده به ظرفیّت‌های قانونی تبلیغات. چنین الزامی اتّفاقاً خبرِ خوبی است. ولی نهایتِ کارِ او و جبهه پایداری پیچیده شده است. 

جریانِ بهار هم خیلی خیلی پیچیده است. من چند روزی هست که نمی‌توانم تحلیل جامعی از احمدی‌نژاد و انگیزه‌های انتخاباتی‌اش داشته باشم. حدس‌هایی می‌زنم و این حدس‌ها را به رفقا انتقال داده‌ام، ولی هنوز نتوانستم دستگاهِ منظّمی بسازم و در آن همه‌ی احمدی‌نژاد را ارائه دهم. این که کسی فکر کند همه‌ی کارهای احمدی‌نژاد تبلیغ مشایی است، کمی ساده‌لوحی است. دریافت‌ها و تحلیل‌های تأمّل‌برانگیز وجود دارد که این گزاره‌ی یک‌خطی ساده را به شدّت زیرِ سؤال می‌برد. روشنایی نقضِ غرض است. به ظاهر برنامه‌ها، ورودها، شعارها، و همه‌ چیز این جریان واضح و روشن است، ولی آدم با کمی دوتادوتا چهارتا متوجّه‌ی غامض بودنِ  این جریان می‌شود. 

جریان‌های تحریمی که اصولاً ورودی نداشته‌اند که بخواهند شفّاف باشد. 

پس‌نوشت: 

1. از هفته‌ی بعد متناسب با نحوه‌ی تعامل و تبلیغات و حرف‌های کاندیدا سخن خواهم گفت. راستی اگر خواب و رؤیا حجّت نیست و احمدی‌نژاد و مشایی به این قبیل موهومات متهّم می‌شوند، این که آقای هاشمی هر از چند گاهی امام را در خواب می‌بینند و ایشان این خواب را این طرف و آن طرف نقل می‌کنند چه حکمی دارد؟

2. آرام آرام به یک جدول تصمیم‌گیری خواهم رسید و آن را منتشر می‌کنم. 

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۵۲
میثم امیری
پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۵۸ ب.ظ

به کی رأی بدهیم 1؛ گردش نخبگان

یا لطیف

پیش‌نوشت:

این نوشته سعی کرده وجهِ ایدئولوژیک یا طرف‌داری پیدا نکند. سعی این نوشته این است که از دیدگاه گردشِ نخبگان صحنه‌ی انتخابات 92 را بررسی کنید و برخی را که به ظاهر به برای پیشرفتِ دموکراسی ایران لازم‌الحضور می‌بینند، بیرون از این دایره و معنا تفسیر کند. 

بدن‌نوشت:

1. کسانی که قبلاً رؤسای یکی از سه قوّه به مدّتِ مستوفایی بوده‌اند، صحنه را بهلند برای دیگرانی که چنین فرصتی نداشته‌اند. لطفاً احساسِ تکلیف نکنند. این احساس تکلیف، در باب گردش نخبگان انسداد ایجاد می‌کند. انسداد، گشایش به بار نمی‌آورد ارتجاع می‌زاید. محمّد خاتمی، حاج اکبر هاشمی، غلام‌علی حداد عادل، مهدی کروبّی، میرحسین موسوی، احمدی‌نژاد همه از این دسته‌اند. طنزِ قضیّه، علی لاریجانی است. کسی که همین الان رییس یک قوّه است، ولی اگر نامزد شود گویی مجلس را در «رأس امور» نمی‌بیند، که سودای قوّه‌ای دیگر را در سرمی‌پروراند. و این بزرگ‌ترین توهین به مجلس است. (حقیر نه می‌توانم و نه می‌خواهم برای نامزدهای مختلف تعیین تکلیف کنم، کما این که گزینه‌های رأی‌آوری مثلِ خاتمی هم در این بین است. بحثم این است که اگر این عزیزان کاندیدا شوند، باب انسداد را گشوده‌اند و به گردش نخبگان باور ندارند. گویی آقایان هاشمی و خاتمی که 8 سال رییس جمهور این مملکت بوده‌اند، نتواسته‌اند یک نخبه‌ی سیاسی بپرورانند.)

2. این که شهردارِ تهران رییس جمهور شود، بد نیست. اتّفاقاً بابِ دل‌پذیری در دموکراسی است. ولی این که در دوره هشت‌ساله دو بار تکرار شود، استقرای ناقصِ بدی پدید می‌آورد و امر را مشتبه می‌کند بر آدم‌ها که برای این که رییس جمهور شوند، باید قبلش شهردار تهران شوند.

3. از بین این‌هایی که هستند، از بابِ گردش نخبگان آدم‌هایی ایده‌آلند. مانند مصطفی کواکبیان، اسفندیار رحیم مشایی، سعید جلیلی. باقری لنکرانی، قالیباف (با تساهل)، ابوترابی فرد، پورمحمّدی، جهانگیری، عارف، شریعمتداریِ وزیرِ بازرگانی، واعظ‌زاده، باهنر، رضایی، سبحانی، متّکی. اگر اسم دیگری به ذهن‌تان می‌رسد پیشنهاد دهید. 

4. ولایتی، سعیدی‌کیا، آل اسحاق، فلّاحیان، و این‌ها سن‌شان زیاد است یک مقدار. برای گردش نخبگان به اندکی جوانی هم نیاز است. اگر نامی را فراموش کرده‌ام بگویید. 

5. در نوشته‌های دیگری افرادِ دیگری را هم از دور خارج خواهم کرد. معیارهای معرّفی‌شده سعی ندارد بر معیارهای دینی و انقلابی تکیّه کند. ولی در مطلبی در آینده انسجام درونی را خواهم پرسید. 

6. در انتخاب‌تان بیشتر عرفی عمل کنید تا دینی و انقلابی. معیارها را عرض خواهم کرد. 

پس‌نوشت:

1. اگر کسی بپرسد پس رهبر چه؟ بگویم به طور شانسی این مطلب با معیارهای رهبر یکی شده است. آن هم مطالبه‌های مکرر رهبر بود که گفته بود چرا نخبه‌ی سیاسی پرورش نداده‌ایم و این را از علما و دانشجویان مطالبه کردند. 

2. دوباره آخر هفته‌ی بعد خواهم بود. 


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۵۸
میثم امیری
سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۵۲ ق.ظ

خودانتقادی

یالطیف

سلام 

هیچ وقت عادت نداشتم دندان‌هایم را مسواک بزنم. با وجود این که مارک‌های مختلف مسواک و خمیردندادن را خریده‌ام و حتّی در اوّلین برخورد، مشتاقانه آن‌ها را با دندان‌هایم آشنا کرده‌ام، ولی این آشنایی هیچ وقتِ هیچ وقت یک دوستی بلند مدّت نبود. ولی به ضربِ شانس، آن شب یکی از شب‌هایی بود که دندان‌هایم را مسواک می‌زدم.

دو‌سه شب پیش فیلمی دیده‌ام. دو خواهر بودند که مادرشان فوت می‌کند. در مراسم ختم مادرشان، یکی از خواهرها عاشق مردی می‌شود. پس از اتمام مراسم این مرد می‌رود و دیگر دختر او را نمی‌بیند. پس از چند سال این دختر خواهر خود را می‌کشد. دلیل این قتل چیست؟

البته می‌دانی که برای قتل نیاز به دلایل قوی نیست. آن هم برای قتل یک خواهر. ولی  شما چه فکر می‌کنید؟

پدرم در فاو رفت. البته نظام از سال 59 از طریق ترکشی تیز، شبیه مثلث، وارد بدن پدرم شد. و ترکش‌ها تا چند سال بعد در جبهه دست به دست هم دادند تا پدرم را در فاو کاملا زمین‌گیر کنند. من قطعه‌ای از بدن پدرم هستم. این اعتقاد من است. ولی دوست دارم آن قطعه‌ای از بدنش باشم که پرترکش‌تر بود. 

این‌ها مجموعه‌ای از من‌هاست؛ امّا جالب‌ترین‌شان این زیری‌ست که باید توجّه شما را جلب کند: من را رد کرد تا خودش برود قدم بزند. توی پارکِ هنر نزدیکی خوابگاه‌شان داشت به بدمینتون بازی دختر و پسرها نگاه می‌کرد. توی فکرش بود یکی از سالم­ترین تفریحات در فضای باز برای دختران همین بدمینتون بازی کردن است. چون به جز دوتا راکت و یک توپ و یک زمین مسطح هیچ چیز دیگری لازم ندارد. ترجیح داد به مژده زنگ بزند، ولی برنمی‌داشت. به خودش فکر می‌کرد. عاقبتِ کارِ خودش را داشت ترسیم می‌کرد:

«مدرک می‌گیرم. بعد کار گیر می‌آورم. بعدش دستی به سر و گوشِ خانمم می‌کشم. بعدش بچه‌ام به دنیا می‌آید. پسر بود اسمش را می‌گذارم حسین، دختر بود می‌گذارم آتنا. یک بارِ دیگر هم با هم می‌پریم اگر دختر بود، به شرطی که اوّلی دختر نباشد همان آتنا، در غیرِ این صورت می‌روم سراغِ مریم. پسرِ اولی اگر حسین شد در این صورت باز پسرِ دومی را می‌گذارم یاسر. یاسر به آتنا نمی‌خورد، بلکه به سمیه می‌خورد. حالا یاسر و مریم به هم جور در می‌آیند. چه گناهی کرده است مریم اگر بخواهد برادری مثلِ حسین داشته باشد. بنابراین بهترین ترکیب آتنا و حسین است. من تا دختر نیاورم راضی نمی‌شوم. دستِ بچه‌ها را می‌گیرم و هروقت دلم گرفت می‌آییم پارک با هم می‌دویم، بازی می‌کنیم. شاید هم بدمینتون بازی کنیم. تازه به حسین می‌گویم که من را علی صدا کند. خوشم نمی‌آید یکی به من بگوید بابا. آه، چقدر مسخره است بچه به آدم بگوید بابایی. یعنی چی بابایی؟ مژده این قدر قهر نکن، خیلی باهات کار دارم. می‌دانی امروز رفتم جنوب شهر ،یادِ چه افتادم؟ همین سه جمله را برایش بفرستم تا ببینم چه می‌گوید. سگ تو روحِ این پارک کنند، بدمصب آنتن نمی‌دهد. ایول دریافت شد. ای‌ خدا! چه می‌شد به آدم‌ها اس‌پ‌رم نمی‌دادی بلکه یک ترکیبی توی طبیعت می‌ریختی مثلِ نمک. مرد بعدِ ازدواج می‌توانست با زنش با هم بپرند و بعد از آن‌ که کارشان تمام شد، آن ترکیبی که توی طبیعت بود را توی آب حل می‌کردند و خانم می‌خورد و بعدش بچه‌دار می‌شدند. سوراخِ قضیه این بود که دیگر چیزی به نامِ بچه‌ی حرام‌زاده نداشتیم. حالا چه اشکال دارد؟ لااقل این جوری با هر به هم پریدنی آدم‌ها بچه‌دار نمی‌شدند و یک مقدار اختیارِ بیشتری داشتند. چه دارم می‌گویم؟ خوب مگر بد می‌گویم این جوری آدم توی جنوب شهر عقش نمی‌گرفت. خدایا چقدر بچه ‌دیدم که از سر و کولِ پدر و مادرهای‌‌شان بالا می‌روند، آینده نمی‌خواهند؟ کار نمی‌خواهند؟ آن دخترهایش...»

پس‌نوشت:

1. این نوشته خودانتقادی بود؛ چون یکی از ضعیف‌ترین بخش‌های رمان با همین فونت مزخرف بود. همان بهتر که حذف شد. مردتیکه‌ی رکیک.

2. یک سری آدم آمدند گفتند می‌خواهند کاندیدا شوند برای این که رییس جمهور بشوند. بعضی از این آدم‌ها بسیار غلطند. بعضی‌های‌شان هم غلطند. اگر من این‌جا اسم بیاورم، مثلِ دفعه‌ی قبل ممکن است با انتقاد پنهان و پیدا و حضوری و تلفنی دوستان مواجه شوم. پس بگذار متر بدهم دست‌تان. آن هم این که رییس جمهور باید اوّلاً یک عقبه‌ی تئوریک داشته باشد. ولو این که عقبه‌اش خیلی کوتاه یا حتّی اشتباه باشد. ولی باید عقبه‌دار باشد. مثل محمّدِ خاتمی یا حتّی همین رییس جمهور فعلی. دو این که رییس جمهور نباید از این‌جا مانده از آن‌جا رانده باشد. آدم فکر می‌کند چون رانده شده یا اخراج شده یا جایی راهش نمی‌دهند یا آدم حسابش نمی‌کنند، دوره می‌افتد و مصاحبه می‌کند و کنفرانس مطبوعاتی می‌گذارد و از این راه بازار گرمی طلب می‌کند و هل من مبارز می‌کشد... این خیلی بد است. یکی از کسانی که این شاخصه را ندارد، حتماً دکتر معین است. خیلی دوست داشتم دکتر معین کاندیدا می‌شد. چون دکتر معین برخلاف خیلی از این اصلاحاتی‌هایی که فقط گوشه‌ی خانه‌شان نشسته‌اند و این قدر غُرغُر می‌کنند تا بیایند بگیرندشان، اهل کار و فکر و تشکّل و سازماندهی هست. او بعد از 84، به عنوان یکی از معلوم‌ترین و کاندیداترین آدم‌های آن دوره، ان‌جی‌او راه انداخت، مصاحبه‌های هفتگی نکرد، و غر نزد، و نشست کار کرد. کار تشکیلاتی و فکری. (فکر کنم دکتر معین از 84 تا به امروز بالای 20 مقاله‌ی علمی-پژوهشی در مجلّات معتبر خارجی کار کرده است) حتماً می‌توان کارش نقد کرد... آهان. یافتم. دنبال همین جمله بودم. رییس جمهور باید کسی باشد که بتوان کارش را نقد کرد. یعنی این قدر روپا باشد که بتوان درباره‌ی عقبه‌ی تئوریک و سازماندهی تشکیلاتی‌اش صحبت کرد. سوم این که آدمی که کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری می‌شود باید با بقیّه‌ی کاندیداها فرق داشته باشد. فرض کنید آدم ایکس کاندیدا شده است. بعد آقای ایگرگ هم کاندیدا شده است. بعد فرق این دو این است که مثلاً حدادعادل معاون اوّل ایکس است، ولی حدادعادل در دولت ایگرگ وزیر ارشاد است. این شد فهم از نامزدی؟ به نظرم به هیچ کدام از این دو نباید رأی داد. چون این قدر ازخودگذشتگی یا حتّی فهمِ حزبی و تشکیلاتی نداشتند که یکی‌شان به نفع دیگری کنار بکشد. این‌ها که گفتم تازه الفبای انتخابات است. برای رأی دادن به یک نامزد مشخّص، باید برنامه‌ها، فضای فکری، محتوا، و فرم تبلیغاتش را نگاه کرد. ضمناً آن‌هایی که رأی نمی‌دهند، بیش از همه، در رییس جمهور شدنِ نفرِ اوّل انتخابات سهم دارند.

3. اواسطِ هفته‌ی مطلبِ بعدی‌ام را خواهم نوشت تا خودانتقادی ننگ‌آفرین فراموش شود.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۵۲
میثم امیری